Monday, November 06, 2006

محمد آسکانی اعدام شد

بہ گزارش یکی از سایت ھای رژیم جنایتکار آخوندی، محمد آسکانی فرزند جان محمد کہ بقول رژیم دو نفر از محافظین احمدی نژاد را کشتہ بودہ، صبح یکشنبہ در شھرستان ایرانشھر در ملاء عام اعدام شد ـ ھمچنین با اجراي حكم محمد آسکانی، حكم يك شخص ديگر به نام نجيب‌اله قيومي فرزند بسم‌الله کہ احتمالا افغانی بودہ نيز به جرم قاچاق مواد مخدر از نوع هروئين، صبحگاه امروز در شهرستان ايرانشهر اجرا شد ـ

غربت در خانه


ميدانم که اول هر جمله اي را با نام خدا آغاز ميکنند و بعد دعاي خير خويش را به مردم مي فرستند.
و من هم مي گويم به نام خالق يکتا ، به نام صاحب عدالت و آزادگي .
و اما ديگر دعاي خيري در کار نيست و بجايش دعای نفرين مي فرستم.
نفرين بر کساني که ما را در سرزمين خويش غريبه کردند .نفرين بر اهريمنان نفرين بر ظلم و نفرين بر کساني که سايه شوم بدبختي و نحوست را بر سر ما سايه افکندند..
آري مي خواهم بار ديگر شما را محرم اسرار و نوشته ها و دردها و رنجهايم نمايم و راز دل برايتان آشکار کنم.
و قصه اي ديگر از غصه هاي پر ا ز وا قعيت اين سرزمين پاک و نجيب و مظلوم را با شما بگويم.
قصه تحقير ، قصه تهديد ، قصه اي از برگ سياه تقدير ، قصه اي از کاشانه داشتن و آواره بودن قصه اي از لحظه تلخ نبودن.
نميدانم که هيچ براي شما اتفاق افتاده است که خود را در خانه خود غريبه احساس کنيد يا نه .
اما من هر روز مي بينم و هر روز با تمام وجود احساس مي کنم و در دل به حال زار خويش و مردمم زار زار ميگريم.
اشخاصي به عنوان نيروي انتظامی ، مرصاد ، بسيجي ، سپاهي و ......
که تعدادشان هم کم نيست و در يک کلمه مي توان خلاصه کرد سارقان مسلح .
سبز مي شوند و به هر بهانه اي گير ميدهندو به بهانه هاي مختلف سعي در تحقير آدم مي کننند .
تحقيري که وجودت را خورد مي کند ، و دردناک تر از همه اين است که همه اين اتفاقات بيبشتر براي اشخاصي اتفاق ميا فتد که با لباس سنتي و بر حق در خيابان و کوچه و بازار قدم ميزني.
و اين پست فترتان و عقده ايهاي روزگار آنان را به چشم آدمهاي اضافي مي بينند و وظيفه خود مي دانند که به هر طريق به انان گير دهند و غرور و شخصيت آنان را زير چکمه هايشان لگد مال کنند.
و آنان را در زير باران سوالات نابجا و نابخردانه اشان غرق کنند.
کي هستي ، از کجا مي آيي ، براي چه به اينجا قدم ميزني ، براي چه موهات بلنده ، واسه چي مو نداري.
و حتي پا را فراتر نهاده و به توهين هم قناعت نمي کنند و تفتيش بدني را شروع مي کنند مثل اينکه مجرمند واقعا که بي شرمي و وقاهت را ديگر از حد گذرانده اند.
به خوبي به ياد دارم که چند وقت پيش با يکي از دوستان در راه بازگشت از يکي از شهرهاي مرزي بودم که پليس آن منطقه که بلوچ هم بودجلوي ماشين ما را گرفت که شما ايراني هستيد و ما جواب داديم که نه ما بلوچ هستيم و پليس لبخندي زذ و گفت که برويد برادران.
اما همان روز وقتي از مرزگذشتيم و به قول معرو ف به خاک و سرزمين خود وارد شديم ، همه جا ترس از اينکه ماموران جلوي ما را مي گيرند و گير مي دهندو همه و همه فقط به خاطر اين هست که ما بلوچيم.
و همينطور هم شد. چون در يکي از همين به اصطلاح ايست بازرسيهايشان الکي گير دادند و وسايل ما را مورد تفتيش قرار گرفتند و هر چند دنبال احترام آن پليس در کشور بيگانه گشتم چيزي و شباهتي بين رفتارشان ديده نمي شد.
و تازه با تمام وجود فهميدم که يک نفر از جنس خودمان چگونه با ما رفتار مي کند.
حداقل به جرم قوم و نژاد ديگر مورد توهين و آزار و اذيت قرار نمي گيريم.
و با تمام وجود تحقير را حس کردم و آرزو کردم که اي کاش بلو چستان ما هم لااقل به اندازه انها آزادي داشت که ديگر در خانه خويش غريبه نباشيم.
آري دوستان من اين حسي است که لحظه به لحظه به ما تزريق مي کنند و سعي و برنامه آنان هم همنطور است که ما را در سرزمين خود غريبه کننند که هيچ نقشي در تعيين سرنوشت خويش نداشته باشيم .
همانطور که که هم اکنون اينگونه است.
و براستي ما هيچ نقشي در تعيين خويش نداريم.
به اميد روزي که ريشه ظلم و نژاد پرستي بخشکد و بلوچستاني براي بلوچ داشته باشيم و بلوچ در بلوچستان آزاد باشد
الف از پهره از دوستان دلاور

می گویند

جلاد معروف بنگال (جنرال تکه خان) در جنگ آزادی بنگلادیش به سال 1971 به سربازانش گفته بود که او بنگال را می خواهد بنگالی را خیر بدین ترتیب سربازن لجام گسیخته اش بنگالیهای آزادی طلب را قتل عام کردند به مادران و خواهران آنها تجاوز کردند عفت آنان را دریدند و کودکان و پیران را زیر پوتین له کردند من برای همه این جنایات متاسفم و وجدانم شرمنده انسانیت اما ما چرا هر وقت یک مورد را می بینیم و چشمانمان را بر بقیه واقعیات می بندیم تکه خان در این فلسفه تنها نبوده است جباران و جلادان در طول تاریخ همواره فلسفه خاک پرستی را مومن بوده اند و فلسفه انسانیت پرستی را کافرصدام نیز به کردستان عشق و به کرد نفرت می ورزید.فرانسه هم الجزائر را می خواست الجزائری را خیر.روس هم چچن را می خواهد چچنی را خیر.اسرائیل هم فلسطین را دوست دارد و فلسطینی را قتل عام می کند واین همه مشتی نمونه خروارند.اما گویا عطش این سید علی رهبر به خون از همه بیشتر است او همزمان به احواز همچون زنش عشق می ورزد اما احوازی برایش حکم مادر زن مطلقه را دارد آن هم به طلاق بائن نامحرمیتش مضاعف است بلکه مضاعف تر بوی نفت چاههای احواز او را مست و نشه می کند اما احوازی مادر مرده به سان نعشی گندیده در دماغش چندش آور است. برای او کردستان هم قلب ایران است اما کرد آب بینی اش. کوههای سرد و برفانی کردستان در زیبائی نظیر ندارند اما کرد لکه ای بی سلیقه بر پیشانی آن. آری سید علی هم گفته است که بلوچستان را می خواهد بلوچ را خیر. افق غروب آفتاب دریای بلوچستان و نسیم ساحلی صبحگاهی آن او را به اصطلاح به حالتی رومانتیک و خمار گونه فرو می فرستد اما با دیدن بلوچ حالش به هم خورده استفراغ می کند. قله سربلند تفتان بلوچستان برایش غرور و سربلندی و بلوچ برایش خجالت و سرافکندگی می آفریند. آب و هوای سرد تمندان و بهاری سرباز برای سلامتیش مفید است اما بلوچ میکرب ایدز مسلکی است که سلامتیش را تهدید می کند. خرمای پهره و سراوان میوه ای است مفید و ضد سرطان اما آلوده به ویروسی سرطان زا بنام بلوچ. موقعیت ژئوپلوتیکی دزآپ فاکتوری اساسی برای ثبات منطقه است اما بلوچ عاملی برای نا امنی. برای احوازی و کرد و آذری و ترکمن و همه آنانی که زیر تازیانه ظلم جنایتکاران فار س قرار دارند آرزوی موفقیت دارم و تصمیم خود را گرفته ام: در هر وجب از خاک بلوچستان چوبه داری بر افراشته و بر سر هر یک از آنها یک جنایتکار را به دار خواهم آویخت.(از مجموعه یاد داشتهای شبانه سربازی از سرباز بلوچستان )

بلوچستان : شعب ابی طالب قرن

دیشب داشتم سیرت پیامبر اکرم ص را مطالعه می کردم که چطور ستمگران مکه ایشان و یاران حق طلبش را مورد ایذاء و اذیت قرار داده و بعد از آن که در منصرف کردن این جوانان سلحشور ناکام ماندند حیله ای دیگر اندشیده و پیامبر و یارانش را در دره ای به نام شعب ابی طالب محصور نموده و استفاده امکانات و وسائل را برایشان ممنوع قرار داده و حتی آنها را از هر گونه ارتباط با نزدیکان خود محروم کردند و پیامبر اسلام ص و یاران با وفایش به مدت سه سال بدترین روزهای زندگی را پشت سر گذاشتند نان برای خوردن نداشتند و با برگ درختان شکم خود را سیر می کردند کودکان خوردسال که شیری از مادرانشان دریافت نمی کردند از گرسنگی جان می دادند در حین مطالعه ناخود آگاه تصویری از بلوچستان ستمدیده جلوی چشمانم ظاهر شدتصویری از محرومیت و فقر ملتی که صاحب سرمایه های زیرزمینی و دارای مرز طولانی آبی و مرزهای خاکی اما بین مرگ و حیات به سر می بردتصویری از جوانانی که کوله بر پشت دارند و برای سیر کردن شکمشان از این طرف مرز به آن طرف و هر روز با قنداقهای متجاوزان جسمشان مورد حمله و با دشنامها وفحاشی بیگانگان روحشان آزرده می شودتصویری از کودکانی که جهت درآوردن مخارج خانه سر کوچه و خیابانها بسته سیگار یا کبریت و یا آدامسی در دست گرفته و از این و آن التماس می کنند که یک چیزی از آنها بخرندتصویری از پدرانی که از مخارج تحصیل فرزندانشان عاجز شده و ناراحتی و غم آنها را دچار امراض روانی نموده استتصویری از مادرانی که شب تا صبح سوزن دوزی می کنند تا لقمه ای به خورد فرزندان یتیمشان بدهندتصویری از تحصیل کردگانی که بعد از سالها تلاش شغلی بدست نیاورده و به بنزین فروشی و شغلهای پست دیگر روی آورده اندتصویری از نوجوانانی که در فضای مدرسه به خاطر بلوچ و سنی بودن مورد تحقیر و تمسخر قرار گرفته و تحصیل علم را ترک داده و جهت علاج درد درونیشان نادانسته به اعتیاد روی آورده اندتصویری از ملتی که دریا دارند و از منافعش محرومند تصویری از ملتی که منابع غنی دارد اما دسترسی به آن ندارد تصویری از ملتی که مرز دارند ولی برای دیگران نه برای خودتصویری از ملتی که مکالمات خصوصی شان هم مورد شنود قرار می گیردتصویری از اعدام جوانانی که به جرمهای ناکرده به دار کشیده می شوندتصویری از بازداشتگاههای وحشتناک با غیر انسانیترین شکنجه گاهها در بلوچستانتصویری از انسانهای پاکی که هر روز در ملاءعام گلوله بارن می شوندتصویری از جوانانی که از سخن گفتن به زبان مادریشان محرومندتصویری از کودکستانهائی که سخن گفتن به زبان مادری در آنها ممنوع می باشدتصویری از جوانان بیکاری که هیچ محلی برای کار نمی یابندتصویری از بازارهائی که نوجوانان بلوچ مثل برده به بیگاری بیگانگان در آمده اندتصویری از ملتی که در سرزمین مادریشان اجنبی و بیگانه اندتصویری از ملتی که هیچ حقی در تعیین سرنوشت خود ندارندآری بلوچستان شعب ابی طالب این قرن است و مظلوم ترین و محرومترین خطه دنیای امروزی و در احتضار و مرگ به سر می برد و تنها راه برونرفت از این اوضاع مرگ آور این است که ما خود تصمیم بگیریم و بپاخیزیم و خود سرنوشت خود را بدست گیریم تا شاهد بلوچستانی آزاد و آباد برای خودمان نه برای دیگران باشیم دلاور بلوچ

اینجا بلوچستان است

سرزمینی که نه آبادانی دارد نه چشمه ساران اما از جای جای صحرای خشک و بی آب وعلفش چشمه معرفتش می جوشد.اینجا سرزمین پاکیست که نا پاکان اجازت پای نهادن در آن ندارند و اگر چنین کنند، اگر بخواهند به حرمت عزیز این خاک بی حرمتی کنند ، اگر قصد لکه دار کردن دامنش کنند ، اگر نمک خورده نمک دان هم بشکنند ، مهمان آمده میزبان بکشند، نه این چنین نیست کاش پای ناپاکتان را به حریم پاک بلوچستان نمی نهادید، کاش سینه برادانمان را نمی دریدید، کاش شکم سیر کرده حرمت سفره نگاه می داشتید، کاش لا اقل نقاب از چهره بر نمی داشتید.اما امروز خوب می شناسیمتان، خوب می دانیم که با بلوچستان چه کردید.مهمانان خوش آمدید ، به بلوچستان خوش آمدید، به قتلگاهتان خوش آمدید، نه آنکه حرمت مهمان بشکنیم در خانه ، می کشیمتان که شاید اندکی از گناهانتان بخشوده شود ، می کشیمتان که شاید صحراهایمان آباد شود، می کشیمتان که شاید دل درد کشیده مان اندکی تسلی یابد، می کشیمتان تا با کشتنتان شرافتمان باز پس گیریم ، می کشیمتان تا لکه کثیفتان را از دامان بلوچستان بزدائیم.آری می کشیمتان و بر قبرتان می نوازیم اما این بار نه با ساز که بلبلان (تیربار گرینوف)برایتان می نوازند پس گوش فرادهید به صدایشان و منتظر باشید و از سیاهی شب بهراسید.
یارمحمدزهی از واش

به یاد شهدای جندالله


امشب می خواهم باز بنویسم اما نه برای ایران ،نه بلوچستان ،نه آزادی، نه بند بلکه برای برادرانم
آن غیور مردان درویش صفت که جانشان را در کف دست نهادند، آنانی که نه برای خود که برای پا برجا ماندن غیرت بلوچ و حرمت خاکشان و دفاع از دین و ناموسشان اینچنین عاشقانه جام شهادت نوشیدند.آن کبوتران سبک بالی که عاشقانه به سوی نور پر کشیدند، آنانی که تا آخرین قطره خون پاکشان از خون کثیف این سگ صفتان بیت رهبری ریختند و تا آخرین گلوله سینه عاری از قلبشان را نشان رفتند آن بی پروا مردان عاشق.آری آن روز با شمار بی شماری از این مزدوران که به هلاکت رسانیده بودند و با گلوله هائی که با تنشان از آنان به غنیمت گرفته بودند هنوز در دلشان دردی سنگین باقی بود که با دیدن خون آنان هم سبک نمی شد چرا که این جلادان نه مستحق یک مرگ ننگین بلکه هزار بار مردن هم برایشان کافی نیست آری هنوز نیمه جانی باقی مانده بود و چندین نارنجک.دوبرادر چشم در چشم هم دوخته بودند..1 :گلوله ای برایمان باقی نمانده.2: از خونمان اندکی ماندهپس بگذاریم نزدیک شوند آنقدر که هراسشان را در نفسهایشان حس کنیم.آری و بعد از دقائقی صدای انفجاری عظیم اشکمان را جاری کرد چرا که دانستیم برادرانمان مردانه رفتند ولی بدانید این صدای نارنجک نبود ای بی شرفان صدای انفجار قلب بلوچ بود.ای گرگ خویان بد سیرت، ای ناجوانمران بی غیرت، ای بی شرفان یک دست بدانید که قلب هر بلوچ چنین انفجاری دارد و برای قطره قطره خون پاک این شهیدان جان بی ارزشتان می ستانیم و با خون کثیفتان بر صحرای بلوچستان می نگاریم:بلوچ برای دین، شرف ،غیرت و ناموسش زنده است و برای آن آسان جان می سپارد.
دلاوران روحتان شاد ، شهادتتان مبارک
یارمحمدزهی از واش

می گویند.....


می گویند.....
مشکلات سیاسی را باید از طریق مسالمت آمیز و دیپلماسی حل کرد.
اما مگر مشکل من سیاسی است؟، هرگز!
مشکل من که مشکل بقاست ،مشکل من که مشکل هویت است.از آنان که لا لائی دیپلماسی سر گوشم می خوانند می پرسم اگر مشکل بقا با دیپلماسی حل می شد، پس چرا آمریکائیان در سال 1776 دست به اسلحه بردند تا بریتانیای کبیر را پوزه بر خاک نمایند؟ در سال 1917 چرا روسیها انقلاب خونین اکتبر را بنیاد نهادند تا از چنگال اهریمنی تزار رهائی یابند؟ چرا مائو جام سی ساله تلخ انقلاب را بر خود گوارا ساخت ؟ و چرا لوئی چهاردهم را فرانسویها در سال 1789گردن زدند ؟ یاسر عرفات چرا تمام عمر را در لباس نظامی گذرانید؟ چرا؟ چرا؟چرا؟
کدام ملت آزادی خود را در قالب کادو از رئیس اهریمنش تحویل گرفته است که من دومی اش باشم؟
بروید گورتان را گم کنید مرده شوران سر در آخور تفاله اجتماع . 27 سال سرم کلاه گذاشتید و سر خودتان را هم.
هنوز بس نیست؟
مگر آنان که آزادی را از من ستانده اند برای ستاندن آن خون نداده اند؟ پس من چطور امیدوار باشم با چهره ای تبسم بر لب آن را باز ستانم؟ نه! نه! من دارم اشتباه میکنم و آنان نیز.
تا زمانی که من اینطور فکر کنم که می توانم آزادی خود را از طریق دیپلماسی باز پس گیرم آنان نیز برای سلب کردن آن نیازی به خون دادن ندارند
مشکل من در میدان جنگ حل می شود نه در اتاق مذاکره . اما! دیگر بس است! ممه سابق را لو لو برد. دیگر بیش از این نمی گذارم به این راحتی آب از حلقوم دشمنانم پائین رود. من دیگر یاد گرفته ام که برای حل مشکل من فقط و فقط یک راه وجود دارد: مبارزه .
مشکل من نه با بطری آب سرد معدنی روی میز گرد چوبین حل می شود البته با بطری خون خود و دشمنم .
مشکل من روی مبل نرم مخملین حل نمی شود اما در سنگر سرد وخشن کوههای بلوچستان چرا.
یاد داشتهای شبانه سربازی بلوچ از سرباز از دوستان دلاور

۱۹۰نفر در انتظار شهادت (اعدام )


۱۹۰نفر در انتظار شهادت (اعدام )
کجایند این سازمانهای مدافع حقوق بشر و خبرگزاریها چرا چنین سکوت؟
طبق گزارشها و خبرهای موثق ۱۹۰ نفر در بلوچستان منتظر طناب اعدام هستند همه این جوانان به جرمهای واهی مواد مخدر آدم ربایی و..... محکوم به اعدام شده اند که طبق برنامه از پیش تعیین شده اکثر اعدامها در سطح شهر زاهدان و در محله های مختلف صورت خواهد گرفت و اعدامها۳بار در هفته صورت خواهد گرفت این جنایات که از روز دوشنبه با شهادت امیر دزکی امیر دهمرده و امیر نارویی از ارتش جندالله و سه نفر از بردارن طایفه کهرازهی شروع شد و روزچهارشنبه با اعدام نارویی و نجار اعدامه یافت. جنایات رژیم به فرماندهی نکونام خاخالی (خلخالی) زمان معلوم نیست تا کی اعدامه خواهد داشت ولی رژیم بداند که خون این جوانان هیچ خللی در آزادی بلوچستان و جهاد در راه خدا وارد نمی کند بلکه خون دیگر امت بلوچ و همه مردم ایران بیشتر خواهد جوشید
فرستاده شده توسط محمود بلوچ خبرنگار آزاد
نوشته شده توسط کاوه شهرکی ساعت 08:30 موضوع مطلب :‌ بلوچستان

چرا به مقاومت مسلحانه رو آورده ایم | پيام فرقان

اقدامات خصم گینانه و ضد مردمی و ضد اسلامی سر دمداران نظام ولایت فقیه علیه شهروندان اهل سنت و ترور و اعدام های بی رویه و از پیش برنامه ریزی شده رهبران اهل سنت کسانی که هیچ جرمی جز حقگویی و استبداد ستیزی نداشتند از قبیل :
مولوی عبدالملک، مولوی عبدالناصر جمشید زهی، دکتر احمد میرین، شیخ صالح ضیائی ، ملا محمد ربیعی،عبدالعزیز کاظمی، مولوی نورالدین قریبی، مولوی موسی کرمپور،دکترمظفریان، مفتی زاده ، مولوی قدرت الله جعفری،مولوی عبد الوهاب خوافی و... و موارد نقض آشکار حقوق شهروندی از قبیل :
خفقان استفاده از شکنجه و زور، نبود آزادیهای سیاسی، مدنی، عدم آزادی عقیده و بیان دستگیری های بی مورد و پرونده سازی که صرفاً به جهت سرکوب و ارعاب جوانان سنت صورت می گیرد،و
راه اندازی دادگاه های تفتیش عقاید و هتک حرمت ها ترویج و تحمل عقاید پوچ صفویه بر جامعه اهل سنت اجحاف و تبعیض های مذهبی نژادی اقدامات وحشیانه و حرکتهای تند روانه و خشونت آمیز عماّل رژیم برخاسته از کور مذهبی و...، باعث سرخوردگی و ناامیدی جوانان سنی مذهب از سر دمداران رژیم گردیده است و عده ای را که دارای حماسه و غیرت دینی هستند به سنگرها کشانده و به دفاع از هویت و مقدسات مذهبی خویش وا داشته است.
با وجودیکه اهل سنت ایران بیش از یک سوم جمعیت کشور را تشکیل میدهند، نه تنها دارای پستهای کلیدی نیستند بلکه از حقوق مسلّم یک شهروند هم بر خوردار نیستند و در معرض انواع نابودی ها قرار گرفته اند.
واقعیت آن است که مردم ما روشهای دموکراتیک،مدنی و صلح طلبانه را برای رسیدن به خواسته هایشان بر هر شیوه و اقدام دیگری ترجیح میدهند،اما دو دوره حکومت خون بار و اختناق آمیز رفسنجانی با فاجعه قتل های زنجیره ای و ده ها جنایت دیگر سپری گردید و خاتمی هم با وجودیکه در هر دو دوره ریاست جمهوری مرهون آرای اهل سنت بود اما با سیاست مزدورانه خود کاری از پیش نبرد و در مورد رفع تبعیض ها وتنگناها اقدامی نکرد و جامعه ی ایران به اصلاحات دروغین و کذایی وی پشت پا وبا هوو کردن وی در دانشگاه تهران به سخنانش خاتمه دادند، و احمدی نژاد این عروسک منتصب ولی خودکامه فقیه خامنه ای که از آستین خودکامگان بیرون کشیده شده است، همچون اسلاف صفویه خویش از هم اکنون چنگ و دندان نشان میدهد و با پرخاشگری و تنش آفرینی و موضع به ظاهر تند سیاست خارجی از یک طرف و ایجاد رعب و وحشت و برقراری حکومت پلیسی در داخل به ویژه در شهرهای مرزی سنی نشین، ماهیت تروریستی و واقعی خودش را به نمایش گذاشته است.
سر دمداران رژیم از بدو انقلاب تاکنون بر فشارها و تبعیض ها افزوده اند و روز بروز حصارهای تنیده شده انحصار طلبان بیشتر و بیشتر گردیده و ملت ایران به ویژه اهل سنت، نه تنها به حقوق مسلم خویش نرسیده اند بلکه بسیاری از رهبران و جوانان خودشان را نیز از دست داده اند، حال اگر مردم برای رسیدن به خواسته هایشان از خود واکنش خشمگینانه ای نشان می دهند، سر نخ آن در بیرون از مرزهای ایران نهفته نیست بلکه در عملکرد چندین ساله خود کامگانیست که بنام دین، دین و دینداران را کوبیدند و در بیداد گاههای خویش تفتیش عقاید راه انداخته اند و در منابر و تکایا و رسانه های گروهی به مقدسات مذهبی بیش از یک ملیارد مسلمان اهل سنت توهین روا می دارند و حق حقوق مردم را پایمال کرده اند و با استبداد مطلق بر گرده ملت حکمروایی می کنند. و در کل، این فشارهای بی وقفه عمال خون آشام رژیم و توهین های یا وه گویان صفویه است که جوانان ما را برای رسیدن به حق و حقوقشان و دفاع از مقدسات مذهبیشان، به سوی شیوه های خشن و قهر آمیز و مقاومت مسلحانه وا داشته است که مسئولیت آن تماماً بر عهده عمال رژیم و شیوه های تبعیضانه سر دمداران اقتدار گرای نظام است. لازم بیاد آوری است که ما با حماسه دینی قیام نموده ایم تا با استعانت از خداوند آینده مکتب بر حق خودمان را تضمین نمائیم، بنابراین مبارزه ما با ظلم و تهاجمات فرهنگی و عقیدتی گروهک ضالّه حجتیه، یک مبارزه شخصی و یا مادی نیست بلکه یک وظیفه دینی و میهنی و یک جریان نیرومند معنوی و عقیدتی است که مسلماًً تا محو کامل اندیشه های شیطانی گروهک حجتیه به مبارزه همه جانبه ی خویش ادامه خواهیم داد.
http/hizbulfurqan.mihanblog.com/More-11.ASPX

خود فروختگان

ديگر نميدانم که چه مي نويسم . اما خوب ميدانم از که مي نويسم.

از کساني که شرافت وطن را ارزان فروختند و درس نامردي آموختند.

نميدانم که چطور از مردمي از جنس خودم از گوشت و پوست و سرزمين من هستند و اما غريبه و همه چيز انان با ما فرق مي کند.

طرز تفکر آنان ،فرهنگ آنان، زندگي آنان.

آري از کساني مي گويم که پا بر اعتقادات و رسم و رسوم خويش گذاشته اند که هيچ بلکه با تمامي وجود از فرهنگ و موجوديت بيگانگان در سرزمين خود دفاع مي کنند و اگر به آنان بگويي که در اشتباه هستند ، از تو مجسمه بي فرهنگي و ناداني را در اذهان بي چيزشان ترسيم مي نمايند و تو و جامعه تو را عقب مانده مي نامند.

از کساني مي گويم که به کمک بيگانگان شتافته اند و براي ارتقاي درجه و پست و منسب ، دست چاپلوسي جلوي همان دشمنان قسم خورده خويش و مردمشان که تشنه به خونشان هستند و مي خواهند موجوديت آنان را از صحنه روزگار محو کنند دراز کرده اند . و خود را محتاج آنان مي بينند و اين ننگ و ذلت را بر خود پذيرفته اند که چه بسا به آن افتخار هم مي کند که به فلان کسان خدمت ميکنند.

و نمي دانند که ندانسته تيشه به ريشه خود ميزنند.

آري رمي سخن من با کساني است که بلوچ نما هستند.

بسيار اتفاق افتاده که مردم شکايت مي کنند که فلان کسان بلوچ هستند اما رفتارشان با ادم به گوناي هست که هزار برابر بر بيگانگان شکر مي گذارند.

آري ما بايد بدانيم که اينها همان گرگ صفتان هستند که در لباس ميش هستند و همان بلوچاني هستند که همه شرافت و انسانيت خود را در قبال اين دنياي چند روزه فروخته اند و به همين دليل به اين پستها گمارده شده اند .

و در واقع شان و منزلت انسانيت و بلوچ را به زير سوال برده اند . و حتي وقي مي خواهند خدمت و چاپلوسي خود را نشان دهند کاسه داغ تر از آش شده و بمانند جن زده ها رفتاري به مراتب بدتر از بيگانگان از خود بروز مي دهند و هم اينها هستند که جهت تبليغات عليه وجهه بلوچ بزرگترين خدمت را به دشمنان مي کنند. و برادران و خواهران خود را از خود دور مي کنند و غافل از آنند که خود به ريشه تنومند بلوچ تبر ميزنند.

که از اين قبيل آدمها در هر جا و هر لباسي مي تواني ببيني در لباس معلم، دکتر ، مهندس ، مولوي ، حسابدار ، بانکدار و خلاصه هر شغل و منصبي.

و اينجاست که ما بايد حواسمان را جمع کنيم و کل جامه بلوچ را با اين عده انگشت شمار و خود فروخته جمع نبنديم و اشتباهات انان را به حساب کل نگذاريم و هر روز دعا کنيم که خداوند خود آنها را هدايت کامل نصيب گرداند.

که ديگر به مردم خود خيانت نکنند، که گناهي بس عظيم تر از ظالمان برايشان نوشته خواهد شد و بايد به عاقبت اين کار ننگينشان هم باشند

الف از پهره از دوستان دلاور

یادی از سه قهرمان شهید (گزارشی از یک مصاحبه)


۸ آبان ۱۳۸۵ ساعت۸:۳۰ در خیابان بزرگمهر زاهدان در ملا عام سه فرزند غیور و دلیر و برومند بلوچستان بعد از ۲ سال بازداشت در زندان اوین تهران توسط جلادان رژیم پلید آخوندی به دار آویخته شدند و دار فانی را وداع و به دیدار پروردگارشان شتافتند.من در مصاحبه ای با یکی از همرزمان این شهدا گزارشی از سرگذشت این سه قهرمان تهیه نمودم که در اینجا تقدیم خوانندگان عزیز می دارمشهید اول عبدالحمید هرمز زهی از اسپندک سراوان با نام مستعار عمران اولین فرمانده نظامی سازمان جندالله ایران بود این فرزند برومند بلوچستان در سن 20 سالگی با رهبری سازمان امیر عبدالمالک بلوچ آشنا شد و از آنجائیکه خود شاهد نابودی و زوال ملتش توسط دژخیمان رژیم بود و از مظلومیت مردم ستمدیده دیارش رنج می برد و از آن همه ظلم و ستم و تجاوزی که عمال رژیم بر علیه مردم مظلوم و ستمدیده روا می داشتند به تنگ آمده بود با امیر عبدالمالک بلوچ پیمان یاری بست و پس از مدتی به خاطر استعداد و رشادتهای بی نظیرش در زمینه نظامی به سمت فرماندهی نظامی سازمان آزادی بخش مردمی جندالله ایران نائل گشت.وی در عملیاتهای بسیاری علیه مزدوران رژیم شرکت داشت از جمله عملیات بزرگمهر که منجر به هلاکت ۱۰ نفر مزدور نیروی انتظامی (الگانسها) و منهدم کردن خودروهایشان در خیابان بزرگمهر شد و عملیات مرصاد خاش که در آن بیش از ۱۰۰ پاسدار مزدور رژیم به هلاکت رسیدند وی نیز در عملیات سرباز که در آن بیش از ۲۰۰ خودروی رژیم و ۶ هلی کوپتر شرکت داشتند که در نهایت به علت مقاومت غیورانه فرزندان مومن بلوچستان مجبور به عقب نشینی شدند شرکت داشت.این قهرمان غیور در اواخر سال ۱۳۸۲ در سن ۲۳سالگی ۳روز بعد از ازدواجش در زادگاهش روستای اسپندک دستگیر شد و در دستگیری وی بیش از هزار نفر از مزدوران پلید رژیم آخوندی شرکت داشتند وی طی این دو سال در زندان اوین تهران در بازداشت به سر می برد و علی رغم شکنجه های غیر انسانی رژیم کوچکترین تزلزل تغییر و یا تردیدی در عقائد و آرمانهای مقدسش پدید نیامد و در حین بازداشت موفق به حفظ کلام الله شد و بعد از نبردی مردانه و اسارتی با شرفانه دلیرانه به پای دار رفت و به گواهی مردم با چهره ای خندان و تکبیر گویان به جوخه دار بوسه زد.شهادتت مبارکشهید دیگر احمد دهمرده با نام مستعار مهاجر جوانی ۲۵ساله از زاهدان بود این جوان غیور در سن ۱۸ سالگی پای در مبارزه علیه ظلم و بی عدالتی نهاد و رشادتها و جوانمردیهای بسیاری در جهت ریشه کنی ظلم و جور و ستم از خود نشان داد.وی پس از تشکیل سازمان جندالله ایران به این سازمان پیوست و در تمامی عملیاتها دلیرانه و جراتمندانه می جنگید و بنابر مهارتها و رشادتهایش در اواخر سال ۸۲با دو رزمنده دیگر جهت به هلاکت رساندن آخوند پلید خامنه ای به تهران اعزام شد و بعد از طراحی و قبل از اجرای عملیات متاسفانه دستگیر و روانه زندان اوین شد.این شهید غیور به مانند دو یار دیگرش تا آخرین لحظه با پایمردی و استقامت در برابر دژخیمان زمان ایستادگی نمود و هیچ باکی از مرگ در راه هدفش نداشت و حتی در آخرین نامه اش که به امیر عبدالمالک ارسال کرده بود از ایشان خواسته بود که بدون توجه به مسئله آنها راه و هدف مبارزه و جهاد را ادامه دهند و نگران آنان نباشند آین شهید در نامه اش نوشته بود : شهادت برای ما افتخار است و ما خوشحالیم که به شهادت می رسیم . امیر نگران ما نباشید و راه خودتان را که خیلی مقدس است ادامه دهید.و بالاخره به این آرزوی دیرینه خود رسیده و بامداد ۸ آبان با شهادت افتخار آمیز خود به همه ما درس عزت و غیرت دادند.این شهید هم در زندان قران کریم را کاملا حفظ کرده بودند.برادر کوچکتر این شهید بزرگوار اسماعیل دهمرده سال گذشته جهت عملیاتی به چابهار اعزام شده بود و پس از به هلاکت رسانیدن رئیس اطلاعات چابهار در راه بازگشت شهادت گویان به شهادت رسید.قهرمان شهید بهزاد ناروئی با نام مستعار حنظله و همچنین معروف به شیر بلوچستان جوانی ۲۳ ساله از شهرستان زاهدان بود وی یکی از یاران امیر عبدالمالک بود که از دوران کودکی با هم دوست بودند و بعد از تشکیل سازمان فورا به آن پیوست.وی یکی از شجاع ترین و غیورترین و دلیرترین فرزندان بلوچستان بود که در اظهار حق و دفاع از عقیده ، ناموس و سرزمینش از هیچ کس ترس و واهمه ای نداشت و بی باکانه مظالم و ستمگریهای رژیم را در بین مردم بیان می داشت.وی نیز در تمامی عملیاتهای سازمان جندالله ایران دلیرانه شرکت کرد و پایمردانه جنگید و شعله های خشمگین وجودش را با نابودی اهریمنان متجاوز تسکین داد از جمله رشادتهای این جوان سلحشور و مومن می توان به بمب گذاری در برابر ساختمان وزارت اطلاعات واقع در میدان آزادی زاهدان اشاره کرد.وی سرشار از روحیه سلحشوری ، غیرت و شجاعت و فرماندهی بود و به گفته امیر عبدالمالک: اگر من بخواهم لشکری را به نقطه ای اعزام کنم حتما حنظله (بهزاد ناروئی) را به عنوان فرمانده لشکر بر می گزینم.این شیر مرد بلوچستان در حالی که زاهدان را به قصد شرکت در عملیات کوه سفید سراوان ترک داد ، در مسیر زاهدان خاش توسط مزدوران رژیم دستگیر و به زندان اوین انتقال داده شد.این جوان غیور بلوچستان در طی ۲ سال بازداشت در زندان اوین هیچ گاه از بازگو کردن و افشای جنایات رژیم خودداری ننمود و بی باکانه در برابر بلند پایه ترین مقامات حکومتی و امنیتی رژیم از حق سخن می گفت و سر انجام ۸آبان ۸۵ ساعت ۸:۳۰ بامداد خندان و تکبیر گویان جام شهادت را سرکشید این شهید هم در طی بازداشت کلام الله مجید را حفظ نمود. یادش زنده و راهش مستدام بادلازم به ذکر است این هر سه قهرمان بلوچستان با خیانت یک بلوچ خود فروخته به نام عبدالرحیم شه بخش فرزند پیر بخش به دام مزدوران رژیم افتادند و این خائن توسط شاخه نظامی سازمان جندالله دستگیر و بعد از محاکمه گلوله باران شد.دلاور بلوچ
+ بنام خد
بدینوسیله رهبری و مبارزان سازمان جندالله ایران مراتب سپاس و قدردانی خویش را از رشادتها و جانفشانیهای رهبری و دلاوران سازمان حزب الفرقان اهلسنت ایران در جبهه حق علیه باطل را ابراز می دارد و از خداوند متعال پیروزی روز افزون را برای آن برادران مبارز و تمام مجاهدین حق مسئلت دارد.به امید اینکه همه مبارزان در سرتاسر ایران در جهت انتقام این شهیدان غیور اقدام نموده و در راستای پیشبرد اهداف و آرمانهای مقدس شهدای برومند اهلسنت ایران مبارزه علیه رژیم پلید آخوندی را وسعت داده و پرچم پیروزی را به فراز سرزمینمان به اهتزاز در آوریم و من الله التوفیقسازمان جندالله ایران