Sunday, May 28, 2006

سانسور مصاحبه دکتر حسين‌بر در بی بی سی

سانسور مصاحبه دکتر حسين‌بر در بی بی سی
شب گذشته رادیو بی بی سی در گزارشی درباره مسایل اخیر بلوچستان ؛ مصاحبه ای با دکتر غلامرضا حسین بر از فعالان سیاسی خارج از کشور ، را پخش کرد .این مصاحبه که در واقع به مدت ۱۰ دقیقه بوده است به طور کامل سانسور شد و فقط نیم دقیقه آن از این رادیو پخش شد. در همین رابطه دکتر غلامرضا حسین بر شرح ماجرای سانسور مصاحبه خود را برایم چنین شرح دادند:دکتر حسین بر :دیروز ۲۶.۰۵.۰۶ بی بی سی با من یک مصاحبه ۱۰ دقیقه ای داشت که فقط نیم دقیقه آنرا با سانسور زیاد پخش کرد.در همین قسمت بی بی سی با شخص دیگری به نام رخشانی از زاهدان که ۵ دقیقه بود و جملات کامل او را پخش کرد.۵ دقیقه موافق جمهوری اسلامی و نیم دقیقه موافق مردم بلوچ ، آنهم با تحریف سخنان من.بی انصافی را خود شما مشاهده کنید.بی بی سی سخنان مرا با بدنیتی سانسور کرد و مردم بلوچ را اشرار نامید.این حرکت بی بی سی از اصول روزنامه نگاری و اخلاقی دور بود. و بدینوسیله محکوم است.من از مبارزات به حق مردم بلوچستان و ایران همیشه دفاع کرده و همیشه دفاع خواهم کرد.

چراغی که به خانه رواست درمسجد حرام است

چراغی که به خانه رواست درمسجد حرام استدراخبار خواندم که آقای دهمرده استاندارسیستان وبلوچستان حدود چهار تا پنج هزار کرسی دانشجویی رادردانشگاههای شرق به دانشجویان برادران افغانی اختصاص داده اند. از این بابت که ایشان یک شخصیت فرهنگی هستند و به فکر آینده جوانان کشور همسایه هستند بسیار قابل تحسین است. فرض میکنم که اشاره ایشان به برادران افغانی فقط یک اشتباه لوپی بوده است و خواهران افغانی فکر نکنند که استاندار ما مثل طالبان می اندیشند و به مساوات کامل زن ومرد (قوانین تبغیض درجمهوری اسلامی بین زن ومرد، مسلمان وغیرمسلمان را فراموش کنید) اعتقاد ندارند. درممالک مدرن درجه رشد هر جامعه را به میزان رشد زنان آن جامعه میسنجند. در کشوریکه حتی یک زن استاندار درآن نباشد یک فاجعه است. اگر زنان فرهیخته باشند میتوانند مردان و زنان فرهیخته ای تحویل جامعه بدهند. دکتر محمد مصدق بارها اقرار کرده بود که اولین معلم و استاد او مادرش بوده است. این فقط تفکر طالبانی است که زنان را در کیسه نگاه میدارند برای آنها هیچ حق وحقوق انسانی قایل نیستند وفقط زن را برای بهره برداری جنسی وبچه داری میخواهند و لاغیر!من خودم شخصا" صدها دیپلم بیکار بلوچ را میشناسم که آرزوی رفتن به دانشگاه را دارند ولی این فرصت و شانس به آنها داده نمیشود. میدانم که در جوانان غیربلوچ هم از این گروه زیاد هستند ولی نسبتشان درمقایسه با جوانان بلوچ کمتر است. اکنون شما بعنوان بالاترین مقام استان بفرمایید که تکلیف این جوانان چیست؟ گدایی ، قاچاق ، دزدی، تن فروشی ، طغیان و... اگر شما وامثال شما بجای نگران بودن سرنوشت برادران افغانی ، سوری ، لبنانی، فلسطینی به فکر جوانان هموطن خود بودید اکنون ما این همه گرفتاری بقول شما امنتیتی پیدا نمیکردیم. آیا این جوانان بلوچ از مملکتی دیگر آمده اند یا اینکه به من حق میدهید فکر کنم که شما هم از دهمرده های آن طرف مرز هستید که برای مردم ایران هیچ احساسی جز سرکوب و افزودن نیروهای امنیتی ندارید. چگونه وبا چه جرأتی بخود اجازه میدهید که با سرمایه های این مردم فقیر چنین بذل وبخشش بکنید. از نجابت این ملت بیش از این سوءاستفاده نکنید صاحبان اصلی این مملکت شب باشکم گرسنه سر به بالین میگدارند. اگر باورندارید سری به غریب آباد وباباییان زاهدان بزنید از کاخ شما فاصله چندانی ندارند.لابد میفرمایید که جوانان بلوچ بی استعداد هستند و نمیتوانند با داوطلبان دیگر رقابت کنند. کاملا" حق باشماست ولی برای جبران این ضعف (امکانات آموزشی اعم از معلم، آزمایشگاه، حتی کتابخانه دراین استان نسبت به سایر استانها مملکت خیلی پایینتراست) شما مسؤلین چه اقدامی کرده اید ؟ آیا امتیازویژه برای این محرومین ویا بهتربگویم قربانیان داوطلب بومی قایل هستید؟ ممکن است اعلام بفرمایید چند در صد از این محصلین نابغه ای که به ابتکار شما از امتیازات خاصی برخوردارهستند بلوچ هستند؟ درصوریتکه نفس این عمل شما را من یک نمونه تبعیض بین انسانها میدانم برعکس شما، در ممالک مدرن امتیازات ویژه را دراختیار افراد ضعیف میگذارند تا در جامعه احساس ضعف وعقب ماندگی نکنند این فقط سیستم توتالیتر شوروی سابق بود که برای هدفهای خاص خودش بیشتر در رشتهای نظامی وفیزیک نابغه پروری میکرد.جناب استاندار برای یک لحظه چشمانتان را ببندید وفکرکنید آنروزی را که من وشما در روی یک میزونیمکت مدرسه کنار هم مینشستیم بدون اینکه کوچکترین احساس بدی نسبت به همدیگر داشته باشیم اصلا" صحبتی از مذهب نبود وفرقی بین شیعه وسنی ویا زابلی وبلوچ احساس نمیکردیم چه احساس خوبی بود آنروزهافکر میکردیم که هردو متعلق به یک وطن بنام ایران و درزیر یک پرچم هستیم. اکنون مارا چه شده است که روبروی هم قرار گرفته ایم ، دشمن همدیگر شده ایم شما فکر میکنید که فقط شما صاحب این مملکت هستید ومن احساس میکنم که من تبعه این مملکت نیستم. چه ارزشهایی تغییر کرده است که روز به روز شکاف بین من وشما بیشتر میشود وبهره آنرا دشمنان ایران میبرند؟ این مقام ومنصبها پایدار نیستند این حکومتها پایدار نیستند فقط این سرزمین ایران است که پایداراست. این را تاریخ به ما آموخته است که ارزش هر فرد ایرانی به میزانی که صادقانه برای سربلندی ایران از خوگذشتگی نشان داده و تا چه اندازه درمقابل ظالمین ومتمردین به حقوق ملت ایستاده واز حق مردم محروم دفاع کرده است میباشد.
هاشم بلوچ 6/3/85-------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
مدير مسوول يک روزنامه محلی در زاهدان به دادگاه احضار شدايلنا: در پى شكايت شوراى تامين استان سيستان و بلوچستان از هفته نامه صبح زاهدان, مدير مسؤول اين هفته نامه به دادگاه فراخوانده شد. به گزارش خبرنگار" ايلنا" در اين جلسه معاون دادستان, شكايت استاندارى و شوراى تامين را مطرح و صبح زاهدان را متهم به اقدام براى تشويش اذهان عمومى و درج توهين‌‏آميز كاريكاتور استاندار كرد. عادل مزاري، مدير مسؤول اين هفته نامه در خصوص اتهامات وارده به ارائه توضيح پرداخت و گفت: خطاى تحريريه پيرامون درج تيتر عمليات انتحارى اشرار را مي‌‏پذيرم و معتقدم نبايد اين موضوع تيتر مي‌‏شد تا خداى ناكرده موجب ارعاب مردم فراهم شود. وى خاطرنشان كرد: البته جوانان ما معتقدند كه مسوولان هوشيارى لازم را ندارند و با اين نيت اين خبر درج شده است كه هشدارى براى مسوولان باشد تا مبادا فاجعه تاسوكى تكرار شود. مزارى افزود: درست است كه قدرى افراط شده، ليكن شاكيان از روند انتقادى نشريه هراسانند و اين مساله بهانه و دستاويزى براى شكايت بوده است. مدير مسوول صبح زاهدان ادامه داد: مديريت استان و برخى نمايندگان مجلس كه همسو با مديريت هستند، تاب و تحمل انتقاد را ندارند و اين در سوابق كارى قبلى آنان نيز عيان بوده است. بنابراين چون روند صبح زاهدان شفاف سازى, بيان دردهاى مردم و طرح مشكلات موجود است، آنها مي‌‏خواهند با اين گونه اقدامات دهان ما را ببندند تا در قبال نابساماني‌‏ها سكوت كنيم و اين خلاف رسالت مطبوعاتى است. وى افزود: ترتيب انتشار نشريه هفتگى است و در طول يك هفته حوادث زيادى رخ مي‌‏دهد كه با درج آنها اين شايبه به وجود مي‌‏آيد كه قصد ما بزرگ‌‏نمايى و ايجاد تشويش است، در حالى كه اگر ناامني‌‏ها زياد است، ما مقصر نيستيم. گفتنى است، معاون دادستان پس از استماع اظهارات "عادل مزارى" پرونده را جهت رسيدگى بيشتر به شعبه مربوطه ارجاع كرد.

Monday, May 22, 2006

اعلاميه مشترک در محکوميت بمبارانھا و اعدامھاى جارى جمھورى اسلامى ايران در بلوچستان

اعلاميه مشترک در محکوميت بمبارانھا و اعدامھاى جارى جمھورى اسلامى ايران در بلوچستانجمھورى اسلامى دورنوينى از سرکوب را عليه ملتھاى تحت ستم آغاز کرده است. سرکوب وحشيانه ملت عرب اھواز در سال گذشته و بدنبال آن گوشمالى ملت تورک آذربايجان در قلعه بابک خرّمدين٬ سپس سرکوب و کشتار بيرحمانه مبارزان ملت کرد در کردستان و گوشمالى ھايى به ملت ترکمن و ھم اکنون در گيرى ھاى نظامى و بمبارانھاى جارى رژيم در بلوچستان و اعدامھاى مبارزين سياسى ملى- مذھبى بلوچ در زندان زاھدان حکايت از سرکوب دور جديد رژيم ديکتاتورى اسلامى دارد.ما امضاء کنندگان اين بيانه بمباران و کشتار مردم بى دفاع بلوچستان و اعدام زندانيان سياسى ملى- ماذھبى در زاھدان را تحت بھانه ھاى واھى و بى بنياد سردمداران جمھورى اسلامى نقض آشکار حقوق بشر دانسته و ازمجامع بين المللى و سازمانھاى حقوق بشر خواستار محکوميت و فشار به جمھورى اسلامى ايران براى پايان دادن به اين نسل کشى ملت بلوچ ميباشيم. رژيم آخوندى بنا به ماهیت شوينيستى مذھبى – ملّى اش و طبعا" عدم اعتماد به مردم بلوچ٬ در تمام طول حيات ننگين خويش٬ نگاه امنیتی را به جاى نگاه مشارکتى مردم بلوچ در بلوچستان سياست محورى خويش ساخته است. در تداوم و گسترش چينين سياستى بوده است که رژيم ھمواره در تلاش ازھم گسيختن زندگى مردم با شيوه ھاى گوناگون٬ از گسترش دام خانمان سوز اعتياد به مواد مخدر گرفته تا به جان ھم انداختن اقوام و قبايل مختلف بلوچ و سياست شوراندن زابلى و بلوچ بر عليه ھمديگرسود جسته است.پس از انتصابات اخير و حاکميت جناح ارتجاعى تر جمھورى اسلامى٬ جناحى که رئيس جمھور آن خود يکى از طرّاحان ترورھاى رھبران سياسى مخالف در خارج از ايران و کشتار جمعى زندانيان سياسى و کشتارھاى زنجيره اى دگر انديشان در ايران بوده است٬ سياست سرکوب ھاى نظامى شدّت بيشترى به خود گرفته است.در مقابل٬ با دور نوينى از رشد احساسات و خيزش ملى در بلوچستان روبرو ھستيم . اين دوره از مبارزه ملى در جنبش ملى بلوچستان که تداوم مبارزه براى دستيابى به حقوق ملى در ميان ملتھاى تحت ستم ملى در ايران بر عليه ارتجاع حاکم مذھبى- ملى شوينيست ميباشد از زواياى گوناگون داراى ويژگى ھاى خاصى است.ويژگى ماھوى اين دوره از مبارزه که انعکاسى از شرايط نوين جھانى و منطقه ايست٬ ريشه در آگاھى به حقوق ملى و حقوق شھروندى توده ھاى مردم دارد.مردمى که از يکسو محروميت ھاى اقتصادى- اجتماعى و تبعيضھاى ملى-مذھبى را توسط شوينيستھاى حاکم مذھبى - ملى با تمام وجود احساس و لمس کرده و از سوى ديگر آگاھيھاى ذھنى لازم را به برکت حضور اپوزيسيون فعال داخل و خارج و وجود وسائل ارتباط جمعى جھانى چون روزنامه ھا٬ راديو ھا٬ تلويزيون ھا و ارتباطات اينترنتى که خارج از کنترل رژيم اند٬ به دست ميآورند.آگاهی ملی و فرهنگی در بین مردم بلوچستان در سالھاى اخير رشد چشمگيرى داشته است که انعکاس آن در گزينش شيوه اعتراضات جمعى در مقابل اجھافات و ظلم و سیاستهای سرکوبگرانه رژیم به عينه مشاھده شده است. برای نمونه، حرکت اعتراضى جمعى مردم کنارک بر علیه حکم غير منضفانه دادگاه براى تجاوزگر عضو نیروی انتظامی رژيم به یک دختر خردسال بلوچ٬ اعتراض جمعى مردم سراوان به کشته شدن و سپس توھين به جسد یک جوان موتورسوار بلوچ توسط نيروھاى سرکوبگر رژيم٬ اعتراض جمعى کپرنشينان چابھار در مقابل تخريب سرپناھھايشان٬ اعتراض جمعى عده اى ازکشاورزان ايرانشھرى در مقابل مصادره و دادن زمينھاى کشاورزى شان به غير بوميان تحت حمايت رژيم ٬ اعتراض جمعى مغازه داران بلوچ در زاھدان در مقابل اذيت و آزار سازمانيافته نيروھاو عوامل دولتى و ... قابل ذکرند.اغلب این حرکت ھاى اعتراضی مسالمت آمیز با دخالت نیروهای سرکوبگر رژیم به خشونت کشيده شده و با حمله مسلحانه به تظاهر کنندگان تعدادی را کشته ٬ جمعى را دستگير و از ميان دستگير شدگان تعدادى را نيز در ملأ عام به دار آويخته و يا در زندانھا اعدام کرده اند.در ادامه برخورد ھا وسياستھاى فاشيستى و ددمنشانه رژيم و به خاک و خون کشاندن و کارآ نبودن اعتراضات مسالمت آميز است که اينک مردم بلوچ را در مقابل حقکشى ھاى ملى و مذھبى خويش وادار به گزينش شيوه ھاى خشونت آميز ترور و گروگان گيرى نموده است. اينجا است که به جاى تظاھرات مسالمت آميز و خواھان بودن مجازات عاملان کشتار جوانان بى گناه موتور سوار نوتى زھى و شه بخش در زاھدان اقدام به مثل ميگردد. از ويژگى ھاى ديگر اين دوره٬ بارورى سياست تبعيضگرانه و دامن زدن به رشداختلافات مذھبى توسط رژيم آخوندى که مذھبى جز مذھب شيعه اثنى عشرى را قبول ندارد و بازتاب اين سياست ارتجاعى بر عليه خود رژيم است.در بازتاب سياستھاى ارتجاعى رژيم بيمار جمھورى اسلامى٬ تعداد فارغ التحصيلان مدارس و حوزه ھاى مذھبى اھل سنت بلوچستان چندين برابر فارغ التحصيلان و دانشجويان بلوچ از دانشگاھھاى ھفتخوان رستمى جمھورى اسلامى در ايران شده است. تلاش اخير رژيم براى رو در رو قرار دادن نيروھاى مترقى در مقابل اپوزيسيون مذھبى در بلوچستان با ھوشيارى نيروھاى مترقى نسل جوان٬ نسل بعد از قيام بھمن به شکست مواجه شده است. نتيجه اين ھوشيارى طرفين باعث رشد روز افزون نيروھاى ملى - مذھبى دموکرات در بلوچستان شده است .مسلما" در غياب فضا ى دموکراتيک٬ عدم رعايت حقوق برابر شھروندى در ايران و پشتيبانى و حمايت بى قيد و شرط رژيم از شيعيسم تا حديکه در ميان اھل سنت بلوچ علنا"مشوق تغيير مذھب آنان به شيعه و قائل شدن امتيازات دولتى براى آنان است٬ انتظارى جز اين غير واقع بينانه خواھد بود.برآيند طبيعى کنش و واکنشھاى چارچوب چنين فضايى در آينده اى نه چندان دور آثار مشخص فرھنگى و اجتماعى خود را ھمچنان که سياست اعتياد پرورى رژيم درطول دهه ھاى پيشين خود را نشان داده است آشکار خواھد ساخت. فضايى خواھيم داشت که اگر امروز به چاره انديشى آگاھانه نپردازيم فردا بھايى بسيار گران و جبران ناپذير دربرخورد و اصطکاکىَ برنامه ريزى شده که دشمن در تدارک عملى کردن آن است خواهيم پرداخت. مردم بلوچ دچار درد زخم عميق اصطکاکى خواھند بود که بنا به شرايط خاص جغرافيايى- سياسى بلوچستان٬ ميان نيروھاى دموکراتيک ملى و مذھبى مترقى اش از يکسو و عوامل و مذھبيون واپسگراى تحت حمايت رژيم آخوندى از سوى ديگر تدارک ديده شده است. بايد بيش از پيش ھشيار بود.برای تقویت و سازماندهی و بارورى جنبش دمکراتيک و عدالت خواهانه مردم بلوچستان، جامعه ما نیازمند وجود تشکلات قدرتمند و فراگير براى سازماندهی مناسب سیاسی مردم در داخل و ھمچنين در سطح جهانی براى ھر چه بين المللى تر کردن خواستهای ملی – دموکراتيک مردم بلوچستان ميباشد. از ويژگى ھاى اين دوره از مبارزات ملى٬ درک ضرورت تاريخى و تأکيدى است که از سوى سازمانھا و احزاب سياسى متعلق به ملتھاى تحت ستم نه تنھا بر ھمبستگى و اتّحاد در ميان خودآنھا که در ميان ملتھاى تحت ستم ايران نيز از برجستگى خاصّى برخوردار شده است.اعتلاء جنبش ملی دموکراتيک بلوچستان در گرو تقویت و سازمان يابى نيروھاى پيشرو و ھمچنين سازماندهی مردم ميباشد و این وظیفه مهم زمانی به بھترين نحو ممکن عملى خواھد شد که نیروهاى مترقى بلوچ که به دموکراسى و مصوبات جھانى حقوق بشر سازمان ملل متحد و از اين رھگذر به حقوق ملى مردم بلوچ باور دارند به صفوف تشکلات سياسى ملى بلوچ به پیوندند.لحظات تاريخى سرنوشت سازى در پيش روى مردم منطقه است٬ ما از ھمه آنانى که دل در گرو مردم خويش دارند و خواھان تأمين حقوق دموکراتيک وحقوق برابر شھروندى براى تمام مردم ايران صرفنظر از مليت و مذھب و نژاد اند٬ خصوصا آنھايى که در خارج از دسترس ديو استبداد و به دور از شمشير آھيخته بر فرق شان از سوى جمھورى جھل و جنايت اند٬ ميخواھيم که با اندکى تأمل و درک ضرورتھاى تاريخى اين برهه از زمان٬ از عافيت طلبى و سياست گريزى دورى جسته و براى تقويت صف نيروھاى مترقى و ملى بر عليه واپس گرايان مذھبى و رژيم ددمنش آخوندى با پيوستن به کاروان مبارزان سياسى بلوچستان ھمت گمارند. تلاش ونقش ھر کس در ھر کجا که ھست بر حسب شرايط و توانش براى تقويت صف نيروھاى دموکرات و مترقى ارزشمند است. اما بدون شک تلاشھاى سازمانيافته بارورى بالاتر و ارزشمندترى خواھند داشت. جبھه متحد بلوچستان - ايران ( جمھورى خواھان)جنبش ملی بلوچستان - ایران (بلوچستانءِ راجی زرمبش) حزب مردم بلوچستان - (بلوچستانءِ اُستمانءِ گل)

جايـگـاه بلوچـسـتان در جهان

ايـگـاه بلوچـسـتان در جهان
هـ . س . براهـوئـی ( الـس پهـره ای)ulus_pahrai@yahoo.com
مردم بلوچستان مثل ساير مردم جهان علاقه مند زندگی، کار، آرامش، پيشرفت و دوستی با مردم دنيا ميباشند. بلوچها آرزو دارند توجه بشر دوستانه ی مردم جهان را به وجود ارزشهای انسانی و سرزمين خود که توانائی مناسبات بازرگانی، منابع و معادن طبيعی غنی در مشارکت انساندوستانه را دارد، جلب نمايند. در چنين راستائی تا کنون کوششهائی از جانب مردم و سران مردمی بلوچستان، همچنين در سطح جهان از جانب بسياری انساندوستان و جورناليستها در مقياسهای قابل توجه ای شده و اکنون پيگيرانه بطور آگاهانه از جانب مردم، سازمانها و شخصيت های بلوچستان انجام ميگيرد. با اين اميد که کليه ی کشورهای جهان و سازمان ملل متحد در پيشگيری از سياستهای خصوصی و سودهای يکجانبه برخی کشورها و کمپانيهايشان، با مردم بلوچستان و يکديگر همکاری ی مسالمت آميز داشته باشند. در نگاه اول بلوچستان سرزمينی است که در صد سال اخير بوسيله ی انگليس به سه پاره گرديده و در اشغال سه کشور جديدالتاسيس "ايران"، "پاکستان" و "اوگانستان" قرار داده شده است.تهاجمات وکشتارهای انگليس و دفاع مردم بلوچستان با تهاجمات ديگر انگليس به برخی سرزمينها که تاکنون شنيده يا مطالعه نموده ايد فرق زيادی نداشته است. در بسياری سرزمينها که انگليس آنها را ترک نموده مردم آن نواحی به آزادی و خوشحالی دست يافته اند؛ اما بلوچستان را انگليسها پس از بيرحميهائی که بر آن روا داشتند نه تنها رها نکردند بلکه آنرا بطور عمده زير سلطه دو رژيم و حکومتگران پارس و پنجابی ی دست نشانده ی خود قرار دادند که بسيار وحشيانه تر از ماموران گذشته ی انگليسی، تجاوز و تهاجم کرده و ميکنند. از اينرو بلوچها در قرن بيست و يکم به نسبت ساير کشورهای آزاد شده از بد شانسترين مردم جهان ميباشند.بيش از هفتاد درصد نيروی نيروی کار خانوادهای بلوچها زير خط فقر زندگی ميکنند. سی درصد بقيه با انجام کارهای تجاری بسيار کوچک و امور قاچاق تقريبا ميتوانند غذای روزانه شان را تامين نمايند.سرزمين بلوچستان دارای منابع عظيم گاز و نفت و معادن مختلف و قابل ملاحظه ای ميباشد که تاکنون هرچه از اين معادن بوسيله ی رژيمهای پارس و پنجاب به سرقت رفته است، حتی قيمتی معادل برداشت يکساعت آن به مردم بلوچستان تعلق نگرفته است.بلوچها در حد توان خود برای آزادی، استقلال و دفاع از سرزمين چندهزارساله شان کوشش ميکنند.جمعيت بلوچستان هيجده تا بيست ميليون تخمين زده ميشود که رژيمهای "ايران" و "پاکستان" بدلايلی سياسی رقم آنرا بسيار پائينتر نشان ميدهند.بلوچستان در ضلع جنوبی ی آسيا و منتهی عليه اقيانوس هند و شمال کشورهای عربی خليج و دريای عمان قرار گرفته است. هوای جنوب بلوچستان گرم، در قسمتهای شمالی معتدل و در مجموع کم باران ميباشد.دو زبان رايج مردم بلوچستان بلوچی و براهوئی ميباشند که ميتوان آنها را از شاخه های زبانهای هند قديم بر شمرد. رژيمهای ديکتاتور تهران و اسلام آباد به شدت از سخن گفتن، خواندن، سرودن و نوشتن به زبان بلوچی جلوگيری ميکنند.اگر علاقه مندان ادامه ی زندگی ی مسالمت آميز بر روی زمين، جهت آگاهی و شناختی ابتدائی نگاهی بر اوضاع جهانی بلوچـسـتان افکنده باشند، قبل از هر چيز موقعيت و رتبه ی جغرافيائی آن که يکی از بزرگترين شاخصه های شريان مناسبات اقتصادی ی کشورهای آسيائی در ارتباط با بازارهای خاور ميانه، آفريقا و اروپا ميباشد، بـچـشـم و ذهن ميرسد.در نگاه دوم که اوضاع داخلی بلوچستان است، جز سه پاره بودن اين سرزمين و فقر مردم آن چيز ديگری بنظر نمی رسد. هر انسانی از هر کجای جهان که با چنين وضعيتی از بلوچستان روبرو بشود، بلافاصله تعـجـبی عميق وی را می ربايد؛ بدانسان که بطور طبيعی کنجکاوی اش وی را بطرف شناحت علت ميکشاند وتا علت را درنيافته است احساس کم کاری ميکند.سه چهارم از جمعيت جهان را کشورهای چين، هند، منگوليا، تاجيکستان، ازبکستان، تورکمنستان، افغانستان و بسياری ملل ديگر در بر ميگيرد که در انتظار ايجاد مسير بازرگانی از طريق اقيانوس هند در رابطه با تبادلات کالا با خاور ميانه، آفريقا و اروپا ميباشند. بلوچستان که پايانه اين مـيـسـر است، بين دو سياست متضاد و مختلف غرب و کشورهای جنوبی آسيا به زندانی مخوف برای بلوچها مبدل شده است.ايجاد اين راه را کشورهای غرب و کشورهای عربی خليج با زور وسياست سد کرده اند. يکی از اين راههای زور تجزيه ی بلوچستان ميان دو کشور ميليتار ـ ديکتاتور و جديدالتاسيس " ايران و پاکستان" است؛ ديگری ايجاد بندرگاه و بازاری عظيم و قدرتمند از جانب کشور های چين، هند و آسيای صغير در بلوچستان است که رقيب بزرگی برای کشورهای غربی، خاور ميانه و شيوخ امارات عربی خواهد شد.چنانچه کشورهای آسيائی و آرزومند استفاده از راه بلوچستان به هدف خود دست يابند، با انبوهی از توليدات قابل استفاده، ارزان و مردم پسند بطورحتم بازارهای اين مناطق را از زير سيطره ی برخی توليدات اروپا و آمريکا خارج خواهد کرد.غربی ها صاحبان اکثر کمپانيهای تجارتی و توليدی در " امارات متحده عربی، ايران، پاکستان، افغانستان، خاورميانه و آفريقا ميباشند. از اينرو چنانچه بلوچستان به چنين پايگاه عظيمی برای آسيا مبدل شود، جهان در فاز جديدی از مناسبات گام خواهد گذاشت که اگر بخواهد چنين شود، درآنصورت کليه ی کشورهای جهان ميبايست با نظارت ارگانهای مخصوص سازمان ملل متحد و به نسبت جمعيت، از حقوقی برابر در امر تجارت و بازدهی بهره مند گردند.اخيرا کشورهای غرب شکاياتی را به سازمان ملل متحد ارائه داده اند مبنی بر اينکه معاملات و توليد بی انصافانه ی چين و ارائه ی آن به بازار های کشورهای غرب و خاورميانه، باعث تعطيل شدن بسياری کارخانه های توليدی اروپائی گرديده است. از جانبی اخيرا چين نيز در پاسخ به امر مذکور سعی در رعايت مناسبات سالم و برابر تجاری را کرده و در پيروی از قوانين آن علاقه مندی نشان داده است. با توجه به اين شکايات و راه حلهايش در ميـابيم که بالانس توليد و مصرف جهانی بگونه ای از جانب شرق وغرب تحت کنترل طرفين قرار گرفته است. رعايت حقوق تعيين شده ی تجاری در آينده نيز ميتواند اميدوار کننده باشد. پس در اينصورت نبايد جای نگرانی باشد بلکه اين اميدواری پديد ميآيد که جهان از طريق مذاکرات و رعايت حقوق توليد و مصرف به يکديگر کمک ميکنند.هر چند که قضاوت من در امور کلی ی موارد فوق دارای نکات ضعفی باشد، اما اطمينان دارم در نهايت روزی خواهد رسيد که تقسيم بازار و توليد در دستور کار جهان قرار ميگيرد. لذا تا آنزمان عدم حل مسئله ی بلوچستان و واگذاری ی تحمل عذابهای مختلف به مردم اين سرزمين، نشانه ی بی توجهی و بی انصافی همه ی کشورهای ذيربط در اين معما خواهد بود. اگر اوضاع اقتصادی بلوچستان و مردم آنرا را از درون آن سرزمين ملاحظه و بررسی نمائيم، توجه انسان بـسـوی وجود منابع و معادنی که پاسخگوی نيازهای مردم بلوچستان ميباشد، جلب ميگردد. درصورتيکه مردم آن زير خط فقر" زندگی" ميکنند!عدول برخی جوامع از اخلاق انساندوستی در قرون گذشته، و اختلافات سه تفکر امپرياليستی، کمونيستی و دموکراسی خواهی ی صد سال اخير سبب بسياری ناملايمات بر ملل ضعيفتر گرديده است.بسياری کشورهای کوچکتر( به لحاظ جمعيت و پيشرفت تکنولوجی) تحت اشغال کشورهای بزرگتر و ديکتاتور قرار گرفتند. آزادی بسياری از کشورهای اشغال شده پس از جنگ اول و دوم جهانی به دلايل مختلف انجام پذيرفت. اما بلوچستان در قرن بيست و يکم و باتوجه به اينکه بيش از پنجاه سال است که از تشکيل سازمان ملل متحد و برقراری روابط دموکراسی بين کشورهای جهان ميگذرد، همچنان در اشغال سه کشور "ايران"، "پاکستان" و "افغانستان" و تحت شرايطی سخت که به فرسايشهای جغرافيائی، فرهنگی، زبانی و به يغما رفتن اقتصاد مردم بلوچ منجر شده و ميشود، قرار دارد.پيشگيری از نقض حقوق بشر از جمله منع تداوم اشغال ملل در بند "ايران"، اعدامها، سنگسارها، زندان آزاديخواهان، سلب آزاديهای اجتماعی وغيره، در بررسی های سازمان ملل متحد نيز در ارتباط با سياستهای خارجی کشورهای جهان جای ويژه ی خود را دارد. و مسئله ی اتمی "ايران" جای خودش را.بررسی ی پرونده ی هر مجرمی، شامل سوابق و ارتکابهای اعمال غير قانونی ی آن مجرم نيز ميگردد. آيا مردم جهان، حاميان حقوق بشر و روسای کشورهای جهان، جنايتهای هر روزه ی رژيمهای تهران را برای يکبار هم که شده، در يک ديدار جهانی جهت پايان دادن به تجاوزات و اشغالگريهای اين رژيم نسبت به مردم بيگناه بلوچستان به بحث و نتيجه گيری قرار داده اند؟ چنانچه اينگونه ميـبـود، پس از هشتاد سال اشغالگری و ادامه ی کشتارها و ستمـهای هرروزه رژيم تهران در طی اين مدت که سه نسل از عمر بشر ميگذرد، سرانجام در نقطه ای متوقف گردانيده ميشد.حاکمان تهران برای فرار از جرمهای سنگين و مسئله ی نقض حقوق بشر، در پس پرده ی اتمی " صلح آميز" که بعيد نيست جهان را در کام مصيبتی بزرگتر فرو ببرد، اخيرا افکار عمومی مردم جهان را به سوی استفاده از "انرژی"ی "اتمی" جلب و در بُعدی ديگر (انحراف) کرده است!آيا بمبارانها، نسل کشی دور از چشم ميديا و جهانيان، غارت معادن و منابع و سرکوب زبانها و فرهنگهای ملل تحت اشغال، در زمره کشتار عمومی قلمداد نميشود؟ شک مردم جهان نسبت به مسئله اتمی ايران ناشی از نقض حقوق بشر رژيم تهران در برابر شهروندان پارس و پايمال کردن حقوق ملل در بند "ايران" ميباشد.( لطفا به گزارشهای کميسيون حقوق بشر برای شناختن رژيم تهران توجه فرمائيد.) لذا هر گامی که چنين رژيمی برميدارد توام با شک بوده و خالی از خطر نيست.ريشه يابی و رفع هر گونه خطری که مردم جهان را تهديد مينمايد، بسيار ضروری تر از وقوع يک حادثه ی وحشتناک است. برای آنکه مردم جهان از وحشت يک اشتباه بزرگ خلاصی يابند و بدون دغدغه زندگی نمايند، بهتر است در خشکاندن ريشه های خطر و فساد مبارزه مشترک نمايند.چندين ماه است که "تبليغات مسئله اتمی"، کليه ی موارد نقض حقوق بشر از جانب رژيم تهران را در پرده ی ابهام فرو برده است. مدت زمانی را که کشورهای جهان و سازمان ملل متحد صرف تبليغات، بازديدها، شکها، "مذاکرات" و غيره نموده است اگر برای پيشگيری از نقض حقوق بشر در "ايران" بکار گرفته ميشد، آيا گام مهمتری در جهت سالم سازی جهان نبود؟ آيا پيشگيری از ستمی که از جانب رژيم تهران بر ملل در بند "ايران" روا ميرود، کمکی در جهت جلوگيری از اشتباهات بيشتر رژيم تهران در غنی سازی ی اورانيوم تا درجه ی توليد سلاح هسته ای نبود؟ اگر چنين ميبود جهان و سازمان ملل متحد امروز با چنين شک و خطری روبرو نميگرديد. نمايشهای پوپوليستی رژيم تهران و شخص منتصبشان احمدی نژاد که معتقد به الهامهای واهی است، در سفرهای اخيرش برخی کشورهای جهان را تحت تاثير مسائلی به اصطلاح دوستانه و صلح آميز قرار داده است که خود فاقد هرگونه انساندوستی بوده و ميباشند. اکثر کشورهای جهان پی به اهداف رژيم تهران در پس پرده ی "استفاده ی صلح آميز از انرژی ی هسته ای" برده اند.طرح خاورميانه بزرگ آمريکا که به خرسندی ی مردم کوردستان عراق منجر گرديد، و اهتمالا آزادی ملل تحت اشغال "ايران" را نيز شامل خواهد شد، بطوريکه به آزادی ی نيمی از خاک کشور چند هزارساله ی بلوچستان، اشغال تقريبا نيمی از خاک کوردستان و آذربايجان، اشغال خاک عربهای الاحواز و بخشی از ترکمنستان بيانجامد، دغدغه های رژيم هميشه متزلزل ديکتاتور، شويونيست و مذهبی ی پارس است.از جانبی فشار مردم ملل تحت اشغال برای بيرونـرفت از جهنمی بنام "ايران" و جلوگيری از به غارت رفتن منابع و معادنشان رژيم ديکتاتور تهران را بر آن داشته است تا به هر خش و خاشاکی در اين توفان چنگ بزند. لذا پيش کشيدن مسئله ی "اتمی" يکی از اين خاشاکهاست.برخی مردم کشورهای جهان از علت پيدايش "ايران" و در مجموع استفاده از زور و سرکوبيهائی که برای نگهداری نقشه ی "ايران" بکار گرفته ميشود، اطلاعی ندارند. کشورهای آمريکای لاتين، چين و کره ی شمالی از آنچه که در "ايران" ميگذرد با خبر نيستند. چنانچه اين کشورها " فعالان حقوق بشر" خود را بمدت يکهفته جهت آگاهی از آنچه که بر ملل در بند "ايران" ميگذرد، به ميان ملل در بند "ايران" ارسال مينمودند، لذا ممکن بود به دفاع و پشتيبانی از چنين رژيمی اقدام نميکردند.ملايان رژيم تهران از آنجائيکه ميدانند ساير مردم جهان از اوضاع داخلی "ايران" اطلاعات کافی ندارند، از اينرو نامه ای را به آقای بوش مينويسند که هزاران بار مشابه آنرا از زبان اعدام شدگان، سنگسار شدگان، ميليونها فراری از وطنهايشان ، صدهاهزار زندانی و غيره شنيده و يا آن نگون بختان در دفاعيات خود در مقابل بيدادگاههای رژيم "ايران" بارها ابراز کرده اند. زورگويان رژيم تهران بهتر بود حقيقت را به آقای بوش و مردم جهان بخصوص مردم اندونزی، بوليوی، ونزوئلا، کوبا، چين، سوريه، لبنان و غيره ميگفتند که انشاء متن اين نامه را از مردمی آموخته اند که خود حقوق انسانی را از آنها سلب کرده اند.رژيم تهران سعی دارد از ابراز مذاکرات عيان و در مقابل کـمره ها (دوربينها) شانه خالی کند و بقولی چنين مذاکراتی را به " زير ميز" يا " پشت پرده " بکشاند. کشورهائيکه دور از انظار مردم جهان با چنين رژيم بد نامی مذاکره نمايند، دست در دست رژيم سفاک جمهوری اسلامی آگاهانه به ملل در بند "ايران" وملتهای خود خيانت ميکنند. امروزه هر گامی که رژيم تهران برميدارد، لگدی است که بر تن های نحيف گرسنگان، بيکاران، آوارگان و زندانيان ملل آذری، بلوچ، ترکمن، عرب احوازی و کورد ميکوبد. با توجه به مسائل فوق مخالفت هائيکه از جانب آمريکا و برخی کشورها با رژيم تهران ميشود، طبيعتاً سران برخی کشورهای همکيش "ايران" را ناراحت ميکند! آنها نيز ميبايست بسان رژيم تهران ملل ديگری را تحت ستم خود داشته باشند! که جنرل های پاکستان مثالهای لاينفک چنين موضوعاتی ميـباشند. آيا تا کنون پيش آمده است که کشوری از مردم، احزاب سياسی يا سران بلوچستان ناراضی شده باشد؟ لذا موضوع حمله ی احتمالی ی آمريکا هدفش رژيم هميشه جنگ طلب تهران بوده، نه ملل تحت اشغال "ايران". احيانا اگر ميان آمريکا و رژيم مهار گسيخته ی تهران جنگی آغاز شود، همه ی مردم جهان به آن آگاهند که در اين ميان آن تعداد از نظاميان پارس کشته ميشوند که هميشه مورد تدريسهای نادرست و واهی ی رژيم تهران بوده اند. لذا به نظر ملل تحت اشغال "ايران" اگر آمريکا بخواهد حمله ای را آغاز کند ملل اشغال شده ميبايست از اين موقعيت آن عديده استفاده ها را دنبال کنند که به جنگها و حملات بعدی رژيمهای "ايران" عليه ملل پايان داده شده و پی آمدی صلح آميز را به دنبال داشته باشد بگونه ايکه به خروج هميشگی ی اشغالگران بيانجامد.اخيرا برخی "اپوزيسيون" پارس در کشورهای مختلف جهان در تبليغات سياسی اشان موضوع" صلحی" را پيش ميبرند که جز سياست در بند نگاهداشتن ملل غير فارس در "ايران"، به صلحی واقعی شباهتی ندارد. چنانچه همين "صلح" طلبان شويونيست از تشکيل رژيمی آنهم يقينا در تهران برخوردار بشوند، بدون شک به جنگ اشغالگرايانه ای عليه ساير ملل همچون رژيمهای فعلی و گذشته ی تهران ادامه خواهند داد. زيرا ملل مورد اشغال "ايران" در هشتاد سال گذشته جز پافشاری "اپوزيسيون" بر اشغال ملل ديگر، سخن ديگری از زبان اين " اپوزيسيون" نشنيده اند.صلح را کسانی ميبايست ادعا کنند که آينده را نيز در صلح ميخواهند. لذا صلحی که ملل اشغال شده ميخواهند آن نيست که " اپوزيسيون" و سازمانهای شويونيسم پارس ميخواهند. به معنای کاملتر، صلح محصول آزادی است.در طول هشتاد سالی که از عمر" ايران" شويونيسم ميگذرد، تاکنون همه ی خطرها متوجه ملل مورد اشغال بوده است. چنانچه امروز رخداد واقعه ای به عمر "ايران" شويونيسم پايان دهد و در نتيجه به آزادی ی ملل تحت اشغال بيانجامد، شانسی است که به طرف ملل تحت اشغال روی آورده است.
منبع: Balochi_Culture

رادیو فردا:

رادیو فردا:

مقامات نظامی جمهوری اسلامی گفتند برای سرکوبی کسانی که «اشرار» توصیف کردند، 22 هزار نیروی نظامی و انتظامی به شرق کشور گسیل داشتهاند که دههزار تن از آنان در سومین روز عملیات شرکت داشتند. استانهای کرمان و سیستان و بلوچستان صحنه تاخت و تاز دستجات مسلحی شده است که خود را سنی معرفی میکنند و در یک حمله در جاده زاهدان 22 مامور حکومتی و در حمله دیگری در جاده بم – کرمان 12 سرنشین غیرنظامی اتوموبیلها را به قتل رساندند. سردار قاسم رضائی، جانشین فرمانده نیروی انتظامی گفت اشرار هنگام فرار، کشتهها و زخمیهای خود را با خود میبرند. مقامات، دولتهای آمریکا و بریتانیا را مسئول ناآرامیها در شرق ایران قلمداد کردند. حمیدرضا پشنگ، نماینده خاش در مجلس گفت شرق کشور با زور و گلوله امن نمیشود بلکه باید توسعه و اعتماد در منطقه ایجاد کرد.

بهمن باستانی (رادیو فردا): تنها در سومین روز عملیات گسترده هوائی و زمینی که از پنجشنبه شب گذشته در بخشهائی از مناطق شرق کشور صورت گرفت، دههزار نیروی نظامی و انتظامی جمهوری اسلامی شرکت داشتند. چندی پیش حکومت ایران اعلام کرده بود که 22 هزار نیرو برای سرکوبی کسانی که «اشرار» میخواند به مناطق شرقی کشور اعزام کرده است. مسئولان نظامی و انتظامی حکومت از کشته شدن شماری از کسانی که «اشرار» میخوانند در جریان این عملیات سخن گفتهاند.

سردار قاسم رضائی، جانشین فرمانده نیروی انتظامی در قرارگاه محمد رسولالله، روز شنبه به خبرگزاریهای داخلی گفت از هویت و شمار قربانیان اشرار در این عملیات اطلاع دقیقی نداریم زیرا اشرار هنگام فرار کشتهها و زخمیهای خود را با خود میبرند.

این عملیات در پی کمینگذاری و حمله به کاروانهائی از مسئولان امنیتی و حکومتی در منطقه سیستان و بلوچستان و در محور جاده بم کرمان صورت گرفت.

در اواخر اسفند سال گذشته گروهی با نام جندالله با حمله کاروانی از مسئولان و ماموران حکومت 22 تن را کشت و شماری را به گروگان گرفت. همچنین در 22 اردیبهشت ماه، حمله گروهی که خود را فدائیان اسلامی معرفی کرد به خودروهای عبوری در محور جاده بم – کرمان، 12 کشته برجای گذاشت.

به گزارش خبرگزاری رویترز، مهدی احمدی، سخنگو.ی نیروی انتظامی جمهوری اسلامی روز شنبه از کشف اسنادی دال بر دخالت بیگانگان در کشور سخن گفت واظهار داشت ما اسناد مهمی را در ارتباط با دخالت کشورهای خارجی مانند آمریکا و بریتانیا در حوادث اخیر در شرق کشور به دست آوردهایم. همین اتهام را عبدالمحمد رئوفینژاد، استاندار کرمان ایراد کرد و گفت درپشت پرده صهیونیستها و آمریکائیها، حوادث اخیر در شرق کشور را طرحریزی کردند.

در تکذیب این اتهامات، یک دیپلمات بریتانیائی در تهران دیروز به خبرگزاری رویتر گفت بریتانیا دخالتی در افزایش بی قانونی در شرق ایران نداشته است.

شدت عملیات دو روز گذشته نیروهای حکومت در شرق کشور و بازتاب آن در محافل سیاسی و حتی حکومتی ایران چندان است که نماینده خاش در مجلس شورای اسلامی زبان به اعتراض گشود. حمیدرضا پشنگ، نماینده خاش در مجلس، روز شنبه به خبرگزاری ایرنا در تهران گفت شرق کشور با زور و گلوله امن نمیشود بلکه باید توسعه و اعتمادسازی در منطقه ایجاد کرد.

http://www.radiofarda.com

نامه‌ی سرگشاده‌ی يك معلم كهنسال به يك معلم جوان

نامه‌ی سرگشاده‌ی يك معلم كهنسال به يك معلم جوان
۱۳۸۵.۰۲.۲۸ ايران امروز دكتر محمد ملكی
بسم‌الحق با نامِ آزادی، آگاهی و عدالت ارديبهشت‌ماه ١٣٨٥ جناب آقای محمود احمدی‌نژاد؛ ١- شما مانند يك مصلح جهانی و يك مبشر و منذِر آسمانی مطالبی را با رئيس‌جمهور آمريكا مطرح كرده‌ايد، با اين تفاوت كه تا آنجا كه در كتب مقدس آمده است پيامبرانی مانند ابراهيم، موسی، عيسی و محمد (ص) و همه‌ی مصلحان در برخورد با حاكمانِ ظالم و جائر اول با زبان لَیِّن و مهرورزانه سخن می‌گفتند و بعد برای نجات مردم از سلطه و ستم به خشونت روی می‌آوردند اما شما اول با خشونت كار را آغاز كرديد و كلماتی كه برازنده‌ی يك «هادی» نبود به‌كار برديد و حال با زبان ملايم و ديپلماسی با بوش سخن می‌گوييد. ٢- می‌كوشم با ذكر كلمات و جملاتی كه شما به‌كار برده‌ايد پاسختان را بشنوم اگرچه شما درصدد اصلاح جامعه‌ی بشری هستيد و دانشجويان از جامعه‌ی ايران سخن می‌گويند. جناب آقای احمدی‌نژاد؛ شما نامه‌ی خود را با اين جملات آغاز می‌‌كنيد كه قسمتهايی از آن را عيناً می‌آورم: آقای جورج بوش؛ رييس‌جمهور ايالات متحده آمريكا مدتی در اين انديشه بودم چگونه می‌توان تناقضات غيرقابل انكار موجود در صحنه‌ی بين‌المللی را كه مدام مورد بحث محافل مردمی به‌خصوص مجامع سياسی و دانشجويی است توجيه كرد. سئوالات زيادی در اين مورد بی‌جواب مانده است لذا تصميم گرفتم شمه‌ای از اين تناقضات و سئوالات را مطرح كنم شايد فرصتی برای تصحيح آنها فراهم آيد. آيا می‌شود پيرو حضرت مسيح (ع) پيامبر بزرگ الهی بود، خود را متعهد به حقوقِ بشر دانست، ليبراليسم را الگوی تمدن معرفی كرد، با گسترش سلاح‌های هسته‌ای و كشتار جمعی اعلام مخالفت نمود، مبارزه با تروريسم را شعار خود قرار داد و در نهايت برای تشكيل جامعه‌ی واحد جهانی تلاش كرد جامعه‌ای كه قرار است حضرت مسيح (ع) و صالحان زمين در آن حكومت كنند. اما در عين حال كشورها مورد تعرض قرار گيرند. جان و حيثيت و هستی افراد از ارزش ساقط شود و مثلاً فقط با احتمال حضور چند نفر مجرم در يك روستا يا شهر يا كاروان تمام آن روستا يا شهر يا كاروان به آتش كشيده شود. آقای احمدی‌نژاد؛ همانطور كه قبلاً گفتم من چون يك معلم هستم غالباً در معرض سئوالات گوناگون قرار می‌گيرم. روزی دانشجويی كه ته‌لهجه‌ی آذری داشت از من سئوال كرد و گفت: جناب استاد، من پرسشی دارم و از شما می‌خواهم مشكل مرا كه سالهاست فكرم را به‌خود مشغول كرده حل كنيد چون من در اين جريانات تعدادی از نزديكان خود را از دست دادم و زندگی‌ام دگرگون شد. شما حتماً می‌دانيد در اوايل انقلاب سپاه پاسداران و نظاميها به چند روستا از جمله «قارنا» و «ايندرقاش» حمله كردند و تعداد كثيری زن و بچه‌ی مردم را كشتند و حتی به حيوانات هم رحم نكردند با بهانه‌ی اينكه تعدادی از ضدانقلاب در اين روستاها نفوذ كرده‌اند. به من بگوييد حكومتی كه خود را مسلمان و پيرو پيامبر محبت و دوستی و ائمه می‌داند با كدام منطق دينی، اخلاقی و قانونی به اين عمل زشت و ننگين دست زد؟ جالب اينكه بعدها با توضيحات آقای حسنی (امام‌جمعه اروميه) و آقای جلايی‌پور كه آن روز فرماندار مهاباد بود و امروز از سردمداران «اصلاحات» است و با همفكرانش می‌خواهند «جبهه‌ی دموكراسی‌خواهی و حقوق بشر» تشكيل دهند در جواب يكی از دانشجويان خواجه نصير كه در اين مورد سئوال كرده بود با عصبانيت گفته بود «باز چرا موضوع كردستان را پيش كشيديد اين موضوع ديگر تمام شده است هر كه در قدرت باشد همين كار را انجام می‌دهد» در اينجا دانشجوی ديگری سئوال كرده بود «پس چرا شما به قتلهای زنجيره‌ای اعتراض می‌كنيد؟». جناب آقای احمدی‌نژاد؛ آن روزها شما جزء سپاه و بسيج و كسانی بوديد كه اقدام به اين كارها می‌كرد يا حداقل از آنها اطلاع كامل داشتيد به من پاسخ دهيد اين اقدامات با كداميك از ارزشهای اسلامِ شما كه مدعی آن هستيد تطابق دارد؟ با منش و روش محمد (ص) پيامبر، يا آنچه در قرآن كريم آمده يا روش ائمه‌ی اطهار؟ جناب آقای احمدی‌نژاد؛ در دنباله‌ی مقاله به مسائلی اشاره كرده‌ايد كه واقعاً قابل تعمق بسيار است. نوشته‌ايد: شايد بدانيد من يك معلم هستم. دانشجويان می‌پرسند اين اقدامات را چگونه می‌توان با ارزشهای *** اين كلام از جمله تعهد به آيين حضرت مسيح (ع) پيامبر صلح و رحمت تطبيق داد. متهمانی در گوانتانامو در بند هستند كه محاكمه نمی‌شوند، به وكيل دسترسی ندارند، خانواده‌ی آنان نمی‌توانند آنان را ببينند و در خارج كشور خود نگهداری می‌شوند و هيچ نظارت بين‌المللی بر آنان نيست. معلوم نيست اينها زندانی هستند، اسير جنگی‌ هستند، متهم‌اند يا محكوم. بازرسان اتحاديه‌ی اروپايی تأييد كرده‌اند كه زندانهای مخفی در اروپا وجود دارد. من نتوانستم ربودن افراد و نگه‌داشتن آنان را در زندانهای مخفی با هيچيك از نظامهای قضايی دنيا تطبيق دهم و نفهميدم اين اقدامات با كداميك از ارزشهای صدر اين مقال تطابق دارد با تعليمات حضرت مسيح (ع) يا حقوقِ بشر يا ارزشهای ليبراليسم. آقای احمدی‌نژاد؛ يك روز دانشجويی سر كلاس برخاست و گفت: استاد، من شنيده‌ام شما، هم در نظام شاهی و هم در نظام اسلامی زندانی بوده‌ايد. من نتوانستم اين مشكل را برای خود حل كنم كه چگونه می‌شود يك استاد دانشگاه را به زندان برد و اصولاً دلم می‌خواهد بدانم زندان در نظام اسلامی چگونه جايی است و با شما در زندان چه می‌كردند؟ گفتم پسرم من در سالِ ١٣٣٩ وقتی مانند شما دانشجو بودم به‌دليل پخش اعلاميه عليه ديكتاتوری شاه به زندان انفرادی قزل‌قلعه افتادم. من از زندانهای شاه و جناياتی كه در آن صورت می‌گرفت و شكنجه‌های وحشتناكش در اينجا سخنی نمی‌گويم چون نظام شاهی هر چه می‌كرد و هر جنايتی مرتكب می‌شد نام دين و خدا و پيامبر و اسلام روی آن نمی‌گذاشت اما در جمهوری اسلامی شاهد صحنه‌هايی بودم و بلاهايی سرِ خودم آوردند كه گفتن آنها جز زنده كردن درد و رنج و بی‌رحمی‌ها اثر ديگری ندارد. من شاهد بودم روزانه ده‌ها و صدها جوان از ١٥ سال به بالا را به جوخه‌ی اعدام سپردند و تعداد كثيری كه زير شكنجه‌ها تحمل نياوردند شهيد شدند و در قزلحصار چيزی به‌نام «قيامت» ديدم كه شايد در تمام دنيا بی‌سابقه باشد و در همانجا شاهد بودم صدها دختر جوان روانی شده بودند و به آنها تجاوز جنسی شده بود و اينها كه می‌گويم افسانه نيست می‌توانی گوشه‌های كوچكی از اين همه جنايت را در كتاب خاطرات آيت‌الله منتظری كه آن موقع قائم‌مقام رهبری بود بخوانی. خانواده‌ام پس از دستگيری من در سال ٦٠ ماه‌ها از وضعم بی‌اطلاع بودند و در زندان سال ٨٠ ماه‌ها در يك زندان مخفی كه خانواده‌ام نمی‌توانستند مرا ملاقات كنند به‌سر بردم. حال اگر بخواهم از وضع و چگونگی اين زندانها برايت بگويم مثنوی هفتاد من كاغذ می‌شود. انشاءالله روزی حقايق روشن خواهد شد و همگان خواهند فهميد چه جنايات وحشتناكی در زندانهای جمهوری اسلامی به‌نام خدا و دين اتفاق افتاده است. آقای احمدی‌نژاد؛ شما از زندانهای «گوانتانامو» سخن می‌گوييد. طبيعی است بوش و ديگر عوامل امپرياليسم و سرمايه‌داری برای حفظ منافع خود از هيچ جنايتی خودداری نمی‌كنند و فردا هم به قول شما بايد جواب دهند كه اعمالشان با كداميك از صدرِ مقال تطابق دارد با تعليمات حضرت مسيح (ع) يا حقوق بشر يا ارزشهای ليبراليسم. اما شما به‌طور قطع شاهد صحنه‌هايی در زندانهای ايران بوديد و شايد هم خودتان يكی از عوامل اجرايی آن بوده‌ايد. راستی اگر وجدانی در كار هست فردا جواب خدا و محمد (ص) و ائمه‌ی دين كه به‌نام آنها حكومت می‌كنيد را چگونه خواهيد داد؟ آقای احمدی‌نژاد؛ در نامه به آقای بوش در جايی نوشته‌ايد: آيا واگذار نمودن حق سرنوشت تمام سرزمين فلسطين به صاحبان اصلی آن كه در داخل و خارج فلسطين هستند اعم از مسلمانان و يهوديان و مسيحيان با اصولِ دموكراسی و حقوق بشر و تعليمات انبيا منافات دارد؟ اگر منافات ندارد چرا با همه‌پرسی مخالفت می‌شود؟ اين قبيل سخنان را تاكنون چند بار آقای خامنه‌ای هم در مورد فلسطين گفته‌اند. به‌نظر شما اگر دانشجويی سركلاس درس از من بپرسد «استاد پس از گذشت ٢٧ سال چرا اجازه نمی‌دهند اين نسل كه هيچ دخالتی در تعيين نظام جمهوری اسلامی نداشته و حالا می‌خواهد نظرش را در يك رفراندوم بگويد چرا با اين كار مخالفت می‌كنند؟» من در جواب او چه بگويم؟ بگويم چون «آقا» تشخيص داده‌اند «مصلحت» نيست و در جمهوری اسلامی مصلحت از همه‌ی امور مهمتر است؟ در آن صورت دانشجويان نخواهند گفت مرگ خوب است اما برای همسايه! جناب آقای احمدی‌نژاد؛ در نامه‌تان به آقای بوش نوشته‌ايد: از وظايف همه‌ی دولتها ايجاد امنيت و آرامش شهروندان است. مردم كشور شما و كشورهای همجوار نقاط بحرانی جهان چندين سال است احساس امنيت روانی ندارد. يادتان هست در دهه‌ی شصت آقای خمينی می‌گفت كه هركس بايد مواظب اعمال و رفتار و آمد و رفت همسايه‌ها باشد كه اين يك وظيفه‌ی شرعی است و آن روزها كه شما در كسوت پاسدار يا بسيجی مأمور اجرای اين امر بوديد چه به سر خانواده‌ها آورديد و شبانه‌روز چه خانواده‌هايی با شنيدن كمترين صدايی نزديك خانه‌شان چنان وحشت می‌كردند كه نزديك بود قالب تهی كنند و مأمورين كميته‌ها به هر خانه‌ای كه دلشان می‌خواست می‌ريختند و وقتی از ايشان كارت شناسايی می‌خواستند اسلحه را به‌جای كارت نشان می‌دادند. بگذاريد به شما كه اين مطالب را خوب می‌دانيد بگويم شبِ ١٢ تير ماه ١٣٦٠ برای دستگيری من كه آدمی شناخته‌شده بودم و با آن سن و سال اهل فرار نبودم ٢ ساعت از نيمه‌شب گذشته درحالی‌كه زن و بچه‌هايم در خواب بودند به خانه‌ام ريختند و با رفتاری وحشيانه دستگيرم كردند. اين كارها كه نمونه‌ای از آنها را گفتم نه از سوی سربازان آمريكايی در عراق كه در تهران و از طرف سربازان گمنام امام زمان صورت می‌گرفت. شما كه ارتباط نزديك با اين امام همام داريد بگوييد آيا ايشان راضی به چنين اعمالی در نظامی كه خود را مسلمان و پيرو محمد (ص) می‌داند هستند يا نه؟ آقای احمدی‌نژاد؛ در نامه به آقای بوش مطالبی فرموده‌ايد كه اگر يكی از دانشجويانم در مورد آن سئوالی كند پاسخی ندارم. لطفاً شما پاسخ دهيد: در همه‌ی كشورها مردم هستند كه هزينه‌ی دولتها را می پردازند تا دولتها به آنان خدمت كنند. سئوال اين است كه صدها ميليارد دلار هزينه‌های ساليانه‌ی لشگركشی به عراق چه دستاوردی برای مردم داشته است؟ جنابعالی اطلاع داريد در بعضی از ايالات كشور شما مردم در فقر و تنگدستی هستند هزاران نفر بی‌خانمان زندگی می‌كنند، بيكاری معضل بزرگی است و اين مشكلات كم و بيش در ساير كشورها هم هست آيا در چنين شرايطی آن حجم عظيم لشگركشی و آن هزينه‌های هنگفت از خزانه‌ی مردم توجيه‌پذير است و با اصولِ پيش‌گفته تطابق دارد؟ آقای احمدی‌نژاد؛ شما در جنگ ايران و عراق شركت داشتيد و پس از فتح خرمشهر به‌احتمال زياد از طرفداران ادامه‌ی جنگ و ورود به خاك عراق و از شعاردهندگان «راه قدس از كربلا می گذرد» يا «جنگ جنگ تا رفع فتنه در عالم» يا «تا رسيدن به كربلا يك الله‌اكبر باقی است» و از اين نوع شعارها بوديد. به‌نظر شما كه از سرداران جنگ بوديد و حتماً می‌دانيد ادامه‌ی جنگ، گذشته از تلفات بسيار انسانی چند صد ميليارد دلار روی دست اين مردم گذاشت و چه اثری روی فقر اكثريت مردم ايران طبق آمارهای رسمی خودتان گذاشته است، به دانشجويان پاسخ دهيد آيا نتيجه‌ی ادامه‌ی جنگ جز فقر و فساد و بيكاری و نوشيدن جامِ زهر از سوی آقای خمينی چه ثمری داشت و اگر آقای بوش بايد جواب عيسی مسيح صلح‌دوست را بدهد شما چگونه از نظر اسلامی اين كار را توجيه می‌كنيد؟ جناب آقای احمدی‌نژاد؛ مرقوم فرموده‌ايد: آيا می‌خواستيم عدالت برپا كنيم يا فقط از گروه‌های خاصی حمايت می‌كرديم و به قيمت فقر و تنگدستی عده‌ی زيادی از مردم عده‌ی اندكی را به ثروت و مقام رسانديم و رضايت آنان را بر رضايت خدا و مردم ترجيح داديم؟ آيا از حقوقِ‌ مردم و محرومين دفاع كرديم يا آنان را ناديده گرفتيم؟ آيا از حقوقِ انسانها در سراسرِ جهان دفاع كرديم يا اينكه با تحميل جنگ و دخالتهای غيرقانونی در امور كشورها و با ايجاد زندانهای مخوف عده‌ای را به بند كشيديم. آيا امنيت و صلح را برای جهان رقم زديم يا سايه‌ی تهديد و زور را در جهان گسترديم؟ آيا به ملت خود و ساير مردم جهان راست گفتيم يا اينكه حقايق را وارونه جلوه داديم؟ آيا طرفدار مردم بوديم يا طرفدار اشغالگران و ستمگران؟ آيا در حكومتِ ما منطق عقل، اخلاق، صلح، عمل به تعهدات، گسترش عدالت، خدمت به مردم، رفاه و پيشرفت و حفظ كرامت انسانی مورد توجه بوده يا زور اسلحه، تهديد، ناامنی، بی‌توجهی به مردم، عقب انداختن پيشرفت و تعالی ملتها و پايمال كردن حقوقِ انسانها؟ و بالاخره خواهند گفت آيا به آنچه سوگند ياد كرديم در خدمت به مردم كه وظيفه و تعهد اصلی ماست و به آيين پيامبران پايبند بوديم يا خير؟ آقای احمدی‌نژاد؛ جمعی از دانشجويان می‌گويند ما هم عيناً همين سئوالات را از آقای احمدی‌نژاد داريم. ايشان كه از روز اول جزئی از حكومت بودند و همكار قدرت در سمت فرمانداری و استانداری و شهرداری تهران و استادی دانشگاه و فرماندهی سپاه و غيره و غيره و اگر از زندانهای مخوف صحبت می‌كنند مقصودشان كدام زندان است؟ مگر از زندانهای اوين و رجايی‌شهر و قزل‌حصار و زندانهای جای‌جای وطن مخوفتر هم وجود دارد؟ به وجدان خود مراجعه كنند. آيا آنچه ايشان هنگام انتخابات به مردم وعده دادند راست بود؟ آيا در اين مدت با مهرورزی و عدالت با مردم رفتار كردند يا برخوردشان با كارگران شركت واحد و زنان و غيره به وحشيانه‌ترين وضع بود؟ راستی چه‌كسی به مردم راست می‌گويد و چه‌كسی دروغ؟ آقای احمدی‌نژاد شما خودتان در يك جلسه‌ی عمومی جواب دانشجويان را بدهيد. راستی شما به آيين پيامبران به‌ويژه اسلام پايبند بوديد يا خير؟ آن عدالتی كه نظام جمهوری اسلامی برپا كرد را كجا می‌توان ديد؟ كاخهای ميلياردی، برجهای سربه‌فلك‌كشيده، ثروتهای بادآورده‌ی جمعی از وابستگان به حكومت و در كنار آن حلبی‌آبادها و پلاستيك‌آبادها و صدها و هزاران كارتن‌خواب اينها نشانه‌ی عدالت در نظام شماست. شما چشمانتان را تنها به خارج از كشور دوخته‌ايد كمی هم به وضع مردم خودمان بيانديشيد تا از اينكه خود را پيرو اسلام عدالت‌خواه و حكومت عدل علی و از منتظرين امام زمان (ع) ـ كه بايد عدل و داد برپا كند ـ می‌دانيد اظهار شرم نموده و جوابگو باشيد. جناب آقای احمدی‌نژاد؛ نوشته‌ايد: براساس كلام الهی همه‌ی ما به پرستش خدای يگانه و تبعيت از رسولان الهی دعوت شده‌ايم. براستی خدا و رسولان الهی در كجای قرآن و سنت به شما گفته‌اند كه به حكم يك نفر طی چند روز هزاران زندانی را كه دوران محكوميت خود را می‌گذراندند از دم تيغ بگذرانيد؟ آيا شما از اين جريانات اطلاع نداشتيد؟ از قتلهای زنجيره‌ای چطور؟ از شكنجه‌ی دانشجويان و شهادت زهرا كاظمی چطور؟ آقای احمدی‌نژاد شما را به خدا اينقدر مردم را بی‌هوش و بی‌اطلاع نپنداريد. مردم شما و امثال شما را خيلی خوب می‌شناسند و فريب حرفها و اعمالتان را نمی‌خورند. بگذاريد سخن را با نوشته‌ی خودتان به‌پايان برسانم. ما چه بخواهيم چه نخواهيم جهان به سمت خداپرستی و عدالت به پيش می‌رود و اراده‌ی خدا بر همه‌چيز غلبه خواهد كرد. بله جهان به سمت خداپرستی پيش می‌رود اما خدای رحمان و رحيم كه انسانها را دوست دارد و به آنها محبت می‌كند نه خدای شما كه زنان را به‌خاطر بيرون آمدن دو نخ مويشان با همان موها در جهنم آويزان می‌كند و مردان را به‌خاطر يك خطای كوچك به صلابه می‌كشد و تا ابد در آتش می‌سوزاند و مار غاشيه به جانشان می‌اندازد اما با ستمكاران و جنايت‌پيشگان به‌خاطر دو ركعت نماز دروغينشان مهرورزی می‌كند.
link to original article

امنيت و اقتدار اينگونه بدست می آيد؟

بمباران در زاهدان با فانتوم و هليكوپترهای جنگی
گزارش هائی كه از منطقه زاهدان و بلوچستان ايران می رسد حكايت از بمباران وسيع منطقه و برجای ماندن تلفاتی دارد كه عمدتا مردم عادی را شامل شده است. اين عمليات به بهانه مقابله با اشرار و آدم ربايان انجام می شود و مانند گذشته، جمهوری اسلامی اين گره را نيز سعی می كند با دندان باز كند. با يقين كامل می توان گفت كه مقامات راس حاكميت درجمهوری اسلامی بخوبی می دانند كه درايران يك دولت و اقتصاد سايه وجود دارد و آن دولت قاچاق مواد مخدر است. اين دولت سايه در تمام ارگان های امنيتی و سپاهی مملكت رسوخ داد، چرا كه علاوه بر مصرف داخلی، برای انتقال صدها تن مواد مخدر به خارج از ايران از سيستم هوائی و زمينی برخوردار است و اين دو سيستم در اختيار سپاه و سازمان های اطلاعاتی و امنيتی است. در منطقه بلوچستان نيز زندگی مردم عمدتا از راه قاچاق تامين می شود. بنابراين، دولت سايه پشت تمام حوادث منطقه است. اطلاع ديگری كه وقتی ما داريم، قطعا مقامات حكومتی نيز بدان دسترسی دارند پول وسيعی است كه بصورت دلار از ماهها پيش در منطقه و در ميان مردم به خاك سياه نشسته منطقه پخش شده است. هركس پول بدهد سپاه و لشكر او می شوند و پولی كه اكنون در منطقه بصورت دلار پخش است و توزيع می شود قادر به بسيج چند لشكر و سپاه از ميان مردمی است كه به نان شب محتاج اند.
آيا اين معضل با بمباران حل می شود؟ با دندان نشان دادن به مردم مشكل حل می شود؟
هيچ ايرانی عاقلی كه اندك اطلاعاتی از اوضاع منطقه زاهدان و زابل و بلوچستان ايران و مرزهای آن داشته باشد به اين سئوال پاسخ مثبت نمی دهد. آنسوی مرز همان اردوگاه هائی است كه سابقه 20 ساله در تربيت گروه های مسلح دارند و خزانه بی پايان آن عربستان سعودی است. همان اردوگاه هائی كه دهها سازمان و گروه مسلح افغانی را تربيت كرد و در آخرين ابتكار نيز طالبان را برای تصرف قدرت به كابل فرستاد.
راه حل پرواز هليكوپتر ها بر فراز منطقه و بمباران مردم نيست. آنها كه امروز اين سياست را در حاكميت دنبال می كنند، به فردای پس از بمباران تاسيسات نظامی و حتی اتمی ايران هم فكر كرده اند. فردائی كه تمام اين اقتدار كنونی و شير شدن برای "ننه" می تواند به نقطه صفر برسد و سنگ روی سنگ بند نشود؟
جهان و ايران در دوران تكرار آن فجايعی كه دركردستان مرتكب شدند نيست و در خود كردستان هم ديگر چنين امكانی نيست. هر منطقه ايران- از خوزستان تا آذربايجان و از بلوچستان تا كردستان- امروز يك پشت جبهه پيدا كرده است و قدرت نظامی حكومت مركزی نيز خود در معرض حمله.
در چنين شرايطی اقتدار و امنيت نه در عمليات نظامی و تشديد فشارهای سياسی و اقتصادی به مردم، بلكه تحكيم جبهه داخلی و جلب مردم است. حرفی به اين سادگی، واقعا نيازمند تكرار و زحمت زيادی برای درك آن است؟
رزمايش و آزمايش و همايش نظامی با نام «اقتدار» و با حضور 10 هزار نيروی نظامی در منطقه «شورو» واقع در منطقه غرب زاهدان تضمين كننده امنيت درايران خواهد شد؟
بمباران "شورو" توسط هليكوپترهای جنگی و بمباران منطقه با هواپيمای «فانتوم» ی كه عزای تهيه قطعات يدكی آن را بايد گرفت و بازار سياه تهيه اين قطعات نيز بزودی مسدود خواهد شد، اقتدار است؟
گزارش سردار قاسم رضايی، جانشين قرارگاه شرق درباره اين عمليات را بخوانيد:
در حالی كه جغرافيای منطقه «شورو»، فضای مناسبی را برای اقدامات مجرمانه اشرار فراهم كرده بود، اطلاعات مردمی به همراه شناسايی‌های صورت گرفته منجر به آغاز اين عمليات با حضور سه واحد از تيپ‌های حاضر در رزمايش بزرگ «اقتدار» شد.
بدين ترتيب اين پايگاه كه از آنجا كه به شكل غار بوده، امكان فعاليت‌های تروريستی را برای اشرار مهيا كرده بود، مورد هدف قرار گرفته و از بالا منهدم شد.
هيچ جسد و يا مجروحی در پايگاه اشرار كشف نشده است، چرا كه مجرمان حين فرار، اقدام به انتقال تمامی اجساد و زخمی‌ها كرده بودند.»
خنده دار نيست؟ و بر اساس همين گزارش وزير كشور در جلسه مجمع تشخيص مصلحت بالای منبر نرفته كه سركرده اشرار نه مرده و نه دستگير شده اما مجروح شده!
بقيه لشكر كشی به زاهدان را از قول سردار رضايی بخوانيد:
«دو تيپ هوا نيروز، سه تيپ سپاه، سه تيپ تكاور، هنگ مرزی، هوا ناجا، در عمليات انهدام پايگاه اشرار شركت داشتند. اين عمليات با شناسايی چند تن از اشرار مرتبط با حادثه جاده «بم ــ‌كرمان» آغاز شد اما اشرار هيچ جسدی را به جا نگذاشته‌اند.
منطقه «شورو» در فاصله زمانی 45 دقيقه‌ای از مرز مشترك ايران و افغانستان و پاكستان در جنوب غربی زاهدان واقع است. »
اين فتوحات افتخار آفرين برای فتح يك غار و چند سوراخ و يا گودال امنيت ملی نيست و اقتدار هم نيست. به چه زبانی بايد گفت؟
منبع: PeikNet

Wednesday, May 17, 2006

مهار نا آرامی های قومی؛ برخورد قهری يا تغيير رويکردهای حاکميت؟

از زمان بقدرت رسيدن رضاخان ميرپنج تا الان ملت بلوچ تحت ظلم , و ستم بوده و هست. هميشه ايران بلوچستان و بلوچها را مورد تبعيض قرار داده.
ايرانيان حتی زبان بلوچی را حاضر نيستند بعنوان يک زبان برسميت بشناسند و نمونه بارز اين موضوع را درگزارش وب سايت بی بی سی که توسط جمشيد برزگر نوشته شده ميتوانيد ببينيد . در اين گزارش آقای برزگر بجای لغت زبان , واژه گويش را که شئوئنيست فارس قبل از انقلاب در مورد زبان بلوچی بکار گرفته, استفاده می کند.بنا بر اظهارات خود ايرانيان استان بلوچستان محرومترين منطقه ايران است.
چرا؟ به اين دليل که ايران و ملت فارس هيچ وقت ملت بلوچ را بخشی از خود نمی دانسته- آنها فقط خاک بلوچستان را احتياج دارند. زمانی که کاسه صبر لبريز می شود چاره ی جز دست بردن به اسلحه نيست. آخرين نمونه تحقير , تبعيض و توهين موضوع بامداد ديروز است که بسيج زاهدان جواب سلام موذن مسجد مکی را با گلوله داد. زمانی که فرد بلوچی جرم می کند شئونيسم فارس تمام اعضای خانواده او را تحت تعقيب قرار می دهد و اين بر خورد فقط در بلوچستان صورت می گيرد.
ايران جنايتکاران جانی و طرد شده خود را بعد از اتمام حبس در بلوچستان اسکان می دهد. آيا ملت بلوچ انسان نيستند که جنايتکاران جانی را وارد محور زندگی شان می کنند؟آن وقت دنيا انتظار دارد گلوله ی که از لوله تفنگ خارج شده بايد قطبنمای نظامی و غير نظامی داشته باشد زيرا فارسها موجودات مافوق اشرف المخلوقات هستند ولی ملت بلوچ همطراز پشيزی نيست.چنانچه ايران نيروهايش را از بلوچستان فرا خواند و بگذارد بلوچستان بزرگ استقلال بگيرد این کشت و کشتارها خودبخود خاتمه پيدا می کنند و اگر نه شاهد تاسوکی های متعدد ديگري خواهيم شد .
زندگ بات مزن بلوچستانبالاچاسلو ـ نروژ

اطلاعيه سازمان جندالله به سازمانهاي مدافع حقوق بشر و ساير ملت هاي آزاده جهان

این اطلاعیه از طریق ایمیل به سايت حزب مردم بلوچستان رسیده است:
رژيم آخوندي ايران امروز در منطقه كوههاي بم و نصرت آباد زاهدان ، دست به بمباران هوايي زده و تا كنون نيز ادامه دارد ، كه در اين حوادث حدود ۱۸ نفر از مردم بيگناه بلوچ جان سپردند ، سازمان جندالله ايران از رژيم ايران مي خواهد كه از قتل عام و نسل كشي ملت بلوچ و ساير ملتهاي ايران دست برداشته ، و از مردم آزاده ايران مي خواهد عليه اين رژيم ظالم بپاخيزند و قيام كنند.
سازمان جندالله ايران لازم مي داند به اطلاع عموم مردم ايران برساند كه رژيم پليد آخوندي هميشه براي غير مشروع جلوه دادن جنبشهاي آزاديبخش مردمي از ترفندها و توطئه هاي شوم و كهنه خويش استفاده نموده و به هر سازمان آزاديخواه كه در برابر ظلم و تبعيض بپاخيزد بر چسب القاعده - وهابيت و ارتباط به بيگانه و غيره مي زند.سازمان جندالله ايران مجددا تاكيد مي كند كه اين سازمان هيچگونه ارتباط و وابستگي به هيچ كشور و گروهي نداشته و مبارزات آن جهت سرنگوني رژيم ظلم آخوندي ايران و به مجازات رسانيدن مزدوران پليدش مي باشد .
سازمان جندالله ايران متذكر مي شود كه اين سازمان حادثه بم- كرمان را محكوم دانسته و با كشتن مردم عادي و بي گناه به شدت مخالف است و از سازمان فدائيان اسلام خواسته است اگر خواستار اتحاد و همبستگي با سازمان جندالله ايران است بايد به اصول و ضوابط سازمان جندالله ايران پايبند شود و مبارزات خويش را فقط براي نابودي عناصر نظامي و اطلاعاتي رژيم آخوندي ايران متمركز گرداند.
سازمان جندالله ايران يادآور مي شود كه اين سازمان حامي و مدافع حقوق پايمال شده تمامي مردم ستمديده ايران بوده و همچنين از حقوق هميشه نقض شده اهل سنت ايران دفاع نموده و تصريح مي كند كه هيچ گونه عداوت و كينه با اهل تشيع نداشته و ندارد.
سازمان جندالله ايران فقط با رژيم افراطي مذهبي ايران مخالف است و متذكر مي شود كه مردم ايران تنها در سايه اتحاد و احترام متقابل به حقوق ملي و اعتقادات مذهبي يكديگر مي توانند مبارزه عليه رژيم پليد آخوندي را وسعت داده و راه را جهت رسيدن به ايراني آزاد و دموكراتيك هموار گردانند.
مبارزان سازمان جندالله ايران تا آخرين قطره خون خويش با رژيم ظلم آخوندي براي سربلندي و آزادگي خواهند جنگيد و نيز از همه مردم سلحشور و آزاده ايران دعوت مي نمايد تا به صفوف مبارزان سازمان عليه رژيم ديكتاتوري آخوندي بپيوندند و با از بين بردن نيروهاي سركوبگر و مزدوران پليدش مبارزه براي آزادي را فروزانتر كنند.
و همچنين مصاحبه مستيم رهبر جندالله ايران عبدالمالك بلوچ امشب ساعت 8:15 به وقت ايران با راديو صداي
ايران ، ميتوانيد از طريق انترنت به اين آدرس مستقيما بشنوييد:
www.krsi.net
سازمان جندالله ايران

Tuesday, May 16, 2006

فدرالیسم چیست؟

گرائی کاهش ندهد، چیزی جز آشفتگی نیست . (plurality) که خود را به وحدت (unity ) وحدتی که نتیجه کثرت گرائی نباشد، تنها ستمگری است .Pascal : Pensee.(1958.p.261)مقدمه:همه سیستم های سیاسی ایکه انسان درلحظه معینی از زمان بدان می اندیشد همانند آدمی فرزند زمانه خود است، و خواه نا خواه باز تاب محیط تاریخی ویژه ایست که در آن بسر می برد. از اینرو هیچ سیستم سیاسی ای نیست که بنحوی، بیان زندگی نامه زمانه خود نبوده ودر عین حال، درجه ای از عامیت تاریخی و جهان گرائی ( universalism ) در آن وجود نداشته باشد.در دنیای امروز، ایده فدرالیسم، از اهمیت برجسته ای در تئوری سیاسی برای پیوند دادن صلح آمیز کثرت گرائی تنوع ملی، قومی، فرهنگی، زبانی و مذهبی در جهان، با داشتن دولتی کارا و درعین حال یکپارچه ونه متمرکز، ایفاء میکند. ایده دولت- ملت و سازمان سیاسی متعاقب آن که بعد از انقلاب فرانسه در اروپا و سپس در دیگر نقاط جهان شکل گرفت، اکنون از دو زاویه در معرض فشار جدی قرار گرفته است. نخست، فرایند اقتصاد جهانی و جهانی شدن اقتصاد، نیروهای اقتصادی و سیاسی گریز از مرکز را از طریق یک دنیای فرا ملی و نهاد های فراملی، نظیر ادغام های منطقه ای اقتصاد های ملی( اتحادیه اروپا، نفتا )، بانک جهانی، صندوق بین المللی پول، سازمان تجارت جهانی، قراداد های مختلف بین المللی و غیره، تقویت کرده است. این فشار، چه بر دولت- ملت های بز رگ و چه بر دولت- ملت های کوچک، البته نه بیک اندازه، اثر میگذارد.دوم، فشار محلی بر دولت- ملت ها برای باز یابی هویت ملی و حق تعیین سرنوشت برای آند سته از ملیت هائی که با سلطه سیاسی، فرهنگی و اقتصادی یک ملیت بر آنها، حقوق سیاسی و فر هنگی آنان نا دیده گرفته شده است. ایران نیز از این فشار دوگانه در امان نبوده است، بویژه آنکه ستم ملی مستقیم مرکز بر ملیت های غیر حاکم، ضریب چنین فشاری را افزایش میدهد.این سلطه ملیتی بر ملیت های دیگر، در بین سیاستمداران و افکار عمومی بسیاری از روشنفکران چنان جا افتاده است که، آنرا کاملا یک امر عادی تلقی میکنند، گوئی که، جز این بودی عجب بودی. حتی بسیاری از کسانی که خود را دموکرات ویا مدافع حقوق بشر میدانند، افق ذهنی آنان در دیدن این بی حقی ها متوقف میشود.نمیتوان امروز، یک کشور چند ملیتی را پیدا کرد که دولت- ملت در آن بر سلطه سیاسی و فرهنگی ملیتی معین استوار بوده و نابرابری اقتصادی، سیاسی و فرهنگی در بین دیگر ملیت ها و یا شکلی از آپارتاید را بوجود نیاورده، و آنهارا عملا به شهروندان در جه دومی تبدیل نکرده باشد. این سلطه، قبل از هر چیز، خود را از طریق مکانیسم حاکمیت سیاسی و سلطه آن بر دستگاه سیاسی نشان میدهد، لیکن در بلند مدت، از طریق ایجاد فاصله جدی در بین ملیتی که بنام آن سخن میگوید، و دیگر ملیت ها، عملا سلطه اقتصادی و اجتماعی آن ملیت را هموار میسازد، حتی اگر بخش غالب آن ملیت، درکی از این فرایند نداشته و یا از نظر سیاسی، با حاکمیت همراه نبوده باشد. نتیجه عملی آن این واقعیت است که سلطه سیاسی حاکمیتی معین، که در جهت منافع ملیتی معین و محروم کردن ملیت های دیگر حرکت میکند، سلطه طبقاتی همان ملیت بر ملت های دیگر را تامین کرده و ستم ملی را به ستم طبقاتی نیز تبدیل میکند. از این گفته نبا ید باین استنتاج سریع رسید که همه ملیتی که بنام آن سخن گفته میشود، به سرمایه دار، و بقیه ملیت ها به کارگر تبدیل شده اند. بلکه فر آیندی است که بخش مهمی از ملیت های غیر حاکم را به حاشیه زندگی اقتصادی و اجتماعی می راند. چنین فر آیندی، دیر یا زود یک دینامیت انفجاری را درون ملیت ها تولید میکند.آنچه که در دنیای سرمایه داری، بین کشورهای پیشرفته و کشورهای پیرامونی، یا باصطلاح جهان سوم ایجاد فاصله ای عظیم میکند و قطب فقر و ثروت بین آندو، و نها یتا سلطه اقتصادی و سیاسی وتکنوژیک و فرهنگی مرکز بر پیرامون و پرتاب شدن اکثریت آنان بر حاشیه تمدن را تامین میکند، سرمایه گذاری و توسعه صنعتی و اقتصادی در مرکز و خشک کردن منابع توسعه پیرامون با تکیه بر اهرم های متفاوت مالی، سیاسی، تکنولوژیک و گاهی نیز توسل مستقیم به قهر برهنه است. فرآیند مشابهی نیز همین امروز در کشور ما جریان دارد و با یک خشونت سیاسی مستقیم،علیه ملیت های غیر فارس بکار برده میشود. این بدان معنی نیست که همه ملیت فارس بیک سان از این سیاست جمهوری اسلامی بهره میبرند و یا همه آنان بر این سیاست ها مهر تایید میزنند، لیکن نمیتوان انکار کرد که در یک توازن عمومی، معادله را بنفع آنان تغییر میدهد و تعداد حصیر آباد ها و حلبی آباد هارا در درون ملیت های غیر حاکم بشکل شتابانی افزایش میدهد و عملا آنهارا به ذخیره های نیروی کار ارزان برای خود تبدیل میکند. بهمین جهت نیز ستم ملی در ایران با ستم طبقاتی منطبق شده است. تحلیل گسترده تر این فرآیند نیازمند نوشته مستقلی است که خارج موضوع اصلی این نوشته است.ایده فدرالیسم، بی آنکه حلال مشکلی برای همه مشکلات سیاسی و اقتصادی و همه بیماریهای اجتماعی باشد، تلاشی است برای حل صلح آمیز نا برابریهای ملی در درون کشور و نزدیک کردن آنان بهمدیگر در یافتن راه حل هائی مناسب در تغيير ساختار های سیاسی حکومتی، تعدیل نابرابریهای اقتصادی در بین ملیتها و ارائه پاسخی دموکراتیک بر آنها، بی آنکه شیرازه امور کشور از هم گسسته و یا از هم بپاشد.توضیح ساده فدرالیسم.سیستم ها ی سیاسی در جهان را،در یک شکل از رده بندی، یعنی در نحوه توزیع قدرت سیاسی در درون کشور، میتوان به حکومت ها ی متمرکز و غیر متمرکز تقسیم بندی کرد .در یک حکو مت متمرکز، حکومت مرکزی، تنها قدرت تصمیم گیر برای سرتا سر کشور است که متضمن یک سلسله از نهادهای مرکزی است که اقتدار سیاسی و حقوقی نها ئی در اختیار آن قرار دارد.یک حکومت متمرکز ممکن است از اشکال متفا وتی از عدم تمرکز را در داخل کشور، نظیر عدم تمرکز اداری و یا خود مختاری محلی و یا مناطق فرهنگی خود مختار را بکار گیرد، لیکن همه آنها در نهایت، بازوهای اداری حکومت مرکزی هستند.[1]این نوع از عدم تمرکز عملا در بسیاری از امپرا توری ها در تاریخ نیز وجود داشته است و این نوع از عدم تمرکز را با سیستم فدرال نباید اشتباه گرفت، چرا که موجودیت این نوع از نهاد ها ی غیرمتمرکز، تابعی است از اراده حکومت مرکزی که در هر لحظه ای میتواند از طرف حکومت مرکزی منحل گردیده و یا تماما بشکل دیگری در آورده شود. بر خلاف سیستم های متمرکز، یک سیستم فدرال بعنوان شکلی از حکومت ها ی غیرمتمرکز[2]، بیان نوعی از نظام سیاسی است که در آن قدرت سیا سی بشکل عمودی، بین حکو مت مرکزی و زیر مجمو عه های آن تقسیم میشود.وجه مشخصه اساسی فدرالیسم را میتوان سیستم سیاسی داوطلبانه مبتنی بر خود- حکومتی (self-rule ) و حکومت- شراکتی(shared-rule) تعریف کرد.[3]اصطلاح سیاسی فدرالیسم، مشتقه ایست از واژه لاتین foedus که بمعنی عهد و پیمان و قول وقرار است که در آن طرفین مساوی، پیمان شراکت تعهد آوری را ما بین خود منعقد میکنند که بر اساس این تعهد(covenant)، ضمن حفظ هویت و جامعیت فردی خود، هستی (entity ) جمعی تر نوینی را، نظیر خانواده، نهاد سیاسی و غیره، بوجود آورند که بنوبه خود، هویت مستقل و جامعیت خاص خود را دارد. مفهوم تعهد همچنین بدین معناست که طرفین عهد و پیمان، نه فقط بر مفاد قانونی تعهد خود، بلکه اخلاقا بر روح عهد و پیمان خود نیز پایبند بمانند. بنابراین، توافق تعهد شده، چیزی فراتر از قرارداد ساده است، چرا که متضمن تعهد به رابطه ای پایدار و حتی دائمی در بین طرفین و تعهد به همکاری برای دستیابی به هدفهای این پیمان و حل صلح آمیز مناقشات احتمالی است.از اینرو، فدرالیسم هم بمعنی یک ساختار و هم روش حکومتی است که وحدت و یگانگی را بر شالوده تفاهم و رضایت بر قرار میسازد، در عین حالی که از طریق یک قانون اساسی فراگیر، این تنوع مولفه های تشکیل دهنده یگانگی سیاسی را حفظ میکند.[4]بر پایه چنین تعریفی، فدرالیسم، شکلی از سازمان سیاسی دولت است که بر حاکمیت دوگانه مرکز و ایا لت ها،و یا بعبارتی دیگر، بر سطوح متفا وتی از توزیع عمودی قدرت (چه بشکل جغرافیائی یا استانی، چه بر اساس خطوط ملی-قومی و یا بر ترکیبی از جغرافیائی و ملی-قومی ) استوار است که در آن هر یک از دوسطح حاکمیت، حدود و اختیارات مشخص خود را داشته ودر حوزه های صلاحیت خود حق اعمال اقتدار مستقل خود را دارند و هیچیک از آندو حق تعرض به حیطه حقوق و صلاحیت ها ی دیگری را ندارد.[5]میزان قدرت و حدود اختیارات قدرت مرکزی و ایالت ها ( زیر مجموعه ها sub- units) ویا نحوه مشارکت زیر مجموعه ها در تصمیم گیریهای قدرت مرکزی، از کشوری به کشور دیگر ممکن است فرق کند. از این نظر، از شکل واحدی از فدرالیسم نمیتوان سخن گفت. لیکن برغم تنوع در اشکال متفاوت سیستمهای فدرال، همه آنها در یک مضمون کلیدی که میتوان آنرا عیار سنج تشخیص وجود سیستم فدرال تلقی کرد، با هم مشترکند و آن عبارتست از: حاکمیت دوگانه ((dual- sovereignty بین حکومت مرکزی (یا فدرال) و ایالت ها (یا زیر مجموعه ها ( . این دو سطح یا دو لایه از حاکمیت در یک جغرافیای معین اگرچه استقلال خاص خود را دارند، در عین حال، منزوی از هم نیستند، بلکه هردو سطح از حاکمیت، حقوق متقابلی نیز در یکدیگر دارند. باین تر تیب، هم ایالت ها یا زیر مجموعه ها، ضمن اینکه در حوزه معین حاکمیت خود، اعمال قدرت میکنند که از آن تحت اصطلاح خود حکومتی یا self-rule نام میبریم، در اداره حکومت مرکزی نیز مشارکت میکنند که به حکومت مشارکتی یا shared –rule معروف است.میزان و نحوه مشارکت زیر مجموعه ها در حکومت مرکزی نیز از کشوری به کشور دیگر فرق میکند. بعنوا ن مثال، در کشوری نظیر بلژیک، ایالت ها هم در قانون گذاری مرکزی ( از طریق مجلس سنا و هم در کابینه وزراء با نسبت های مساوی شرکت میکنند، و این بجز مشارکت عموم شهروندان از طریق پارلمان در قانونگذاری کشور است. حال آنکه در آمریکا، ایالت ها یا زیر مجموعه ها، نقشی در گزینش مستقیم کابینه وزراء ندارند. در مقابل، این مشارکت زیر مجموعه ها در حکومت مرکزی، حکومت فدرال نیز در ایالت ها، در تمامی حکومت ها ی فدراتیو، از حقوق معینی بر خوردار است.این تقسیم درونی حاکمیت ((dual sovereignty یکی از شا خص های اساسی نظام های سیاسی فدرال است. نکته قابل توضیح اینکه، حاکمیت دوگانه را با تفکیک قدرت (separation of powers) نباید اشتباه گرفت. در همه دموکراسی های پارلمانی، تفکیک قدرت وجود دارد و شرط لازم یک حکومت فدرال است، لیکن همه حکومت های پارلمانی، ضرورتا فدراتیو نیستند، بلکه برای تحقق آن نیاز به تقسیم عمودی قدرت یا حاکمیت دوگانه در درون کشور نیز هست. معمولا در این توزیع عمودی قدرت، در چند حوزه کلیدی که خود باز تابی است از نیاز به اقدام وهم آهنگی مشترک، نظیر دفاع، سیاست خارجی، حق انتشار اسکناس و سیاست های کلی مربوط به اقتصاد کشور , و کنترل مهاجرت، در حوزه صلاحیت حکومت مرکزی قرار دارد و بقیه حوزه ها ی مربوط به اداره کشور، به ایالت ها واگذار میگردد.باز در این حوزه نیز، شکل واحدی از نوع و میزان صلاحیت ها در بین حکومت مرکزی وایالت ها وجود ندارد. مثلا در قانون اساسی کانادا، حوزه های صلاحیت ایا لت ها، شمرده شده و ما بقی صلاحیت ها به دولت مرکزی تعلق دارد، حال آنکه در آمریکا درست بر عکس اینست.یا در سویس، بر اساس قانون اساسی کشور، دولت فدرال، حق داشتن ارتش در زمان صلح را ندارد مگر اینکه ایالت ها تایید کرده باشند. البته مورد سویس در زمینه محدودیت داشتن ارتش را، کاملا استثنائی باید تلقی کرد و نمونه دومی از این نظر ندارد.باید خاطر نشان ساخت که در تاریخ بشری، حتی از زمان امپراتوریهای بزرگ عهد باستان، نظیر امپراتوری رم، تا امپراتوریهای عصر سرمایه داری، که بر نقاط بزرگ ومناطق پرا کنده ای از جهان حکومت می کردند، همواره در جات متفاوتی از تفویض اختیارات به مناطق تحت حا کمیت آنها وجود داشته است، بهمین دلیل نیز اندیشه سیاسی چگونگی متصل کردن این مناطق پراکنده در جهان، زیر یک چتر حکومتی، یکی از دغدغه های فکری حکومتگران بوده است.گاهی نیز، اتحاد ها ی متفاوتی، برای مقاصدی معین در تاریخ شکل گرفته است، لیکن این اتحادها بعداز برآورده شدن هدف اتحاد، نظیر دفاع متقابل در برابر یک حمله خارجی و برای دوره ای کوتاه بوده است .میتوان از اتحاد دولت شهرهای یونان در عصر باستان و یا از اتحاد شهر ها ی ایتا لیا در قرون وسطی بعنوان نمونه هائی از این اتحاد ها نام برد.نخستین اتحاد های مدرن با خصلتی نسبتا پایدار، نخست در سویس از قرن 13 ببعد و سپس در هلند ( The United Provinces) شکل گرفتند. با اینهمه، اتحاد آنان سست و با قدرتهای مر کزی ضعیفی بودند. از این نظر، هیچیک از این اتحاد ها را در تا ریخ و یا هیچیک از امپراتوریهای بزرگ جهان را که با در جاتی از عدم تمرکز و تفویض اختیارات به مناطق پراکنده تحت حکومت آنان همراه بود، نمیتوان در مفهوم امروزی خود، یک نظام سیاسی فدرال نامید.مفهوم حاکمیت دوگانه (dual- sovereignty ) که رابطه ای دو طرفه و متقاطع در بین ایالت ها (یا دولت محلی) و دولت مرکزی ( دولت فدرال) بر قرار می سازد، اختراع بزرگ پدران بنیانگذار آمریکا بود که چرخشی اسا سی در پی ریزی یک نظام سیاسی فدرال و با تعاریفی روشن، با تصویب قانون اساسی آمریکا در 1789، بوجود آورد، که نخستین نمونه تا ریخی یک نظام سیاسی فدرال در مفهوم امروزی خود بود.سیزده ایالتی که بعد از جنگ استقلال، ایالات کنفدراتیو را بوجود آورده بودند، پیوند ضعیفی با همدیگر داشتند و فا قد یک قدرت مرکزی بودند. از این نظر، تشابه زیادی با تحاد های پیشین در تا ریخ داشتند.قانون اسا سی 1789، مدل نوینی از دو لت را پی می ریخت و این ایالت ها را از یک شکل سیا سی کنفدراتیو، بیک قدرت سیا سی فدراتیو، و با یک قدرت اجرائی و حکومت مرکزی موثر، مبدل می ساخت.در این مدل سیاسی جدید، ایا لت ها نه تنها اقتدار و حوزه های صلاحیت خود را داشتند، بلکه در ارگان های مرکزی حاکمیت نیز مشا رکت می کردند.در مقابل، حکومت فدرال نیز، اضافه برنقش مرکزی خود، در شاخه های اساسی مشترک برای همه ایالت ها، در حوزه های معینی نیز، حق اعمال اقتدار در ایا لت ها را بر عهده می گرفت. بهمین دلیل، هیچیک از نمونه های پیشین تاریخ، از جمله کنفدراسیون نیو انگلند در 1643 (The United Colonies of New England ) را که توسط امپراتوری بریتانیا، پیش از جنگ استقلال، برای اداره مستعمرات بوجود آمده بود، نمیتوان سیستم سیاسی فدرال نامید، هرچند که خود بعنوان الگوئی برای کنفدراسیون شمال آمریکا در 1774 بکار گرفته شد.[6] در یک سال پیش از انقلاب آمریکا مستعمره نشینان آمریکائی، از اختیارات زیادی برای اداره امور داخلی خود برخوردار بودند واز طریق مجالس محلی خود، بسیاری از امور مربوط به خود، نظیر مالیات، تجارت و دادگاه ها را اداره میکردند.در مواردی نیز اختیارات آنها حتی فراتر از امور صرفا محلی خود میرفت.[7] در تقسیم جغرافیائی قدرت سیاسی بین حکومت فدرال که بر سر تا سر کشور حق اعمال قدرت را دارد، وزیرمجموعه ها، که هریک منفردا در منطقه محدود ایالت خود اعمال قدرت میکنند، که مجموعه آنها سرزمین یا جغرافیای سیاسی دولتی معین را تشکیل میدهند، ممکن است زیر مجموعه های کوجکتری در درون هر ایالتی نیز بوجود آید. بعنوان مثال، ایالات متحده آمریکا، مرکب از یک دولت فدرال یا دولت عمومی آمریکا ( General Government ) و پنجاه ایالت ( state ) است .لیکن ایالت ها، خود از نود هزار حکومت های خود مختار، نظیر کانتی ها (county )، شهرداریها، و مناطق مدرسه ای ( School districts ( تشکیل شده اند. تقسیم بندیهای درون ایالت ها، اساسا بشکل دولت های متمرکز است تا فدرال، از اینرو ، ساختار سیاسی دولت آمریکا را باید شبیه پنجاه دولت متمرکز تلقی کرد که در درون یک دولت فدرال قرار گرفته اند.تقسیم جغرافیائی قدرت در بین دولت فدرال و ایالت ها، اصولا در قانون اساسی کشور، بصراحت قید میگردد و حیطه اقتدار و میزان اختیارات دولت فدرال و ایالت ها مشخص میشود .لیکن، میزان قدرت دولت فدرال و ایالت ها، باز از کشوری به کشور دیگر فرق میکند و در همه کشور ها ی فدرال، مثل هم نیستند.با اینهمه، مختصه دیگری نیز، کشورهای فدرال را از غیر فدرال متمایز میسازد: در یک کشور فدرال، هم تمرکز و هم جدا شدن نفی میگردد.[8] بهمین دلیل نیز، گاهی سیستم های فدرال را بمعنی اتحاد تخریب ناپذیر واحد های تخریب نا پذیر تعریف می کنند.[9]در دنیای امروز، بطور رسمی بیست کشور فدرال وجود دارند که قریب به نیمی از جمعیت جهان را تشکیل میدهند،لیکن هشتاد در صد کشور ها، بنحوی از مکانیسم های فدرال استفاده میکنند، بی آنکه بطور رسمی فدرال بوده باشند.بعنوان مثال، بریتا نیای کبیر، رسما یک کشور فدراتیو نیست، ولی مناطقی نظیر اسکاتلند ویا ویلز و تا حدی ایرلند شمالی، مجالس محلی خود را داشته واز اختیارات قابل ملاحظه ای بر خوردار هستند.در شکل گیری حکومت های فدرال، دو فرآیند را میتوان مشخص کرد:شکل نخست، باهم جمع شدن دولت ها ویا مناطق سیاسی مستقل( coming together)، که هویت تازه ای را چه به صورت فدرال و چه بصورت کنفدرال، بوجود می آورند. دوم: تقسیم عمودی قدرت سیاسی در درون دولت هائی که متمرکز بوده اند، بشیوه جدید فدرال (holding together) .از نظر تاریخی، شکل اول، یعنی تجمع مناطق مستقل سیاسی در یک شکل کنفدراتیو و سپس بصورت فدراتیو، نخستین تجربه های تاریخی بوده اند. کنفدراسیون سویس، ایالت های متحد در هلند، کنفدراسیون ایالات شمال آمریکا و نیز اتحادیه اروپا در شرایط فعلی، نمونه هائی از این تجمع ایالت ها و مناطق در تشکیل یک سیستم فدراتیو و کنفدراتیو هستند. از کشورهائی نظیر برزیل، بلژیک، آرژانتین و هند و عده دیگری از کشورهای دیگر، میتوان بعنوان نمونه هائی نام برد که از طریق غیر متمرکز کردن حکومت های متمرکز خود، تقسیم عمودی قدرت و ایجاد حاکمیت های دوگانه خود- حکومتی و حکومت- شراکتی، در جهت یک نظام فدرال حرکت کرده اند که فر آیند احتمالی فدرالیسم در کشور ما، ضرورتا از الگوی دوم تبعیت خواهد کرد. یک سیستم فدرال ممکن است که بر یک پایه متقارن و هم وزن در زیر مجموعه های خود استوار بوده، که اصطلاحا ( symmetric federalism ) نامیده میشود ودر آن زیر مجموعه ها در رابطه با حکومت فدرال از یک خود- حکومتی و استقلال برابر با دیگر ایالت ها برخوردار هستند، و یا از زیر مجموعه های نا متقارنی (asymmetric federalism ) تشکیل شده باشد.مفهوم فدرالیسم نا متقارن بدینمعنی است که در سطح دولت فدرال، زیر مجموعه ها از در جات متفاوتی از خود- حکومتی و استقلال، چه بصورت صریح وچه بطور ضمنی بهره مند هستند. بعنوان مثال، در اسپانیا، به مناطق ناوارا (Navara ) و باسک، قدرت و ضع و مصرف مالیاتی بیش از آنچه که به مناطق خود مختار داده میشود، تفویض شده است. و یا، به ایالت های کاتا لونی و گالیسیا، در مورد فرهنگ وزبان و آموزش، اختیارات ویژه ای داده شده است. بهمین نحو، در کانادا، ایالت کبک (Quebec ) برای حفظ و پیشبرد فرهنگ زبان فرانسه، از اختیارات خاصی بر خوردار است. در آلمان فدرال، سه شهر برلین، برمن و هامبورگ یا دولت- شهر Lander تلقی میشوند، حال آنکه بقیه شهرها تابع سیزده منطقه Lander هستند. یا مثلا در چین به بندر هنگ کنگ، وضعیت سیاسی و حقوقی ویژهای تفویض شده است.[10]اشکال متقارن فدرالیسم، بمعنی این نیست که تمام مناطق و ایالت ها باید مثل هم باشند. بلکه در جه عدم تمرکز در سطح فدرال، در مورد ایالت و یا منطقه، باین دلیل متقارن تلقی میشوند که قوانین وقواعد مشابهی در آنها بکار بسته میشوند حتی اگر جمعیتی بزرگتر ویا منطقه بزر گتر ی را شامل شوند.[11]تفاوت بین عدم تمرکز و سیستم فدرال.هر سیستم فدرالی ضرورتا بر عدم تمرکز استوار است، لیکن هر نوع عدم تمرکزی بمعنی سیستم فدرال نیست. وجه تمایز اساسی بین سیستم فدرال و سیاست عدم تمرکز در هر شکلی را باید در وجود حا کمیت دوگانه در حکومت فدراتیو که خود اساسا با عدم تمرکز نیز همراه است، و فقدان آن در عدم تمرکز اداری و یا حتی در خود مختاری، جستجو کرد. امروز، اکثر کشور ها، چه پیشرفته و چه در حال توسعه، اشکال متفاوتی از سیاست عدم تمرکز را پیش میبرند و هر کدام از آنها بنا بدلایلی انجام میگیرد. سیاست عدم تمرکز، اگرچه روش تازه ای نیست و بعد از پایان جنگ جهانی دوم، غالب کشور های پیشرفته از آن استفاده کرده اند، ولی در دو دهه گذشته، عمومیت بیشتری یافته است. در سا لهای 1950 و 1960، کشورهای استعمار گر، بخش قابل توجهی از اختیارات خود را به مستعمرات خود تفویض کردند ضمن آنکه هنوز به آنها استقلال کامل نداده بودند. در دهه 1980، بیشتر به دلیل تمرکز بر توسعه انسانی و ضرورت همسازی شیوه های حکومتی با آن مرتبط بود.در حال حاضر، سياست عدم تمرکز در هر کشوری منطق خاص خود را دارد. کشورهای پیشرفته آنرا بدلیل عرضه ارزانتر و کاراتر خدمات پیش میبرند و کشورهای در حال توسعه، بدلیل جلوگیری از عدم کار آئی و بی ثباتی اقتصادی، و کشور های سابقا کمونیستی نیز از عدم تمرکز بعنوان ابزاری برای سرمایه دارانه کردن ساختار های اقتصادی خود وگذر شتابان به اقتصاد بازار آنرا بکار میگیرند. عدم تمرکز سازمان اداری نیز برای برای مدیریت دستگاه بوروکراسی کشور، روشی است از متدتها پیش در بسیاری ازکشور ها بمورد اجراء گذاشته شده است. در آمریکای لاتین عدم تمرکز بر اثر فشار برای دموکراتبزه کردن بیشت، و در قاره آفریقا، عدم تمرکز ابزاری است برای حفظ وحدت ملی. در نتیجه، حکومتها، ممکن است بدلایل متفاوت و بدرجات متفاوتی، سیاست عدم تمرکز را پیش ببرند.[12] لیکن هیچیک از اینهارا نمیتوان یک روش فدراتیو تلقی کرد، چرا که فا قد مکانیسم فدراتیو، یعنی حق حاکمیت دوگانه هستند.فرق بین سیستم فدراتیو و کنفدراتیو.یک سیستم فدراتیو و کنفدراتیو، هردو از مقوله حکومت های غیر متمرکز هستند.تقسیم عمودی قدرت در سیستم های فدراتیو و میزان صلاحیت های حکومت فدرال و زیر مجموعه ها، بصورت مفادی از قانون اساسی کشور در می آیند و امکان تغییر آن فقط با تصویب پارلمان های محلی زیر مجموعه ها (ایالت ها ) میتواند عملی شود. بعبارتی دیگر، هرگونه تغییری در معادله بین حکومت فدرال و ایالت ها، فقط با رضایت طرفین امکان پذیر است و رابطه یکطرفه نیست و حکومت مرکزی نمیتواند بنا به اراده خود، اختیارات حکومت های محلی را تغییر دهد. تغییرات جزئی و نوسان ها معمولا از طریق تفسیر قانون اسا سی از طرف دادگاه عا لی فدرال که صلاحیت رسیدگی به اختلافات بین ایالت ها و نیز هریک از ایالت ها با دولت فدرال را بر عهده دارد، انجام میگیرد. لیکن برای تغییر در قانون اساسی، معمولا تایید سه چهارم پارلمان ایالت ها ضروری است.بر خلاف حکومت فدراتیو، سیستم های کنفدراتیو،بر اساس توافق برای هدفهای معینی بوجود می آیند و قدر ت اجرائی مرکزی فقط از نمایندگان زیر مجموعه ها تشکیل میشود. بر خلاف دولت فدرال، قدرت اجرائی و حکومت مرکزی ضعیفی دارد.در یک سیستم کنفدراتیو،اولا، زیر مجوعه ممکن است هویت قانونی کاملا مستقل خود را حفظ کند. ثانیا، مرکز فقط مجاز به اعمال آن قدرت و اختیاراتی است که زیر مجموعه ها ( ایالت ها) به آن تفویض کرده اند. یعنی اختیارات آنها تابعی است از اختیارات ایالت ها. ثالثا، زیر مجموعه ها در بسیاری مسائل، میتوانند تصمیمت مرکز را وتو کنند.رابعا، تصمیمات مرکز فقط ممکن است زیر مجموعه ها را متعهد کند ونه شهروندان ایالت های کنفدرال را .بعنوان مثال، بسیاری از تصمیمات اتحادیه اروپا، بطور مستقیم به جزئی از پیکره قانونی دولت های عضو تبدیل نمیشود و نیاز به تصویب پارلمانهای دولت های عضو دارد تا رسمیت قانونی در آنها پیدا کرده و حقوق و یا تعهد قانونی برای آنها بوجود آورد. خامسا، مرکز فاقد منبع مالی و یا پایگاه انتخاباتی مستقل است . سادسا، زیر مجموعه ها، اختیارات خود را بطور دائم به مرکز تفویض نمیکنند. و سرانجام اینکه، هر زمانی ممکن است که از اتحاد خود را بیرون بکشند، حال آنکه حق جدائی در سیستم فدراتیو امکان جدائی حق یکطرفه ای نیست. میتوان از کنفدراسیون سویس در فاصله 1291تا 1847، و کنفدراسیون ایالات شمال آمریکا از 1776تا 1787 و نیز اتحادیه اروپا در حال حاضر بعنوان نمونه های تاریخی نام برد. با این تفاوت که اتحادیه اروپا اکنون یک هویت دورگه ایست بین سیستم فدراتیو و کنفدراتیو، و دولت سویس برغم حفظ نام کلاسیک کنفدراسیون خود، یک حکومت کاملا فدراتیو است. تفاوت خود مختاری (autonomy) با فدرالیسم. مفهوم خود مختاری در معانی متفاوتی بکار برده میشود و بیشتر متضمن اقدام به اختیار خود در حوزه های معین است. از نظر توزیع یا پخش کردن قدرت سیاسی، خود مختاری، بمعنی سیاست عدم تمرکز است، لیکن در غالب موارد، از اختیار انحصاری وضع قوانین و اداره امور محل، وگاها حق قضائی در چهار چوب کلی قانون اساسی کشور است.در اینجا باید بین "خود مختاری اداری " که بیشتر شکلی از عدم تمرکز در سازماندهی اداری کشور است، و« خود مختاری سیاسی» که بمعنی انتقال حق قانون گذاری به یک واحد سرسزمینی درحوزه هائی معین است، و همچنین «خود مختاری فرهنگی»، قائل به تمایز شد. خود مختاری فرهنگی، از خود مختاری سیا سی فرق میکند.خود حکومتی فرهنگی، معمولا به گروه های زبانی، مذهبی و یا از نظر قومی متفاوت بکار برده میشود تا گروهها ی اجتما عی ایکه صرفا بر اساس تعلق سرزمینی تعریف میشوند، و دامنه خود مدیریتی آنان محدود به آموزش، فرهنگ و زبان اقلیت و امور مذهبی و رفاهی میشود. نهاد های خود مختار نیز فقط در آن حوزه های معین حق اعمال قدرت را دارند و نه بیشتر .[13]دامنه خود مختاری سیاسی، همانگونه که اشاره شد، وسیعتر است و درجه و وسعت اختیارات تفویض شده نیز در هر موردی ممکن است که فرق کند. قدر ت خود مختار منطقه ای، عمدتا حوزه های آموزش، فرهنگ، استفاده از زبان، محیط زیست، برنامه ریزی محلی برای منابع طبیعی، توسعه اقتصادی، امور اداری محل، مسکن، بهداشت و دیگر امور اجتماعی را در برمیگیرد. دولت مرکزی نیز امور مربوط به دفاع، سیاست خارجی، سیاست های کلان اقتصادی، نشر پول و امنیتی را بر عهده میگیرد. در این زمینه میتوان از خود مختاری جزایر آلند( Aland Ilands ) واقع در دریای بالتیک که تحت حاکمیت دولت فنلاند قرار دارد، لیکن بزبان سوئدی حرف میزنند، اسکاتلند،گرین لند، پورتریکو، منطقه تیرول و آلتو آدیجه در شمال ایتالیا که آلمانی زبان هستند، بعنوان نمونه هائی از خود مختاری سیاسی یا سرزمینی نام برد.[14]تفاوت اساسی همه اینها با سیستم فدرال در اینست که دولت مرکزی حق تغییر یا بر هم زدن اختیارات تفویض شده را دارد، حال آنکه چنین حق یکطرفه ای برای آن در حکومت فدرال قائل نمیشوند . دوم اینکه فاقد جنبه حاکمیت دوگانه و مشارکت متقابل آن در اداره حکومت مرکزی است.فدرالیسم بمثابه گزینه سیاسی بهتر.ایده قدرت متمرکز سیاسی در یک کشور، دیگر موضوعیت تاریخی خودرا از دست داده است. یکی از جنبه های مهم سیستم فدراتیو این است که وجود انواع مسائل مختلف در یک کشور و نیز ضرورت داشتن نهاد هائی مختلف برای پاسخگوئی بر آنهارا می پذیرد. پاره ای از آنها در سطح محلی اثر میگذارند و دامنه پاره ای دیگر در سطحی وسیعتر است . ساختارهای سیاسی حاکمیت، باید منعکس کننده این سطوح متفاوت باشد. اقتدار و اختیارات پرداختن این مسائل، تا حد ممکن باید به سطوح پائین انتقال یافته و در بالا تا آنجائی که لازم است تمرکز داشته باشد.جنبه مطلوب دیگر در سیستم فدرال، در رابطه مستقیمی است که هر سطح از حاکمیت سیاسی، ارتباط مستقیمی با شهروندان بر قرار میسازد. از این نظر، بار دموکراتیک بیشتری را با خود حمل میکند. قوانین دولت فدراتیو،نه فقط ایالت های تشکیل دهنده آن، بلکه مستقیما بر کلیه شهروندان اثر میگذارد.در یک سیستم فدرال، قدرت سیاسی اگرچه پخش شده است، لیکن قدرت کاملا هم آهنگی است و این هم آهنگی، انسجام درونی و قدرت واقعی بیشتری را به دولت داده واز تنش های درونی آن میکاهد. بهمین دلیل، یک دولت فدراتیو، ضمن آنکه پیوند درونی هم آهنگتری با مولفه های خود دارد، خود ابزاری است برای حفظ چندگانگی ( پلورالیسم ) و حراست از حقوق فردی در برابر اقتدار دولت مرکزی.[15]انتقال قدرت سیاسی تصمیم گیری به ایالت ها و مناطق، حق تصمیم گیری را در مورد مسائلی که بر زندگی آنان اثر میگذارد، از بوروکراتهای مرکز نشین، بیشتر به خود شهروندان آن ایالت ها انتقال میدهد. توزیع عمودی قدرت سیاسی، نه تنها زندگی صلح آمیز تری را برای مجموعه شهروندان فراهم میسازد و امکان آنرا بوجود می آورد که بسیاری از مناقشاتی که ممکن است بین بین ایالت ها و دولت مرکزی ویا بین ملیت های مختلف بروز میکند، با استفاده از مکانیسم های سیاسی هم آهنگ کننده سیستم فدرال، از طریق گفتگو و ابزار قانونی مناسب حل و فصل شود.تجربه اروپا بعد از دو جنگ ویرانگر، که در آن ملت های آن در طی کمتر از سه دهه روی آورده بودند، و حرکت آنان بطرف یک سیستم کنفدراتیو و فدراتیو، خود شاهد زنده ای بر آن است.یک حکومت فدراتیو،ضمن پخش قدرت سیاسی بشکل عمودی، هم از جامعیت قدرت مرکزی و هم از هویت وجامعیت ایالتها که مولفه های آن هستند، دفاع کرده وبه هریک از آنها قدرت واختیارات لازم برای حل مشکلات کشور را از طریق هم آهنگی باهم میدهد و شهروندان را در ارتباط نزدیکتری با تصمیم گیریها قرار میدهد. از اینرو، یک سیستم فدرال واقعا دموکراتیک را، میتوان جمهوری جمهوری ها نامید.هدایت سلطان زاده

ضرورت فدرالیسم برای ایران

سخنرانی رحیم شهبازی در سمینار «ایران ناشناخته» چهارشنبه، 26 اکتبر 2005، موسسه American Enterprise Institute ترجمه از آیمان آراز مایلم تا مراتب قدردانی خویش را از آقای دکتر مایکل لدین (Michael Ledeen) و انستیتو آمریکن اینترپرایز بخاطر برگزاری این میزگرد و ایجاد فرصت برای بیان رنجهای اقوام ایرانی ابراز نمایم. در 21 سپتامبر 2005 و همزمان با آغاز سال تحصیلی جدید در ایران، مهران رحیمی کودک شش ساله و دانش آموز سال اول ابتدائی در شهر قوشاچای (آذربایجان غربی)، از معلم خویش میپرسد که چرا به جای زبان فارسی، به زبان مادری وی - تورکی آذربایجانی – تدریس نمیکند؟ در پی این سوال، مهران با تنبیه بدنی معلم خویش روبرو میشود. معلم پس از تنبیه بدنی، او را جهت تنبیه بیشتر به دفتر مدرسه معرفی میکند. در اثر این تنبیهات، تمام بدن این کودک معصوم کبود میشود. من به نوبه خودم با مهران احساس همدردی میکنم، چرا که مهران کودکی بیش نیست! این سوال برای هر وجدان آگاه مطرح میشود که آیا باید به خاطر صحبت به زبان مادری در محیط مدرسه تنبیه شد؟ میتوان از تجربیات کشورهای همسایه ایران نظیر عراق و افغانستان درس گرفت. این کشورها نیز مثل ایران چند زبانه و چند قومی هستند، لکن در ایران اقلیت فارس حکومت را در دست دارد. آقای موریس کاپیتورن- نماینده ویژه کمیسیون حقوق بشر سازمان ملل متحد – در سخنرانی خود در نشست پنجاه و هشتم این کمیسیون به تاریخ 16 آوریل 2002 در ژنو، به صراحت بیان کرد که آذربایجانیهای ایران بزرگترین گروه قومی در ایران بوده و جمعیتی نزدیک به 30 میلیون نفر را شامل میشوند. آقای کاپیتورن از موارد متعدد نقض حقوق بشر در مورد آذربایجانیهای ایران خبر داد. در 80 سال اخیر، اقوام ایرانی (به جز فارسها) تحت تاثیر سیاست آسیمیلاسیون اعمال شده از سوی دولت مرکزی ایران بوده اند. خاتمی، رئیس جمهور قبلی ایران نظریه گفتگوی تمدنها را ارائه کرد، در حالیکه در مورد لزوم توقف نسل کشی فرهنگی سیستماتیک اقوام ایرانی (تورکهای آذربایجان، کردها، تورکمنها و بلوچها) حرفی به زبان نیاورد. نظریه وی نخست میبایست در داخل ایران اجرا میشد، لکن خاتمی در پاسخ به لزوم شروع طرح گفتگوی تمدنها از درون ایران و مابین اقوام ایرانی، گفت که هیچ قومی به غیر از فارسها در ایران وجود ندارد؛ تمامی مردم ایران از نژاد اصیل آریائی؟ بوده و زبان آنها فارسی است!! سرزمین آذربایجان در طول تاریخ همواره محل تعامل تمدنهای مختلف و زندگی مسالمت آمیز بین اقوام و مذاهب مختلف بوده است. امروزه در برخی شهرهای آذربایجان از قبیل تبریز و اورمیه گروههای اقلیت قومی کرد، مسیحی، یهودی، بهائی و اهل سنت به طور مسالمت آمیز با تورکهای آذربایجان زندگی میکنند. در 20 سال گذشته، تورکهای آذربایجان با سرخوردگی از تبلیغات مذهبی رادیو تلویزیون ایران، به تماشای کانالهای ماهوره ای تورکیه متمایل شده اند. برنامه های این کانالها نشانگر گامهای بلند تورکیه به سوی دموکراسی و مدرنیزاسیون میباشند. بسیاری از آذربایجانیان، سیستم حکومتی فدرال و خودمختاری آذربایجان در محدوده ایران را مناسب آینده این منطقه میدانند. در حال حاضر، 25 کانال ماهواره ای فارسی زبان از کالیفرنیا اقدام به پخش برنامه میکنند؛ در حالیکه هیچ یک از آنها کمترین توجهی به حقوق ابتدائی و انسانی اقوام ایرانی (غیر فارس) ندارند و وجود این اقوام را در ایران نفی میکنند. آنان حتی یک برنامه یک ساعته برای 30 میلیون آذربایجانی، 8 میلیون کرد، 5 میلیون عرب و 3 میلیون بلوچ و 3 میلیون تورکمن اختصاص نمیدهند. در جریان اعتراضات قومی اعراب اهوازی در ماه آوریل علیه سیاست های دولت مرکزی، کانال تلویزیونی سلطنت طلب آپادانا (از کالیفرنیا)، وقوع این ناآرامی را به نیروهای آمریکائی نسبت داد! از همین مورد میتوان دریافت که هر وقت سخن از حقوق اقوام ایرانی به میان می آید، گروههای اپوزیسیون ایرانی موضعی مشابه موضع دولت نژادپرست و تروریست جمهوری اسلامی اتخاذ میکنند. حال باید پرسید که چرا با اینکه رهبر ایران تورک آذربایجانی است، آذربایجانیان در معرض آسیمیلاسیون و تبعیض قرار میگیرند؟ آذربایجانیان بسیاری در گذشته و حال در شکل گیری و استحکام نظام مشارکت داشته اند و به هر حال این یک واقعیت غیر قابل انکار است. علیرغم این وضعیت، آذربایجانیها برای احقاق حقوق خویش و مبارزه با سیاستهای شووینیستی و نژادپرستانه دولت مرکزی ایران هیچگاه به مبارزه مسلحانه روی نیاورده اند. آنان «عمو تام» ما هستند، با تمام سیاستهائی که بر آذربایجان اعمال شد. اکثریت آذربایجانیها به تاریخ، میراث فرهنگی و زبان متمایز خویش افتخار میکنند. ما آذربایجانیهای ایران، هیچگونه دشمنی و خصومتی با قوم فارس یا هیچ قوم دیگری نداریم؛ بلکه مخالف سیاستهای شووینیستی و نژادپرستانه ای هستیم که طی هشتاد سال گذشته توسط دولتهای مختلف بر ملت ما تحمیل شده است. نمیتوان این واقعیت را انکار کرد که گروههای اپوزیسیون، با مخالفت با سیستم فدرالی - که بلافاصله پس از انقلاب سال 1979 توسط نخبگان، روشنفکران و گروههای سیاسی آذربایجانی، کرد و عرب پیشنهاد شده است- به طور غیرمستقیم دولت جمهوری اسلامی را تقویت میکنند. در عین حال، ناسیونالیستهای فارس، چپگرایان و اسلامگرایان از سیستم حکومتی متمرکز و ملی حمایت میکنند. این گروهها نه پایگاهی در بین مردم و نه قدرت براندازی حکومت ایران را دارند، بااین حال با مخالفت با سیستم فدرالی به حفظ و تقویت دولت ایران کمک میکنند. در پایان علاقه مندم این نکته را خاطرنشان سازم که امواج دموکراسی و حقوق بشر از همسایگان ما- افغانستان و عراق- به سوی ایران وزیدن گرفته است. خط مشی پریزیدنت بوش برای توسعه دموکراسی و طرح خاورمیانه بزرگ، موجب امیدواری اقوام ایرانی به آینده شده است. فدرالیسم، بر اساس تجربه تاریخی مدرن، بهترین گزینه برای آینده سیاسی ایران است. تنها از این طریق میتوان افراط گرائی و خطر انرژی هسته ای را از ایران زدود. همچنانکه اقلیت اعراب سنی عراقی مخالف سیستم فدرال هستند، گروههای اپوزیسیون فارس از قبیل سلطنت طلبها، مذهبیها، چپگرایان، ناسیونالیستها و مونارشیستها نیز به شدت با مخالف ایجاد سیستم فدرالی در ایران هستند. در راه ایجاد سیستم فدرالی در ایران، میتوان دو مانع عمده را متصور شد: اول، دولت مرکزی جمهوری اسلامی ایران و دوم، گروههای اپوزیسیون خارج از کشور. هر دوی اینان وجود اقوام مختلف در ایران را نفی میکنند. به طور خلاصه، ایران کشوری کثیرالمله است. تعیین آینده این کشور بر دوش تمام گروههای ملی تشکیل دهنده آن قرار دارد. بیم آن دارم که نادیده گرفتن این حقیقت و فراموش کردن 230 سال تجربه تاریخی موفق و دموکراتیک فدرالیسم، منجر به بروز خشونت و بالکانیزه شدن منطقه گردد. لینک فایل ویدئویی:
http://app2.capitalreach.com/esp1204/servlet/tc?cn=aei&c=10162&s=20271&e=3742&&espmt=2 وب سایت موسسه: www.AEI.org
پیوست: آشنائی با رحیم شهبازی رحیم شهبازی اولین شبکه خبری آذربایجان راه اندازی کرده و در ایجاد بسیاری از وب سایتهای مرتبط با آذربایجان شمالی و جنوبی مشارکت داشته است. در سال 1995، وی به عنوان همکار فنی جامعه فرهنگی آذربایجانی- آمریکائی (AACS) شروع به کار کرد. در 1997، وی در تاسیس جامعه آذربایجانی آمریکای شمالی مشارکت نمود و در هشت سال گذشته سمت معاون رئیس این تشکل را بر عهده داشته است. آشنائی با مایکل لدین لدین، متخصص در امور سیاست خارجی آمریکاست. دایره تحقیقاتی وی دربرگیرنده تروریسم دولتی، ایران و خاورمیانه، اروپا (ایتالیا)، روابط چین- امریکا، اطلاعات، و آفریقا (موزامبیک، آفریقای جنوبی و زیمباوه) میباشد. مشاور اسبق شورای امنیت ملی، دولت آمریکا و وزارت دفاع بوده است. همچنین درباره رهبری و کاربرد قدرت نیز نوشته هائی دارد. آخرین کتاب وی The War against the Terror Masters نام دارد. برخی از تجارب کاری وی: - مشاور کمیسیون چین- امریکا، 2003-2001 - مشاور شورای امنیت ملی، دولت آمریکا و وزارت دفاع، 1986-1982 - عضو ارشد مرکز مطالعات بین المللی و استراتژیک (CSIS)، 1986-1982 - مشاور عالی امنیت ملی، 1982-1981 - عضو هیئت علمی مرکز مطالعات بین المللی و استراتژیک دانشگاه جرج تاون، 1981-1977 و... تحصیلات: - دکترای تاریخ و فلسفه از دانشگاه ویسکانسین - فوق لیسانس تاریخ و فلسفه از دانشگاه ویسکانسین - لیسانس از کالج پومونا

دیدار نمایندگان کنگره ملییتهای ایران فدرال با مقامات اتحادیهء اروپا در برکسل

دیدار نمایندگان کنگره ملییتهای ایران فدرال با مقامات اتحادیهء اروپا در برکسلبدنبال تشکیل جلسه مجمع عمومی کنگرهء ملییتها در روزهای 6 و 7 مه 2006 در پاریس واتخاذ تصمیمات لازم در جهت فعال تر کردن ارگان های خود، کمیتهء روابط بین المللی کنگره در طی 3 روز اقامت در برکسل (8 تا 10 مه 2006) چندین دیدار را با مقامات اتحادیهء اروپا (شورای اروپا- کمیسیون اروپا– پارلمان اروپا) به عمل آوردند.در این نشستها مسایل زیر مورد بحث و گفتگو قرار گرفتند:- اوضاع ایران و سیاستهای جمهوری اسلامی در داخل و خارج،- تشدید سیاست تبعیض و سرکوب ونقض مستمر حقوق بشر از جانب رژیم اسلامی در مناطق محل سکونت ملییتهای تحت ستم،- مطالبات ملییتهای غیره فارس در ایران و همچنین سیاستها و مواضع کنگره ملییتها در قبال مسایل مختلف در داخل و خارج ایران،- سرانجام پیشنهادات کنگره برای تشکیل یک آلترناتیو فراگیر و نیرومند در راستای استقرار یک نظام دمکراتیک و فدرال در ایران.کمیتهء روابط بین المللی کنگرهء ملییتهای ایران فدرال

نامه ای از اصفهان خطاب به رهبر سازمان جندالله

این نوشته از سوی یکی از خوانندگان سایت از اصفهان برای ما ارسال شده و به گفته نویسنده، نامه ای است خطاب به رهبر سازمان جندالله:
هم ميهن گرامي آقاي عبدالملك ريگيدرود بيكران من بر تو و يارانت و تمام احترام وسپاس من نثار آن مادر بزرگواري كه همچو تو فرزندي زاييد ودر دامن خود پروراند همچنين بر پدر و برادرانت كه تو را ياري مي كنند.
نويسنده اين نامه يكي از هم ميهنان تو از اصفهان هستم. از روي عشق علاقه و ارادت اين سطورا براي تو مي نويسم و ديدگاه و آموخته هاي خودرا تقديم مي كنم. اميدوارم مورد استفاده قرار بگيرد وگرنه از اينكه چند دقيقه وقت شما را گرفتم پوزش مي خواهم.
روزي كه شنيدم كه سازماني يا گروهي اقدام به تنبيه مزدوران رژيم در بلوچستان كرده است از شادي در پوست خود نميگنجيدم. با خود گفتم سپاس خداي را كه بيشه ايران از شيران غرنده خالي نشده هنوز مام ميهن فرزنداني دلاور در دامان خود ميپروراند كه در دورانهاي پر خطر قامت راست كرده و در برابر دشمنان مياستند. اما بايد روراست و بي شيله پيله بگويم كه هنگامي كه اگاه شدم كه شما جنبش خود را جندالله ناميده ايد ياس و نا اميدي دوباره سراسر وجودم را گرفت و با خود انديشيدم كه اينها هم اميد و قهرمان من نيستند. اين يك نزاع خانوادگي بين خودشان است منظور بين جندالله وحزب الله و ثارالله و.... اما به هر حال اينها دشمن دشمن من اند و اگر چه دشمن دشمن هميشه دوست نيست موفق باشند تا اينكه گفتگوي شما با روزنامه را خواندم و از راديو صداي ايران شنيدم و دوباره جوانه هاي اميد در دلم سر بر آورد.
برادر عزيزم اين حركت فداكارانه و پر افتخار شما در اوج افتخار و مورد عشق علاقه همه مردم ايران است آن را با مطرح كردن موضوع بلوچ و سيستاني و سنني و شيعه از اوج به زيرنكشيد .اين ستم و ظلمي كه شما در خطه خود با گوشت و پوست خود احساس ميكنيد فقط ويژه خطه سيستان و بلوچستان و كردستان و تركمنستان نيست. باور كنيد فشار و ظلم در مناطق مركزي به دليل اينكه رژيم كنترل بيشتري دارد به مراتب بيشتر بوده و اين ضعيف كشها بيشتر مي تازند. اينها در كردستان و بلوچستان شبها از ترس خواب راحت ندارند ول در پارك لاله تهران شجاعند و به كمر سيمين بهبهاني 80 ساله لگد ميزنند.
اين كاملا درست است كه رژيم به مناسبت خصلت ديكتاتوري خود مزدور و خودفروش پروراست. در كردستان جاش مي پرورد و در سيستان و بلوچستان از افراد شيعه براي سركوب استفاده ميكند كه البته با توجه به فقر حاكم بر جامعه ايران كه در مناطق مرزي بسيار هم زياد تر است كار دشواري نيست اما آيا ميدانيد كه همين وضع در مناطق ديگرهم هست و در همين شهري كه من زندگي ميكنم يعني اصفهان پسر را شستشوي مغزي دادند تا پدر را به جرم مخالفت با خميني كشت يا پسر عمورا به رژيم فروخت؟
از شما خواهش ميكنم با آزادمنشي و بزرگواري اين مزدوران را هم قرباني رژيم در نظر گرفته بجاي حس انتقام و نابودي آنان در صدد نجات آنها باشيد. بديهي است در صورت قرارگرفتن اين فريبخوردگان روياروي شما در مبارزه، واكنش قهرآميز امري طبيعيست .
مطالبات خود را به سطح ملي ارتقا دهيد تا مورد پشتيباني همه مردم ايران قرار گيريد. آزادي زندانيان خود را بخواهيد ولي اول آزادي زنداني سياسي را بخواهيد حتي اگر اين زنداني مزدور خود رژيم بوده كه امروز مورد غضب قرار گرفته.
باورهاي مذهبي يك امر شخصي و خصوصي است آن را وارد كار مبارزه و كار سياست نكنيد چرا كه اين درست همين كاري است كه رژيم كرده و شما به همين دليل با آن مبارزه ميكنيد.
علاوه بر آن به نظر من مردم ايران از دخالت دين در امور سياسي خسته و بيزارند. با دخالت دادن دين در امور مبارزاتي و سياسي مبارزه شما به سطح انتقامجويي مذهبي سقوط كرده اين موضوع را در ذهن تداعي ميكند كه شما ميخواهيد رژيم را سرنگون كرده يك جمهوري اسلامي ديگر از نوع بهترش ايجاد كنيد.
نام جنبش خود را به يك نام ايراني مثل جنبش پايداري ايران. رستم دستان. فرزندان يعقوب ليث يا هر نام ديگر ايراني كه ميدانيد تغیير دهيد.
سازمان دهي كنيد و با رعايت احتياط كامل كه خود بهتر ميدانيد سازمان را گسترش دهيد كه در صورت امكان گروهاي كوچكتر جدا از يكديگر در مكانهاي مختلف ضربه بزنند تا سبب سردرگمي رژيم و بالارفتن هزينه براي آنها گردد.
كوشش كنيد با مناطق ديگر ايران بويژه مناطق نزديك مثل يزد و اصفهان و هرمزگان تماس برقرار نموده مكان امني براي مبارزاني كه از جاهاي ديگر ايران به شما مي پيوندند و يا در منطقه خود مبارزه ميكنند ايجاد كنيد.
خودم و بسياري كه ميشناسم مشتاق كمك به شمايم ولي نمي دانيم چطور هرچه زودتر. هر چه زودتر هرطور كه خود ميدانيد راه فرستادن كمك را اعلام كنيد. هم براي كمك از درونمرز وهم از برونمرز.
پيروز باشيد
خداوند ايران زمين نگهبان شما باد

زمینه چینی برای اعلام حکومت نظامی در سیستان و بلوچستان

زمینه چینی برای اعلام حکومت نظامی در سیستان و بلوچستان
به گزارش خبرگزاری حکومتی انتخاب، محمدرضا باهنر، نايب رييس مجلس شورای اسلامی گفتته است "نيروي انتظامي اگر توانمند نیست، مرزهای شرقي كشور را به سپاه و بسيج بسپارید."
وي در واكنش به حادثه جاده بم - كرمان گفت "گلايه ما به اين علت است كه چرا كه پس از مدت كوتاهي از يك حادثه شاهد حادثه تلخ ديگري هستيم. نيروي انتظامي اگر احساس مي‌كند توانمندي لازم را براي مقابله ندارد ما از شورايعالي امنيت ملي ميخواهيم امنيت مرزهای شرقي كشور را به سپاه و بسيج بسپارند، زیرا تكرار اينگونه حوادث قابل پذيرش نيست."
وي با اشاره به اينكه كميسيون امنيت ملي مجلس در اين زمينه فعال شده است، اظهار داشت دست‌اندركاران اين مساله به كميسيون دعوت مي‌شوند و از آنان توضيح خواسته خواهد شد.
نايب رييس اول مجلس گفت با تكرار اين حادثه بسيار تاسف بار تقريبا ثابت مي‌شود كه اين مساله با رفتارهاي امنيتي حل نمي‌شود و كار توام اطلاعاتي و امنيتي نياز دارد.
وي تاكيد كرد نيروي انتظامي بايد از توانمندي خود به خوبي استفاده بعمل آورد و وزارت اطلاعات نيز در اين زمينه به طور فعال عمل كند.
باهنر اين حوادث را "توطئه هدايت شده از بيرون مرزها" دانست و گفت: ما بايد منتظر اين حوادث باشيم و آمادگي خود را حفظ كنيم.
وي گفت با مواضعي كه امروز جمهوري اسلامي دارد اين توطئه‌ها افزوده خواهد شد و بايد توانمندي بالقوه اطلاعاتي و امنيتي براي مقابله با آن بكار گرفته شود.
آخوند جنایتکار مصطفی پورمحمدی، وزير كشور جمهوری اسلامی نیز با اشاره به اينكه به زودي مانور بسيار وسيع در زاهدان اجرا خواهد شد، گفت مانوري متشكل از نيروهاي حاضر در زاهدان اجرا مي‌‏شود و نسبت به تقويت كادرها و واحدهاي آن محدوده، اقدام خواهيم كرد.

سازمان فدائيان اسلام

سازمان فدائيان اسلام سخنان وزير كشور را مبني بر دستگيري تعدادي از عوامل عمليات بم- كرمان را دروغ محض دانسته و تكذيب مي كند .
وزير كشور براي حفظ آبروي خود دست به چنين دروغ هايي مي زند ، سازمان از وزير كشور مي خواهد كه به جاي دروغ پردازي دست از ظلم و شكنجه و زنداني كردن افراد بيگناه و مظلوم بردارد.
جوانان سازمان فدائيان اسلام كفن بسته اند و جان بر كف در داخل خاك ميهن ايران عزيز هستند و تا سر حد مبارزه خواهند كرد و بعد از چند روز عملياتي ديگر را انجام خواهند داد و به دنيا ثابت خواهند كرد كه بيدي نيستند كه در مقابل هر بادي بلرزند.
نيروهاي امنيتي در هنگام عمليات و درگيري با ما پا به فرار گذاشته و الان در رسانه هاي خبر دستگيري افراد سازمان را پخش مي كنند.
سازمان فدائيان اسلام

Tuesday, May 09, 2006

جواب مقالہ 'مظلومیت شیعه در حکومت شیعه'




مقالہ ای تحت عنوان "مظلومیت شیعہ در حکومت شیعہ"جواب علی سیستانیابتدا نویسندہ میفرماید: حکومت، تاکنون ھیچ زمان پا بہ پای بلوچ ھا، بہ سیستانی ھا (منظور ایشان از سیستانی ھا ھمان زابلی ھای شیعہ ھستند) توجہ نداشتہ ـ در این استان بھترین امکانات و بھترین موقعیت کہ بدون دغدغہ باشد از آنھاست! حتی امنیت از آنھاست!باید از ایشان پرسید کدام امکانات و امنیت!؟ کشتن و نابود کردن بلوچ یعنی امکانات!؟ مردم را از زبان و فرھنگ خود بیگانہ کردن یعنی امکانات!؟ جوان بلوچ را از محیط دانشگاہ دور کردن بہ زبان زابلی یعنی امکانات!؟ جوانان بلوچ را معتاد کردن بہ موادمخدر یعنی امکانات!؟ راستی از کدام امنیت صحبت میکنید؟ شاید منظور شما ھمان تفنگ است کہ دولت جمھوری اسلامی بہ بلوچ ھا ھدیہ کردہ تا برادر کشی کنند؟ علی جان ! ای کاش این تحفہ نصیب شماھا می گشت، تا جوان بلوچ بہ مدرسہ و دانشگاہ راہ پیدا میکرد ـ
نوشتہ اید: اگر در مناصب دولتی زابلی ھا بیشتر ھستند، دلیلش آن است کہ از ھر صد نفر باسواد بومی، حداقل نود نفر آن زابلی اند، من نیز بہ این استناد نمی کنم : زابلی ھا شایستگی و بی طرفی خود را در مدیریت بہ اثبات رساندہ اند! بعنوان مثال، دکتر دھمردہ زمانیکہ رئیس دانشگاہ سیستان و بلوچستان بود، دبیرستانی را تاسیس نمود کہ از طریق آن دانش آموزان مستعد را از اقصی نقاط استان(چہ بلوچ و چہ سیستانی) جذب و امکان تحصیلات عالی را فراھم کرد ـدوست عزیز ! چون این آمار نود درصد باسواد زابلی ھا از زابل جان آمدہ، بنابراین قابل قبول نیست ـ و اگر ھم تعداد افراد باسواد زابلی ھا از بلوچ ھا بیشتر باشد، بہ چہ دلیل؟ آیا غیر از این است کہ مردم بلوچ را با سیاستھایی از پیش برنامہ ریزی شدہ بہ حاشیہ راندہ اید؟ غیر از اینست کہ بلوچستانی بدون بلوچ میخواھید؟ دقیقا سیاستی کہ دولت برای بلوچ ھا در پیش گرفتہ است، این است کہ بلوچ ھا بی سواد و از نظر اقتصادی عقب بمانند و کوتاہ مدت این سیاست شوم ضد انسانی نتیجہ دادہ ـ ھمین است کہ جوانان بلوچ از زبان و فرھنگ خود بیگانہ شدہ اند ـ چون اگر انسان را از برکت دانش و سواد دور نگاہ بدارند، آن انسان نمی تواند خود را دریابد ـ نمی تواند ابراز وجود کند، حتی اگر با استعداد ترین شخص دنیا باشد ـ بنابراین اھرم ھای پستی مانند خودخواھی ھای شما، سد راہ پیشرفت پسر و دختر بلوچ شدہ اند ـ
آقای دھمردہ را مثال می زنید کہ دبیرستانی تاسیس کردہ کہ از طریق آن دانش آموزان مستعد بلوچ زابلی را جذب کرد و امکان تحصیلات عالی آنھا را فراھم کرد!
دوست عزیز ! میشہ لطفا بفرمایید چند تا دانش آموز با استعداد بلوچ در آن دبیرستان تحصیل می کردند و آن دانش آموزان با استعداد بلوچ بعد از پایان تحصیلی صاحب چہ پست و مقامی شدند؟ لابد لیاقت نداشتند کہ مثلا یکی از آنھا بخشدار و خدمتگذار مردم شھر خودش باشد!؟ نہ! راستی یادم رفتہ بود! شما سالھاست بہ تھران ثابت کردہ اید کہ شیعہ ھستید، زبانتان فارسی است، بنابراین میتوانید مدیریت استان را بدست بگيرید!!!جدا نمی دانم چرا اینقدر از خودراضی ھستید!؟ در این جا لازم می دانم جھت اطلاع شما بگویم کہ ھزاران بلوچ بلوچستانی اصل، اھل سرباز، قصرقند، لاشار، جاسک، میناب و دشتیاری و دیگر شھرھا برای جستجوی کار و زندگی بہ کشورھای عربی مانند، بحرین، قطر، کویت، عمان و امارات متحدہ عربی رفتہ و در آنجا ساکن شدہ اند ـ بخصوص در کشور عمان دہ ھا خلبان، وزیر، صدھا فرماندہ بلندپایہ ارتشی و دکتر، معلم بلوچ وجود دارد ـ حالا نمی دانم چرا بلوچ در سرزمین خودش توسط شما یک عدہ خودخواہ و ازخودراضی و بیگانہ، اینگونہ تحقیر و آنھا را بی لیاقت می نامید! ؟ (اما ناگفتہ نماند جواب این سئوالھا را پیش خودمان داریم).
علی آقا می فرماید: کدام یک بلوچ کہ ملیارد ملیارد خرج میکند مورد مواخذہ قرار می گیرد کہ از کجا آوردہ؟ ولی یک سیستانی کہ ماشین پرایدش بہ ماکسیما تبدیل شود آن وقت است کہ ھمہ بہ او ھجوم می آورند کہ از کجا آوردہ ای!!!
جناب علی! اشتباہ گرفتہ اید، کسی کہ ملیارد خرج می کند شماھا ھستید، کسانیکہ قیمت مانتو دخترانشان بالای یک ملیون تومان است ـ خرج اسباب بازی بچہ ھاشان برابر با خرج سالانہ یک بلوچ بقول شما ملیاردر است ـ در ضمن بلوچ، استان دار، فرماندار یا رئیس شرکت نفت نبودہ کہ باید مورد بازخواست قرار گیرد ـ شما کہ با یک دست لباس وارد شھرھای بلوچستان میشوید ھفتہ بعد سوار پراید، شیش ماہ بعد بہ قول شما ماکسیما، و یک سال بعد صاحب زندگی شاھانہ میشوید و بہ زابل بر میگردید، باید مورد مواخذہ قرار بگيرید ـ این حق ملت بلوچ است کہ از شما بپرسد و شما باید ھم پاسخگو باشید ـ چرا با پول مردم بلوچ پراید میخرید؟دوست عزیز شما چہ زن و چہ مرد با یک کیف دستی و یک عدد صابون گلنار بہ عنوان معلم بہ روستاھای بلوچستان می آیید ـ ولی زمانیکہ برای مرخصی بہ زابل و زھک بر میگردید، با چمدانھایی پر از ادکلن و صابون ھای انگلیسی و فرانسی کہ در خواب ندیدہ اید وارد خونہ ننہ جونتان میشوید ـ حالا کسی کہ فرماندار یا رئیس یک ادارہ در چابھار باشد انگار شیخ کویت است ـ ولی کودکان بلوچ چابھاری از بی آبی شپش گرفتہ اند ـدر پاراگراف 4 از مسلح کردن بلوچ ھا گفتہ اید:
دوست عزیز دوبارہ تکرار می کنم، ای کاش حتی یک چاقو از طرف دولت جمھوری اسلامی بہ بلوچ ھا دادہ نمی شد ـ اگر شما این زحمت را بکشید و این اسلحہ ھا را جم آوری کنید، کار درستی انجام دادہ اید، چون این کلاشینکف ھا برای کشتن ھمدیگر بہ عشایر بلوچ دادہ شدہ است ـ راستی شما ھا کہ تا دندان مسلح ھستید، نازنین ـ چرا اینقدر مظلوم نمایی میکنید!!! عموجان، انگار خیلی تشنہ ریختن خون بلوچ ھای بیگناہ ھستید ـ زحمت بکشید سری بہ سردخانہ ھای نیروانتظامی، سپاہ و اطلاعات بزنید آمار اجساد بلوچ ھای بیگناہ دستان می یاد، نیازی نیست جوش بزنید ـ
نوشتہ اید کہ شھریاری ھنگام عمل چشم یک بلوچ با چنان وسواسی عمل را انجام می دھد کہ گویا عضو خانوادہ خود را عمل می کند!!!دوست عزیز! باید آن کار را میکرد ـ اولا شغل شھریاری بودہ و بخاطر پول این کار را انجام دادہ، و خیلی بعید بہ نظر می یاد کہ یک زابلی کہ حتی از مادرش دستمز می گيرد، برای یک بلوچ مجانی عمل چشم انجام دھد ـ در یک جامعہ ای (غیر از زابلی ھا) کہ از دانش حقوق انسان بھرمند ھستند، انسانھا حقوق برابری دارند، مخصوصا در مطب یک پزشک ـ در ضمن علی جان، اگر آقای شھریاری چشم بلوچھا را عمل میکرد و یواشکی چشم بیچارہ بلوچ را می فروخت کہ دوبارہ مریض بلوچ پیش او نمی رفت ـ باید چشم مریض را با وسواس عمل می کرد ، آن ھم چشم با اون حساسی ! بہ نظر شما آقای شھریاری چشم بلوچ ھا را کور می کرد خوب بود؟
لطفا بہ پیشنھادات علی سیستانی (زابلی) توجہ کنید :
11-در منطقہ بلوچستان آنقدر کہ بہ برادران بلوچ سنی فکر کردہ اید بہ برادران بلوچ شیعہ در منطقہ دلگان و بزمان نیز توجہ شود و امکاناتی در خور آنھا برایشان در نظر گرفتہ شود ـ
کاش علی سیستانی نوہ رستم خان، از امکاناتی کہ توسط جمھوری اسلامی بہ بلوچ ھای سنی دادہ شدہ نام میبرد ـ
13- با برخی از بہ اصطلاح خبرنگاران و روزنامہ نگاران دورو و منافق بہ شدت برخورد و پراوانہ کسب آنھا باطل گردد ـ
علی آقا، شما کہ چشم دیدن تنھا یک روزنامہ نگار بلوچ را ندارید شما را حوالہ بہ ابولفضل می کنیم چون زبان شما را بھتر می فھمد ـ راستی سایت ھا و روزنامہ نگارانی کہ روزانہ بہ توھین ملت بلوچ می پردازند یادتان نرود ـ
15- شھر را تقسیم بندی کردہ و مناطق مختلف آن از نظر وجود اسلحہ بررسی گردد و در صورت پیدا شدن، مکان ھای غیر متعارف بلا فاصلہ آنجا با حکم قضایی مصادرہ گردد ـ بدیھی است قبل از آن اطلاعیہ ای از طریق شبکہ ھامون حداکثر دہ روز برای تحویل اسلحہ فرصت دادہ شود و در طی ھمین مدت مبادی ورود و خروج شھر کاملا کنترل گردد ـ
آقای محترم ! سالھاست کہ این مناطق تقسیم بندی شدہ و بین این مردم مرز گذاشتہ اید ـ بلوچ بعنوان شھروند درجہ سہ در سرزمین خودش زندگی می کند!!! دلیل اینکہ مردم بلوچ دلخوشی از افرادی مانند شما را ندارند بہ خاطر ھمین تفکرات زشت و غیر انسانی تان می باشد ـ
17- تنظیم جمعیت در استان سیستان و بلوچستان اگر قرار است اعمال شود می بایست برای بلوچ و سیستانی بہ یکسان باشد در غیر این صورت سیستانی ھا باید نفوس خود را بالاتر ببرند تا ھرم جمعیتی شیعہ دراز مدت دچار تغییر نگردد ـ
18- سازمان تبلیغات اسلامی در شھر ھای جنوبی استان فعال تر باشند و بہ شیعیان بلوچ توجہ بیشتری نمایند، زیرا در بعضی جاھا حتی شیعیان بلوچ یک پیش نماز ھم ندارند و در ھمین راستا لازم است روحانیت شیعہ بہ منطقہ سیستان ( زابل و زاھدان) بہ منطقہ بلوچستان و چابھار نیز ھجرت نمایند ـ
جناب علی سیستانی ! از کی زاھدان سیستان شد؟ تازہ اگر نمی دانید، بدانید کہ حتی اسم این شھر را کہ دزآپ بودہ، رضاشاہ عوض کردہ و زاھدان گذاشتہ ـ و مطمعن باشید این آرزو را بہ گور خواھید برد ـ
20- ھمانطور کہ یک سیستانی یا بلوچ حق انتخاب زندگی در ھر کجای ایران را دارد (کہ اکنون بعضی اینچنین زندگی می کنند) دولت می بایست برای ایرانیان غیر بومی نیز شرایطی را فراھم کند تا مردم ایران بتوانند از حق زندگی در ھر کجا از نقاط ایران من جملہ استان کہ تمایل بہ زندگی و سرمایہ گذاری و اشتغال دران را دارند، استفادہ نمایند ـ
بلہ جناب علی سیستانی، کوتاہ می بایست می گفتی، ھمہ بلوچ ھا را شیعہ کنید، پاکسازی نژادی کنید ـ بلوچ ھا را در اقلیت قرار بدھید ـ اما انگار خبر ندارید! این طرح جدیدی نیست، سالھاست کہ اربابان شما روی این طرح کار می کنند ـ و ممکن است برای مدتی کوتاہ بتوانید بہ جنایات خود ادامہ بدھید، اما مطمعن باشید، دیر یا زود این حکومت سرنگون میشود و این پیشنھادات ضد بلوچی شما، بر علیہ خود جنابعالی و ھمفکرانتان عملی می گردد ـ در پایان بہ عنوان یک بلوچ بہ شما و اربابانتان اخطار می کنم، از اینگونہ پیشنھادات و افکار پلید پرھیز کردہ و خیال اشغال بلوچستان را از سرتان خارج کنید ـ ناصر بلوچ

مظلومیت شیعه در حکومت شیعه



مظلومیت شیعه در حکومت شیعه
خبرگزاري انتخاب : سیستانی مرد است علیرغم تمام این تبعیضات ، مشکل این است که طرف مقابل از همه ظرفیت خود استفاده میکند و در عین حال نیز قومیت و مذهب خود را سپری برای جلوگیری از برخورد های قائونی علم میکند اما یک سیستانی اگر با ریش تراشیده یا استین کوتاه در مسجدی نماز هم بخواند بعضی از ما به او به دید بیگانه می نگریم.
9اردیبهشت ماه ۱۳۸۵ ساعت : ۲۲ , ۰۰
خبرگزاري انتخاب : حکومت، تاکنون هیچ زمان پا به پای بلوچ ها به سیستانی ها توجه نداشته در این استان بهترین امکانات، و بهترین موقعیت که بدون دغدغه باشد از انهاست؛ حتی امنیت نیز از انهاست، اگر هم در مناصب دولتی سیستانی ها بیشتر هستند دلیلش ان است که از هرصد نفر باسواد بومی، حداقل نود نفر ان سیستانی اند، من اما به این نیز استناد نمی کنم : سیستانی شایستگی وبی طرفی خود رادر مدیریت به اثبات رسانده بعنوان مثال:دکتر دهمرده زمانی که رئیس دانشگاه سیستان وبلو چستان بود دبیرستانی را تاسیس نمود که از طریق ان دانش اموزان مستعد را از اقصی نقاط استان (چه بلوچ وچه سیستانی) جذب و امکان تحصیلات عالی انها را فراهم کرد.کدام بلوچ که میلیارد میلیارد خرج میکند مورد مواخذه قرار می گیرد که از کجا اورده؟ ولی وای به حال یک سیستانی که ماشین پرایدش به ماکسیما تبدیل شود ان وقت است که همه به او هجوم می اورند که از کجا اورده ای البته این به معنای تایید حرام خواری نیست، نشان دهنده یک بام و دو هوا بودن است. اگر از یک سیستانی یک کلت کمری گرفته شود قوه قضاییه بسیار قانونمند او را به اعدام محکوم میکند اما اگر از یک بلوچ تیربار وآرپی جی هم کشف شود در محاکم قضائی به دلیل نا کارامد بودن قوانین مشمول طول زمان شده ودر نهایت با ریش سفیدی به حد اکثر ده تا پانزده سال زندان محکوم می شود اگر در یک سوپر مارکت شیعه چهار تا دفتر وقلم هم فروخته شود صدای وا قانونای بازرسین بلند میشود اما اگر در چهار راه رسولی در کنار فروش البسه اشربه ای هم به فروش برسد انجا دیگر مواجه با خلا قانونی خواهیم شداگر عشایر بلوچ را برای حفظ کیان اسلامی مسلح می کنید عشایر سیستانی را هم به همین منظور مسلح کنید اگر نظارتی بر فعالیت مساجد شیعه وجود دارد مساجد اهل سنت نیز مشمول همین قانون باشند . براستی ایا فکر میکنید یک سیستانی و سیستانی ها از به قتل رساندن یک عده بلوچ بی گناه وبی خبر از همه جا عاجزند به والله خیر اما اعتقادات ما و پیروی از مولای متقیان امیر مومنان که براساس مشی حضرت محمد(ص) میباشد ما را ازاین حرکات ناجوانمردانه و رذیلانه منع می کند تبعیت از قوانین و محترم شمردن حاکمیت دستشان را می بندد براستی از خود پرسیده اید ربودن یک سنی در شهر و یک ماشین مدل بالا در یک مکان خلوت چقدر می تواند سخت باشد ؟ هیچ ، اما مرام سیستانی مرام التزام به قانون و ولایت است ؛ مگر دسته جمعی راه رفتن و حمل کردن چاقو خیلی مشکل است؟ نه ولی سیستانی مرد است علیرغم تمام این تبعیضات ، مشکل این است که طرف مقابل از همه ظرفیت خود استفاده میکند و در عین حال نیز قومیت و مذهب خود را سپری برای جلوگیری از برخورد های قائونی علم میکند اما یک سیستانی اگر با ریش تراشیده یا استین کوتاه در مسجدی نماز هم بخواند بعضی از ما به او به دید بیگانه می نگریم.اگر بعضی از سیستانی ها ظاهر متشرع ای نیز نداشته باشند، نباید به سنگ غیر خودی رانده شوند. به والله نیروهای دلسوز و با ایده و جوانان غیرتمند در حاشیه اند، برای عزت شیعه و حکومت از انان استفاده کنید تا یک پست فطرت رذل که نه سنی است که سنت رسول الله را نمی شناسد و نه بلوچ که همجواری سیستانی و بلوچ را نمی داند، به خود اجازه دهد که در سرزمین شیعه، فتوی به شیعه کشی دهد که در حکومت سعودی نیز احدی اینچنین غلطی را نکرده است =.جایی که فردی شیعه و مخلص مانند دکتر شهریاری هنگام عمل چشم یک بلوچ با چنان وسواسی عمل را انجام می دهد که گویا عضو خانواده خود را عمل می کند، چگونه باید شاهد اینگونه تحرکات کور باشیم که حتی صحه گذاشتن بر چنین حرکتی ازافراطی ترین جریان های سیاسی هم صادر نخواهد شد پس می بایست ریشه این جریان هدایت شده را توسط راهکارهای متفاوت خشکاند و در همین راستا بنده هم نظراتم را بعنوان یک شهروند معتقد به مودت بلوچ وسیستانی بیان من نمایم.1 این قضیه رنگ مردمی دارد به ان رنگ دولتی داده نشود اما دولت سنگ هم نیاندازدو اجتماعات و مطالب گروه ها و صنف های مختلف که در چهار چوب قانون حرکت می کنند را به درستی به راس حاکمیت منتقل کند.2اگردربرخورد وشدت عمل با شروران واقعا درد ومظلومیت مردم بدرستی در مجامع فرهنگی بین المللی انعکاس یابد هیچ وقت حکومت شیعه محکوم به نقض حقوق بشر نخواهد شد .3اعتقاد من بر این است که این سی دی کذایی وکتابی که به مناسبت چهلم شهدا به چاپ رسیده به ونظر مجامع روشنفکری داخل وخارج برسد که این سند مظلومیت شیعه است.4برای نامگذاری محل شهادت این مظلومین فراخوان بر گزار گردد و تمهیداتی در نظر گرفته شود تا مردم از اقشار مختلف برای دیدن کربلای تاسوکی حضور یابند.5عشایر سیستانی رامسلح کنید .6مرزها را نه بطور مقطعی که با یک برنامه دراز مدت تحت کنترل صد در صد دراورید.7مسولینی که یکی به میخ میزنند و یکی به نعل حذف شوند و افراد دلسوز و معقول و معتدل در صورت داشتن برنامه جایگزین شوند.8وضعیت استان را همانگونه که وجود دارد بدون ملاحظه، به رهبری/ مجمع تشخیص/ قوه قضائیه وزرای کشور و اطلاعات منعکس نمایید.9وزارت اطلاعات در استان حد اقل در سطوح مدیران بالا نیاز به تجدید نظر دارد.10فرمانده نیروی انتظامی در استان برکنار گردد .11در منطقه بلو چستان انقدر که به برادران بلوچ سنی فکر کرده اید به برادران بلوچ شیعه در منطقه دلگان و بزمان نیز توجه شود وامکاناتی در خور انها برایشان در نظر گرفته شود.12افغانها را سریعا بدون هیچ عذر و بهانه ای بیرون کنیدبدیهی است افغان هایی که با ایرانیان نیزازدواج کرده اند مستثنی نباشند.13با برخی از به اصطلاح خبر نگاران و روزنامه نگاران دورو و منافق به شدت برخورد شود .14در صورتی که بعضی مجامع صنفی مرتکب خلاف شدند با تخلف انها به شدت برخورد و پروانه کسب انها باطل گردد.15شهر را تقسیم بندی کرده ومناطق مختلف ان از نظر وجود اسلحه بررسی گردد و در صورت پیدا شدن مکان های غیر متعارف بلا فاصله انجا با حکم قضایی مصادره گردد بدیهی است قبل از ان طی اطلاعیه ای از طریق شبکه هامون حد اکثر ده روز برای تحویل اسلحه فرصت داده شود ودر طی همین مدت مبادی ورود و خروج شهر کاملا کنترل گردد.16معاون سیاسی امنیتی استان یا تغییر نگرش دهد و یا عزل گرددبدیهی است عزل هیچ مسئولی به معنای بی کفایتی او در مناصب قبلی و بعدی نخواهد بود.17تنظیم جمعیت در استان سیستان و بلوچستان اگر قرار است اعمال شود می بایست برای بلوچ و سیستانی به یکسان باشد در غیر این صورت سیستانی ها باید نفوس خود را بالا ببرند تا هرم جمعیتی شیعه در دراز مدت دچارتغییر نگردد.18سازمان تبلیغات اسلامی در شهر های جنوبی استان فعال تر باشند و به شیعیان بلوچ توجه بیشتری نمایند زیرا در بعضی جا ها حتی شیعیان بلوچ یک پیش نماز هم ندارند و در همین راستا لازم است روحانیت شیعه به غیر از منطقه سیستان (زابل و زاهدان) به منطقه بلوچستان و چابهار نیز هجرت نمایند.19سیستانی ها و شیعیان نیز باید از برادران اهل سنت یاد گرفته در هر انتخاباتی یکپارچه به یک سیستانی مومن ومعتقد به نظام وانقلاب ومردم رای دهند که انتخابات شورای شهر اولین انها خواهد بود تا انسجام خود را قبل از سالگرد عزیزان خود نشان دهیم.20همانطور که یک سیستانی یا بلوچ حق انتخاب زندگی در هر کجای ایران را دارد( که اکنون بعضی اینچنین زندگی می کنند ) دولت می بایست برای ایرانیان غیر بومی نیز شرایطی را فراهم کند تا مردم ایران بتواننداز حق زندگی در هر کجا از نقاط ایران من جمله استان که تمایل به زندگی و سرمایه گذاری و اشتغال دران را دارند استفاده نمایند .21مردم این استان می بایست نسبت به انتخاب مجدد نمایندگانشان در مجلس چه شیعه وچه سنی که موضعی متناسب با عمق این فاجعه نگرفته اند تجدید نظر نمایند و نهادهای نظارت و اجرایی هر انتخابات از تایید افرادی که درد مردم بیگناه ومظلوم را ندارندو با این قضیه جانبدارانه برخورد کرده انداجتناب نمایند.22بستر فعالیت سیستانی ها و شیعیان در کل استان جهت سرمایه گذاری های اقتصادی به مانند اهل سنت فراهم گردد.23اگر قرار است سیستانی احساس نا امنی کند بلوچ باید نا امن باشد و اگر سیستانی سالار شد، بلوچ هم سردار باشداما و هزار اما اگر حاکمیت به این نابسامانی ها پایان ندهد و عدالت را در بعدامنیتی اش در حق سیستانی به مانند بلوچ یکسان اجرا نکند هیچ چیز غیر محتمل نخواهد بود که ضرورت قانون نمی شناسد*یک هموطن سیستانیعلی
جواب مقالہ 'مظلومیت شیعه در حکومت شیعه'
منبع: انتخاب