ناله مادر
وجود من،هستی من،سرزمین من،بلوچستان من،مادر من
می دانم که چه زجر و عذابی را تحمل می کنی ،می دانم که نمی توانی وجود نامحرم را در کنار خود حس کنی و صدای چکمه هایش را دیگر تحمل کنی.
و نیز می دانم که دیگر تاب و تحمل درد و شکنجه فرزندانت را نداری و وقتی که می بینی آنها با بی شرمی تمام در جلوی چشمانت پر پر می شوند در چه حس و حال هستی.
آخر تو مادری و تاب غم فرزند را نمی توانی تحمل کنی.
و اما مادر را نیز حقی بر گردن فرزند است که غیر قابل جبران است.
و از این رو ای مادر من آسوده باش و راحت که دیگر صدائی نخواهی شنید و بوی نامحرم به مشامت نخواهد رسید.
چونکه دیگر انتظار به سر آمد ،فرزندانت بپا خواسته اند و نامحرمان و دژخیمان را از کنارت به دور خواهند راند.
همان فرزندانی که زمان زیادی را به پایشان نشستی ،زمانی به قدمت تاریخ و چه سختی ها و ملامتها که از بهرشان تحمل ننمودی که بزرگ شوند و آنان را در آغوش خویش پروراندی که اینک دیگر بزرگ مرد بگشته اند.
می دانم وقتی آنها را اینگونه می بینی و می یابی به آنها می بالی و به ناگهان اشک شوقی از بیابان وجودت جاری می گردد.
و ناگهان غمی سراسر وجودت را فرا می گیرد، غم از دست دادن فرزندانت که دژخیمان بی رحم آنها را به خاک و خون کشیدند و در مقابل چشمانت آنها پر پر می گشتند و در آغوشت خفتند و حتی به بچه های شیر خوار هم رحم ننمودند و ثابت کردند که هزران بار از مغول هم بی رحم ترند.
می دانم که چقدر سخت بر تو گذشت.
آری مادر من ، ای بلوچستان من ، ای سرزمین مردان، ای سرزمین خاکستری من فرزندانت بیدار گشته اند و برای غیرت و آزادی خویش بپا خواسته اند.
می دانم که زجرها در راهشان کشیدی ای سرزمین من ،می دانم که چشمه اشکت هم خشکیده است و دیگر بر کسی نمی توانی بگریی ،و دیگر هیچ ابری هم سالهاست که دیگر به حال زار ما نمی گرید .
انگار که همه سنگ دل شده اند.
اما نه ،گریه تا کی ،حسرت تاکی ،تحمل تا کی ؟
تو دیگر تنها نیستی دوران شرارت بسر رسید.
مادر من می دانم که اگر می خواستی با خشم و جودت همه جنایتکاران و اهریمنان را در یک آن به خاک و خون می کشیدی و باز هم به خاطر فرزندانت صبر نمودی.
و می دانم که این غم بزرگ را فقط تو می توانی تحمل نمائی ،و می دانم که آرام می گریی که کسی هق هق صدایت را نشنود که گل افشان گواه من است .
و می دانم که قدرت در هم شکستن و نابود کردن اهریمنان را داشتی که تفتان گواه من است.
و میدانم اگر می خواستی دریای غم بر سرشان آوار می نمودی همانطور که دریای عمان گواه من است.
و صبرت را می ستایم که ریگهای بیابان گواه من است.
و اینهمه را فقط و فقط به خاطر فرزندان بلوچت تحمل نمودی.
آری دیگر نوبت ماست.............
ای وجود ما ، هستی ما ، غرور ما ، بلوچستان ما.
الف از پهره از دوستان دلاور
<< Home