گریه باران
کجایند آن ابرهای تیره و تار که به حال این مردم زار بگریند.
کجایند که در نکوهششان بغرند.
نه برای آنکه مظلومند بلکه بر عکس برای اینکه ظلم را در سرنوشتشان پذیرفته اند.
آنقدر بگریند که سیلابی از خشم و خروش حتی کوهها را هم فر گیرد.
که پس از آن هیچ پست فرومایه ای در این سرزمین پاک زنده نماند.
و شوره زار پستی را با خود بشوید و نیستی پر از هستی را برایمان باقی بگذارد.
و کجایند آن بادهای وزنده و طوفانهای خروشنده که درختان نا امیدی نامردی و نامردمی را از بن بر کنند،و گرده شیر مردی و عدالت را بر پهنای این سرزمین خالی از عشق و محبت پر کنند.
و کجاست آن آفتاب درخشان و سوزنده که تشعشعات زندگی بخش آزادی و برابری را بر در و دیوار شهرها و چهره این نامردها و زندگی بی فردا از این دریا تا آن دریا بتاباند.
+ نوشته شده در دوشنبه دهم مهر 1385ساعت 21:9 توسط دلاور
<< Home