به یاد شهدای جندالله
امشب می خواهم باز بنویسم اما نه برای ایران ،نه بلوچستان ،نه آزادی، نه بند بلکه برای برادرانم
آن غیور مردان درویش صفت که جانشان را در کف دست نهادند، آنانی که نه برای خود که برای پا برجا ماندن غیرت بلوچ و حرمت خاکشان و دفاع از دین و ناموسشان اینچنین عاشقانه جام شهادت نوشیدند.آن کبوتران سبک بالی که عاشقانه به سوی نور پر کشیدند، آنانی که تا آخرین قطره خون پاکشان از خون کثیف این سگ صفتان بیت رهبری ریختند و تا آخرین گلوله سینه عاری از قلبشان را نشان رفتند آن بی پروا مردان عاشق.آری آن روز با شمار بی شماری از این مزدوران که به هلاکت رسانیده بودند و با گلوله هائی که با تنشان از آنان به غنیمت گرفته بودند هنوز در دلشان دردی سنگین باقی بود که با دیدن خون آنان هم سبک نمی شد چرا که این جلادان نه مستحق یک مرگ ننگین بلکه هزار بار مردن هم برایشان کافی نیست آری هنوز نیمه جانی باقی مانده بود و چندین نارنجک.دوبرادر چشم در چشم هم دوخته بودند..1 :گلوله ای برایمان باقی نمانده.2: از خونمان اندکی ماندهپس بگذاریم نزدیک شوند آنقدر که هراسشان را در نفسهایشان حس کنیم.آری و بعد از دقائقی صدای انفجاری عظیم اشکمان را جاری کرد چرا که دانستیم برادرانمان مردانه رفتند ولی بدانید این صدای نارنجک نبود ای بی شرفان صدای انفجار قلب بلوچ بود.ای گرگ خویان بد سیرت، ای ناجوانمران بی غیرت، ای بی شرفان یک دست بدانید که قلب هر بلوچ چنین انفجاری دارد و برای قطره قطره خون پاک این شهیدان جان بی ارزشتان می ستانیم و با خون کثیفتان بر صحرای بلوچستان می نگاریم:بلوچ برای دین، شرف ،غیرت و ناموسش زنده است و برای آن آسان جان می سپارد.
دلاوران روحتان شاد ، شهادتتان مبارک
یارمحمدزهی از واش
<< Home