سرزمین خاکستری
مادر بلوچ و عزت آن است
سرزمین خاکستری من به رنگ قهوه ای غم
گناه من چیست ای هستی من
آری میدانم میگوئی بی عاریم،نا آگاهیم
اما ای وجود من، من بی عار نیم
و لیکن بغضی در دل دارم
که کوچک مینماید در برابر آن کوهی از غم
و صد البته باید بگویم از نا آگاهیم
که از این بابت در نهایت شرمساریم
و اکنون میدانم در باره ات ای زندگانیم.
و حالا با تمام وجود اعتراف میکنم از وابستگیم
آری من هم به مانند تو دیگر خسته ام از دژخیمان بی رحم
از بیگانگانی که آمدند بدون تعارف
و هدیه شان از برایمان چیزی نبود بجز وهم.
و از اینکه میبینم دهها سال است که می زیم
در تبعیض و نابرابری این نامردان بی رحم
و نیز میدانم که زندگی کردن بسی سخت است
بین یک مشت بی شرم و خود پرست
که ادعای حق پرستی میکنند وهستند پست تر از پست
نا مردانی که فکر میکنند سرزمین ما تا ابد از برایشان است
و بجز آنان ندارد هیچ سرپرست تا که دنیا هست
اکنون فریاد میزنم که این فکر کوته بینانه است
آری این فکر یک مشت زالوی دیوانه است
به خدا قسم این سرزمین دارد مردانی از جنس کوه و دشت
مردانی که زندگانی را بر خود حرام کرده اند تا که حتی یک نامرد در آن است
و قسم به بلوچستان و هر چه در آن است
که خداوند را به شهادت میگیرم که این سرزمین بلوچ بوده و هست
سرزمینی که در آن دریای آبی است
سرزمینی که در آن تفتان خاکستری است
سرزمینی که در آن گل افشان کهربائی است
سرزمینی که در آن ریگزار طلائی است
آری سخن برای گفتن بسیار هست
و تاریخ خواهد گفت که چه کسی رسوا بوده و هست
پس ای بلوچستان خسته از نامردان نامحرم پست
مژده باد بر تو که دیگر دوران خاموشی تمام شده است
نگارنده :الف رئیسی،از پهره(ایرانشهر)از دوستان دلاور
<< Home