Wednesday, October 11, 2006

دروغ پراکنی های قاسم رضائی فرمانده قرار گاه عملیاتی رسول اکرم ص

آقای رضائی سردار مزدور رژیم ستمگر آخوندی که دستش با خون صدها جوان بلوچ آلوده است و فقط در طی چند ماه اخیر بیش از صد جوان بلوچ که هیچ ارتباطی با مواد مخدر وقاچاق و..نداشتند توسط این مزدور و تیم همراهش گلوله بارن و یا در ملاء عام اعدام و یا در زیر شکنجه های غیر انسانی این جنایتکار نامدار به شهادت رسیدند ، بنا بر گذارش سایت مزدور انتخاب این سفاک گفتند:( آخرین عاملان دارزین دستگیر و یا کشته و یا اعدام شدند) آقای رضائی از بس جنایت کردند چشمانش کور شده وعقل و حواس خود
را از دست دادند و نمی داند چه بگوید

چرا دروغ می گوئید ؟
آیا می خواهید جنایاتتان را توجیه کنید؟
آیا می خواهید اعدامهای وحشتناک رژیم را موجه جلوه دهید؟
یا می خواهید بر شکستها و ناکامیهای رژیم سرپوش بگذارید؟

این آقا مبارزین را به نام اشرار یاد می کند و میگوید همه اشخاصی که اعدام و یا گلوله بارن شدند اشرار بوده اند در صورتی که همه مردم میدانند که مزدوران رژیم در برابر مبارزین هرگز نمی توانند بایستند وفرار را بر قرار ترجیح میدهند.
ما مردم شاهد بودیم که مبارزین وقتی در وسط شهر زاهدان که شلوغترین نکته می باشد به راحتی گشتهای رژیم را با سلاحهای سنگین هدف قرار دادند و بعد از آن به مدت نیم ساعت هم در محل بودند اما یکی از این مزدوران جرات نکرد به محل درگیری برود و در عملیات مبارزین بر علیه پایگاه مرصاد خاش که بیش از هزار مامور و مجهز به سلاحهای مختلف بود ما خود از بالای خانه ها مشاهده می کردیم که در طول یک ساعت که مبارزین این پایگاه را زیر گلوله داشتند حتی یک گلوله هم از سوی پایگاه شلیک نشد ودر عملیات کوه سفید سراوان به گواهی مردم منطقه که بیش از دوهزار نیرو برای دستگیری امیر عبدالمالک رفته بودند بعد از یک درگیری چند ساعته که بالگردها هم در آسمان بودند نیروهای رژیم با دادن بیش از صد کشته بوسه بر پای فرار زدند و با التماس سران و علمای منطقه امیر حاضر شد که مزدوران به منطقه بروند و اجساد خود را جمع آوری نمایند.
و این بزدلها و ترسوها در برابر همت و ایمان مبارزین جرات تیر اندازی هم ندارند اما جائی که مردم را بی سلاح و بی دفاع ببینند دست به جنایت و کشتار بیرحمانه میزنند بعد از حادثه تاسوکی که چند جنایتکار به درک واصل شد سردمداران رژیم به طرز وحشیانه ای به فکر انتقام از ملت بلوچ افتادند و دارند جنایت می کنند آقایان مدعی هستند که مبارزین دستگیر شدند اما دروغ می گویند اگر واقعا مبارزین دستگیر شدند چرا به مردم اعلام نمی کنند، اگر مبارزی دستگیر می شد شما حتما اعلام میکردید تا شاهکارتان را به رخ مردم بکشید اما چون شکست خورده اید نمی دانید چه بکنید و چه بگوئید و رسوائی و شکستتان شما را به جنایت وتجاوز واداشته است.

Monday, October 09, 2006

نامه سرگشاده به دبیر کل سازمان ملل

To :

Mr. Kofi Annan
The Secretary-General of United Nations Organisation
UN HeadquartersFirst Avenue at 46th StreetNew York, NY 10017
U.S.A

(The Letter is written in Persian language )


به نام خدا
دبیر کل محترم سازمان ملل متحد جناب آقای کوفی عنان
با عرض ادب و احترام
از آنجائی که سازمان ملل متحد جهت رسیدن بشریت به تفاهم و زندگی مسالمت آمیز در کنار یکدیگر تشکیل یافته و آن سازمان نقش رابطی بین ملل و دول بین یکدیگر دارد و برای رسیدن به این مهم تلاشهای بسیاری در قالب ادارات و ارگانهای ذیربط و وابسته نموده است.
لازم می دانم در مورد فاجعه ای که در بلوچستان بر ملت مظلوم بلوچ واقع می شود شما را به قضاوت و اندکی تامل بطلبم.
جناب دبیرکل
رژیم فاشیستی ایران در بلوچستان دست به جنایاتی غیر انسانی می زند و با رزیلانه ترین روشهای فاشیستی و نژاد پرستانه ملت بلوچ را تحت سرکوب قرار داده که بطور مثال صدها نفر را به بهانه های دروغین و واهی در ماههای اخیر اعدام نموده است.
در اینجا من به پاره ای از جنایات غیر بشری رژیم ایران در طی 27 سال گذشته بر ضد مردم بلوچ می پردازم:
1 . محرومیت ملت بلوچ از ابتدائی ترین امکانات آموزشی
2 . عدم آموزش زبان مادری (بلوچی) به صورت انتفاعی و غیر انتفاعی
3 . اعدام جوانان بلوچ خصوصا اعدامهای سرسام آور چند ماه اخیر
4 . نسل کشی ملت بلوچ به بهانه مواد مخدر
5 . وضعیت اسفناک بازداشتخانه ها و زندانها
6 . شکنجه روحی و جسمی متهمین با استفاده ازغیر انسانی ترین روشها و گرفتن اعترافات ناکرده از آنان
7 . عدم اشتراک ملت بلوچ در سیاستگذاری و سیاست سرزمین مادری خویش بلوچستان
8 . توهین به مقدسات مذهبی و کارشکنی در اجرای مناسک مذهبی ملت بلوچ
9 . واگذاری منابع و سرمایه گذاری زیر بنائی اقتصادی به مردم غیر بومی ملت بلوچ
10. بسط بیکاری و اعتیاد به صورت سازمان یافته جهت از بین بردن نیروی جوان ملت بلوچ توسط رژیم حاکم در ایران
11. سخت گیری در استفاده از پوشش سنتی بلوچی در اماکن اداری برای کارمندان بلوچ در بلوچستان
12. جلوگیری از بکارگیری زبان مادری بلوچی در ادارات و اماکن دولتی
13. تحقیر و توهین به مذهب و فرهنگ ملت بلوچ بصورت سازمان یافته از طرف رژیم در رسانه های ارتباط جمعی
14. سرمایه گذاری بر اقلیت 10 درصدی فارس به اصطلاح سیستانی بلوچستان در سرکوب و به کنار رانده شدن ملت بلوچ
15. نام گذاری استان بلوچستان به سیستان و بلوچستان
16.واگذاری بندر چابهار به افراد غیر بومی
17. تغییر بافت جمعیتی بلوچستان از نصرت آباد سنجرانی (زابل)تا چابهار
18. عدم واگذاری مطبوعات و دیگر رسانه های ارتباط جمعی به ملت بلوچ به زبان بلوچی و غیر بلوچی
19. گرفتن رشوه از مردم توسط عوامل رژیم
20. ایجاد فضای رعب و وحشت در بلوچستان بوسیله نیروهای سپاه پاسداران رژیم
21. نژاد پرستی رژیم در برابر ملت بلوچ که فضای بلوچستان را به طرف جنگ داخلی خواهد کشانید
22. عدم بکارگیری از ملت بلوچ در امور اجرائی منطقه
23عدم گزینشهای بی طرفانه در استخدام نمودن بلوچها در ادارات دولتی
24. عدم گزینشهای بی طرفانه در مراکز آموزش عالی برای جوانان بلوچ
25. فشار روحی و روانی بر نخبگان ،دانشگاهیان و روحانیون بلوچ و تبعید آنان از بلوچستان
26. عدم اجازه تشکیل احزاب و سازمانهای غیر دولتی به مردم بلوچ
27. صدها مورد تجاوز به ناموس مردم بلوچ
28.تحقیر دانش آموزان و دانشجویان بلوچ در مدارس و دانشگاهها
29. گنجادن مواد ضد مذهب مردم در کتب درسی مدارس و دانشگاهها
30. باطل کردن شناسنامه های مردم بومی به عنوان مهاجر افغانی و پاکستانی
31. طراحی و اجرای برنامه های سازمان یافته توسط وزارت اطلاعات و سپاه پاسداران رژیم در تفرقه اندازی و ایجاد جنگهای مرگ آور در بین قبائل بلوچ
32. احداث پایگاههای مختلف نظامی و انتظامی و به گونه ای میلیتاریزه کردن بلوچستان
33.در حالیکه مردم بلوچ از ابتدائی ترین امکانات زندگی مثل آب آشامیدنی محرومند رژیم سرمایه های ملی را صرف رسیدن به امیال خویش همچون دستیابی به بمب اتمی وسلاحهای کشتار جمعی و حمایت از تروریسم بین المللی می نماید
34..........................

جناب دبیر کل
من به عنوان یک انسان بجا می دانم که انتقاداتی از نحوه کارکرد سازمان مذبور و ارگانهای حقوق بشری و کشورهای عضو سازمان ملل که خود را به اصطلاح حامی حقوق بشر می دانند داشته باشم که چرا سکوت در پیش گرفته و دست روی دست گذاشته اند تا رژیم فاشیست ایران بر مردم بلوچ اینگونه بی عدالتیهائی روا دارد.
آیا وظیفه سازمان ملل دفاع از حقوق ملتهاست یا که تهیه تریبون برای دولتها؟
آیا بهتر نیست که نام سازمان ملل را به سازمان دول تغییر نام دهید؟
آیا ملت و مردمی که دسترسی به دنیای خارج ندارند حقشان همین است که تحت فشار ،شکنجه ،و سرکوب قرار داشته باشند ؟
آیا نه آنکه بشر آزاد خلق شده اند ؟
آیا چون صدا و ناله ای از جائی به گوش نرسید آن مردم در راحتی و آسایشند ؟
آیا این به اصطلاح منشور حقوق بشر فقط برای قفسه کتابخانه ها نوشته شده است؟
آیا ملتی که در این فضای پر اجتناق حاکم بر ایران حق نفس کشیدن ندارند محکوم به فناست؟
ما ملت بلوچ که حق فعالیت سیاسی نداشته و نداریم آیا نباید به خواسته های ما توجه شود؟
وقتی یک گروه مقاومتی از جوانان مانند سازمان جندالله برای احقاق حقوق مردم خویش بپا می خیزند و رژیم برای بدنام کردن مقاومت و جنبش آزادی بخششان از انواع توطئه ها استفاده می کند، آیا باید شما بدون تحقیق و تفحص هم صدایشان شوید؟
رژیم ایران بصورت سازمان یافته دولتی در کار ترانزیت مواد مخدر دست دارد و فقط برای گمراه کردن جهانیان نام عده ای بیگناه را به سازمان ملل معرفی می کند، آیا شما باید همینگونه بدون تحقیق و چشم بسته شواهد دروغینش را پذیرا باشید؟
آیا یک جوان بلوچ که به ناحق اعدام می گردد به عنوان یک انسان مستلزم توجه شما نمی باشد؟
آیا شکنجه های غیر انسانی در سیاه چالهای رژیم علیه مردم بیگناه ،مظلوم و بی دفاع بلوچ شما را به اندیشه وانمی دارد؟
آیا ارعاب و سرکوب اندیشمندان ،بزرگان و روحانیون بلوچ هیچ گونه احساس همدردی در شما پدید نمی آورد؟
آیا ملتی که دستش از همه جا کوتاه است محکوم به فناست؟
آیا شما تاکنون به خود این زحمت را داده اید که هیات منصفی جهت تحقیق بر جنایات رژیم ایران در بلوچستان بفرستید؟
آیا این جنایات رژیم همان استعمار و استثمار یک ملت نیست؟
آیا سازمان ملل به عنوان نظاره گر مسائل جهان است و نباید عکس العملی از خود در برابر اعمال رژیم تهران علیه ملت بلوچ از خود نشان بدهد؟




جناب دبیر کل محترم سازمان ملل

من به عنوان یک خبر نگار بدون تریبون بلوچ این گلایه ها را از سازمان ملل و نیز از شخص جنابعالی دارم و از شما خواستارم که به داد این ملت مظلوم و بی دفاع برسید و قبل از آنکه مساله ما به فاجعه ای همچون دار فور ، بوسنی و تیمور شرقی و ... تبدیل گردد بدان رسیدگی نمائید که همیشه پیشگیری بسیار سهل تر است از علاج
دلاور بلوچ
خبرنگار بدون تریبون
استان بلوچستان
ایران
Delavar32@yahoo.com
www.delavar32.blogfa.com

رونوشت 1: به سران کلیه کشورها
سازمان کنفراس اسلامی
اتحادیه اروپا
اتحادیه عرب
سازمانهای مدافع حقوق بشر
احزاب و سازمانهای سیاسی ایرانی و غیر ایرانی
خبر گزاریهای بین المللی
سردمداران رژیم فاشیست ایران
بسیاری از شخصیتهای حقیقی و حقوقی


رونوشت 2 : به تاریخ



Sunday, October 08, 2006

قتل سه جوان دیگر توسط نیروهای انتظامی رژیم در اطراف شهرهای ایرانشهر و نیکشهر

نیروهای خونخوار رژیم سه جوان دیگر از جوانان بلوچ را گلوله باران کردند. به گزارش خبرگزاري حکومتی ایرنا و به نقل از معاون اطلاعات قرارگاه عملياتي فتح، این سه نفر "اشرار مسلح" بوده اند كه " سابقه شرارت، ايجاد ناامني، سرقت مسلحانه، درگيري با ماموران و قاچاق موادمخدر" را داشته اند.
البته این اولین بار نیست که "نیروهای انتظامی" رژیم اینچنین مردم بیگناه بلوچ را به بهانه های مختلف در خیابانها به گلوله میبندند. طبق گزارشات خود رژیم فقط در همین دوازده روز اول ماه مبارک رمضان این جانیان بیرحم خون پانزده جوان بلوچ را بزمین ریخته که با این حساب تعداد کشته و اعدام شدگان طی پنج ماه اخیر در سیستان و بلوچستان از مرز دویست نفر میگذرد. متاسفانه فعالین حقوق بشر و همچنین احزاب سیاسی سرتاسری ايران که دم از حقوق برابر برای همه اقوام و ملیتهای موجود در ایران میزنند سکوت اختیار کرده اند. حالا سوال اینجاست که ملت بلوچ چگونه میتواند به ادعاهای آنها باور داشته باشد و یا چگونه میتواند احساس تفاهم و همنوعی با آنها داشته باشد!! فراموش نکنیم که سکوت در مقابل سرکوب و پایمال شدن حقوق یک ملت تنها ضربه به آن ملت نیست بلکه ضربه ایست به حقوق بشر , ضربه ایست به مدافعین حقوق بشر و حتی ضربه ایست به تک تک انسانهای آزایخواه و......ه
گزارش : راديو بلوچي اف ام


ای بی حرمتان حرمت این پاکدامنان چه آسان شکستید.
ای گرگ صفتان قلبانمان را نه با دندان که با اشک خواهرانمان دریدید.
چه می پندارید ما آن قدر بی غیرتیم و پست که چشم فرو بندیم.
نمی دانم چرا نمی توانم بنویسم ؟
قلم بی جوهر مانده یا کاغذم نیست؟
اما این را می دانم که با خون کثیفتان بر کتاب تاریخ می نگاریم.
آن چنان آتشی در قلبانمان شعله ور کردید که خاموشی اش با خونتان است.
امروز می خواهیم سوگندی یاد کنیم گوش بسپارید و سخنمان بشنوید.
سوگند به خورشید سرخ بلوچستانمان ،به سینه خونین برادرانمان ، به اشکان همیشه لرزان مادرانمان ، به ناله جانسوز پدرانمان به دامان پاک خواهرانمان و سوگند به ذات الله این بی شرمی تان را چنان پاسخی دهیم که دیگر هیچ مزدوری جرات بی حرمتی که هیچ نگاهی بی شرمانه به ناموسمان نکند.
آنچنان نقش و نگاری بر روی در و دیوار بلوچستان ترسیم خواهیم کرد که سالها نظاره گر تاریخ باشد
و همگان بدانند که هنوز هستند مردانی که حق قطره قطره اشک مادرانشان را بستانند.
هستند مردانی که برای ناله پدرانشان بر خیزند.
هستند مردانی که خون برادرانشان را پس گیرند.
هستند کسانی که برای ناموسشان بمیرند.
اینبار نه ملت ،نه دولت ، نه دنیا که تاریخ گواهمان است و منتظر نوشتن رخدادهای در شرف وقوع.
و این آخرین کلام ما است
یارمحمدزهی از واش از دوستان دلاور

Saturday, October 07, 2006

خشم بلوچ


دیگر نمی دانم که چه می نویسم ،دیگر حتی فکری هم برای نوشتن نیست.
هر آنچه بر زبان و بر دل دارم در کاغذی می نگارم که این حتی ذره ای از غم و بغض و نفرتم بر این مردم ناموس فروش نمی کاهد.
نگوئید که بی ادبانه است ، نگوئید که بی پروا گونه هست ، که حقیقت دل و اشک جانسوزانه است.
می نویسم از آن کسانی که حرمت نمک را شکستند از آن مفلوج نمک ناشناس که خود را امام امت می نامد. از شیطان بزرگ ، از اهریمن تاریخ ، از خامنه ای پر تزویر، از آن ناپاک بی تدبیر.
از آن تلخک بین المللی که خود را مضحکه دنیا کرده است ، احمدی نژاد آن ظالم دست به قمه ،آن پاسدار بی شرم که پاسداری از ظلم و آئین شیطانی را بر عهده گرفته است.
و نوچه های بی ارزشتر از پست و به عمل آورنده احکام شیطان و جنگ با اسلام و هر چه انسان ، آن جنایتکاران زمان شهریاری و دهمرده که برای تکمیل پروژه ماشین نسل کشی شان از هیچ جنایتی دریغ نمی کنند.
و دردناک تر از همه خود را مدافع حقوق مردم مردم می دانند

و امروز پا بر رگ غیرت بلوچ گذاشتند. بلوچی که همه چیز خود را در راه غیرت می دهند.
بلوچی که تمام ملامتها و کم کاریهای را ندیده گرفت و ساخت و سوخت وخم به ابرو نیاورد و لب به اعتراض و گله نگشود.
و اما نتیجه چه شد......
آن بی شرمان بی ننگ بجای اینکه سکوت بلوچ را در صبر تعبیر کنند آن را در بی قدرتی و ناتوانی بلوچ انگاشتند.
و حالا می خواهم از آنها که تک تک شان نمک بلوچ را خوردند و نمکدان شکستند فقط بپرسم که هیچ از طوفان خشم بلوچ در تاریخ پر از تحریفشان نشنیده اند.
از انفجار بعد از خاموشی ، از انفجار بغض بلوچ که همه چیز را با خود می سوزد و نابود می سازد.
و اگر نمی دانند به آنها می گویم که به تفتان بنگرند ، که آرام می سوزد و هرگز خاموش نمی شود و هرگز از قدرت نیافتاد تا روزی که طوفان خشم اش دنیا را بلرزاند.
آری این است بلوچ ، آرام با خود می غرد و می خروشد وای بر آن روزی که این بغض بترکد و انفجار خشم آن شما را بلرزاند که هم اینک نیز می لرزید و می ترسید و جنایتتان از روی ترستان است.
آری بلوچ امروز گل افشان است که آرام آرام در فضای غم و درد و خفقان رشد کرد و بلوچی که روزی به چشم نمی خورد حالا می خواهد تاریخ حق را رقم بزند.
و امروز اعلام می کنیم که به خدا قسم که جوان امروز آماده جنگ در راه غیرت و میهن است.
به خدا قسم که مرگ را با جان و دل می پذیریم و مرگ برای مان شربت نوشین است.
و آغاز زندگی جاوید است و برای رسیدن به حق و شهادت در راه حق کوچکترین تردیدی به خود راه نمی دهیم.
و با خون سرخمان صحرای تشنه را سیراب می کنیم و بلوچستان را زنده ، و باری دیگر به شما گرگ صفتان و ضحاکان مار بر دوش هشدار می دهیم که دست از این کارهایتان بردارید و بروید و اما دیگر به بلوچستان قانع نیستیم که می خواهیم ریشه ظلم را از بن برکنیم و اعلام نمائیم که شما دشمنان ما هستید و نه که در بلوچستان که در هر جای ایران که باشید سزای جنایات و ظلمهایتان را به شما خواهیم داد.
و خون کثیف و سیاهتان را می ریزیم و جان کندنتان را می نگریم همانطور که با جوانان ما می کنید.
این درست است که ما در راه حق و برای دفاع از غیرت و آزادی خویش می جنگیم و نمی توانیم به مانند شما جنایتکار باشیم اما می توانیم شما را قصاص کنیم و آن روز رسیده و مژده می دهیم که تا رسیدن حق دیگر فاصله ای نیست و همه بی دینان و ظالمان را به جهنم و به درک واصل خواهیم نمود.
آری حالا کار شما به جائی رسیده که به عفت و غیرت خواهران و دختران بلوچ دست درازی می کنید عفتی که هزاران سال است به آن افتخار کرده اند و هیچ زمانی نگاه بیگانه ای به آن نرسیده است.
آری این دیگر شروعی دیگر است شروعی دیگر از نوع دیگر اینبار می خواهیم بمیریم و بکشیم و شرتان را از این سرزمین پاک دامن کم کنیم و به همه بیگانگان هشدار می دهیم که بلوچستان را ترک کنند که آتش خشم ما دیگر هیچ کس را نمی شناسد و همه را می بلعد و به خدا قسم که صحرای بلوچستان را قبرستان جسم های طاعون زده تان خواهیم نمود.
به شما نشان خواهیم داد که جواب تجاوز را چگونه می دهند دیگر این من نیستم که حرف می زنم و دیگر اقوام بلوچ پسوندی ندارند این ما هستیم و این ما دیگر فقط یک پسوند دارد و یک هدف و آن پسوند بلوچ است و هدف فقط بلوچستان و دیگر مرگ را به استقبال می رویم و آن را گوارا می دانیم.
آری شما از حقیقت مردان و غیرت بلوچ بی خبر بوده اید و باید منتظر عواقب آن باشید.
که آخر راه را به روشنی می توان دید و آن پیروزی حق بر باطل است و سرنگونی نظام پر از حیله و فریب و ظالم صفت که فقط نام اسلام را با خود به یدک می کشید و فقط با نام آن سوء رفتار می کنید که حق اسلام شما را سرنگون خواهد نمود.
به امید بلوچستانی آزاد و آباد
الف از پهره از دوستان دلاور.

می گویند


می گویند در قرون وسطی کسانی را که می نوشتند گرفته و به دار می آویختند یا زنده زنده در آتش می سوزاندند، اما امروز سه دوست مهربانم مرا به صلیب کشیدند که چرا نمی نویسم. در دل گفتم جه عجبا ! از ترس اینکه به دار آویخته نشوم ننوشته ام ، اما امروز بر سر دارم که چرا ننوشته ام

به هر حال، با مقداری عذرخواهی وخرواری قول راضی شان کردم که گره طناب دار را بگشایند. بعد از آزاد شدنم در فکر فرو رفتم اینها چرا اصرار دارند که بنویسم.مگر نه اینکه از من بهتران دارند می نویسند ، امکانات هم دارند ،پول هم دارند ، چاپ هم میکنند ، وبلاگ و سایت انترنتی هم دارند، نوشته های شان را روی صفحه انتر نت هم به نمایش میگذارند ،و الی آخر.
برای اثبات نظرم تصمیم گرفتم سری به سایت یکی از آشنایان بزنم که مدت زمانی است دست بر آتش گرم نویسندگی دارد ، و تالیفاتی هم این روزها پشت نام خود به یدک می کشد. وقتی که سایتش را باز کردم و نظری بر نوشته هایش انداختم ،جواب خود را مبنی بر اینکه چرا دوستانم اصرار داشتند بنویسم، یافتم.
آری! با چشمان خود دیدم که چطور این قلم مقدس زبان بسته در جهت خیانت، اهانت و تحقیر ملت بلوچ توسط یک بلوچ به بیگاری گرفته شده است.بلوچی که ملتم او را با لقب دانشمند ، روشنفکر و صاحب اندیشه یاد می کند.
قلبم کلاهش را به احترام سه دوستم از سر بر میدارد. مرا ببخشید دوستان. من می نویسم، اما نه در خیانت ملتم! نه! هرگز! ننگم باد اگر چنین کنم.
من می نویسم تا به ملتم خدمت کنم.یاد داشتهای شبانه سربازی بلوچ از سرباز از دوستان دلاور

Friday, October 06, 2006

آخرین کلام


و امروز از دشت آرام دیروز برایتان سخنی دارم ، پیکری نیمه جان که کرکسان پیر اینچنین بی رحمانه بر تن نیمه جانش چنگ میزنند ، دیار غریب مردانی که این چنین بی شرمانه مورد تاخت و تاز ناموس فروشان دنیا پرست قرار گرفته ، تفتان غریب ، قربانگاه فرزندانش ، و این دامن مادر است جایگه به خون غلتیدن پاره های وجودش اما به چه جرمی ؟ شرافت؟

اما این پایان کار نیست ، اری قلب کوه از درد جانسوز مردمش به جوش آمد و تفتان پس از سالها خاموشی به لرزه افتاد و طوفانی به راه انداخت.

طوفان بلوچستان

طوفانی که از آه پدران و اشک جان سوز مادرانمان به پا خواسته و کس جلودارش نیست که نتواند بودن.
این بار روح دیگر دمیده شد، روح شهامت ، روح آزادی و روح مبارزه در پیکره نیمه جان بلوچستان .
بدانید ای خفاشان خون آشام که این چنین بی شرمانه برای مکیدن خون بلوچستان به تاریکی شب بسنده نمی کنید و در روز روشن چنگال چپاولتان را به قلب پاک جوانانمان فرو می کنید فردائی بس تاریک تر از ظلمت بلوچستان در انتظارتان است.
این بار در قلبانمان جای رحم و مهمان نوازی بلوچ آنچنان نفرتی نشسته که تنها با دیدن سرخی خونتان اندک تسلئی بر قلبان غم آلودمان است چرا که این چنین بی خردانه حرمت این کلبه درویشی شکستید.

بگذارید و بگریزید

بگذارید و بگریزید و جان بی ارزشتان را برهانید که بلوچستان دیگر به هیچ متجاوزی رحم نمی کند به خدا سوگند که تا آخرین قطره خون مملو از شرفمان از خون کثیفتان خواهیم ریخت و این سخن ما نیست که سوگند بلوچستان است.
ای ابلهان ندانستید که سیاهی ظلمت بلوچستان را با سرخی خون کثیفتان بدل کرده اید.
به امید روزی که چنگال این بی شرفان از پیکره خاک پاک بلوچستان کوتاه شود و سایه ظلمت از سر این دیار عشاق رخت بربندد.
یارمحمدزهی از واش (خاش ) از دوستان دلاور

رژیم فاشیستی آخوندیسم از بدو وجودش ملت بلوچ و بویژه مبارزین را با کلمه اشرار یاد میکند و حتی بر در و دیوارهای شهرهای بلوچستان به نقل از یک آخوند نوشته شده ما مصممیم کویر شرق ایران را گورستان اشرار کنیم.
من امروز می خواهم برای خوانندگان اشرار واقعی را که از انسانیت بوئی نبرده و حتی از درندگان هم درنده تر و پلیدترند معرفی نمایم.

Thursday, October 05, 2006

ناله مادر


وجود من،هستی من،سرزمین من،بلوچستان من،مادر من
می دانم که چه زجر و عذابی را تحمل می کنی ،می دانم که نمی توانی وجود نامحرم را در کنار خود حس کنی و صدای چکمه هایش را دیگر تحمل کنی.
و نیز می دانم که دیگر تاب و تحمل درد و شکنجه فرزندانت را نداری و وقتی که می بینی آنها با بی شرمی تمام در جلوی چشمانت پر پر می شوند در چه حس و حال هستی.
آخر تو مادری و تاب غم فرزند را نمی توانی تحمل کنی.
و اما مادر را نیز حقی بر گردن فرزند است که غیر قابل جبران است.
و از این رو ای مادر من آسوده باش و راحت که دیگر صدائی نخواهی شنید و بوی نامحرم به مشامت نخواهد رسید.
چونکه دیگر انتظار به سر آمد ،فرزندانت بپا خواسته اند و نامحرمان و دژخیمان را از کنارت به دور خواهند راند.
همان فرزندانی که زمان زیادی را به پایشان نشستی ،زمانی به قدمت تاریخ و چه سختی ها و ملامتها که از بهرشان تحمل ننمودی که بزرگ شوند و آنان را در آغوش خویش پروراندی که اینک دیگر بزرگ مرد بگشته اند.
می دانم وقتی آنها را اینگونه می بینی و می یابی به آنها می بالی و به ناگهان اشک شوقی از بیابان وجودت جاری می گردد.
و ناگهان غمی سراسر وجودت را فرا می گیرد، غم از دست دادن فرزندانت که دژخیمان بی رحم آنها را به خاک و خون کشیدند و در مقابل چشمانت آنها پر پر می گشتند و در آغوشت خفتند و حتی به بچه های شیر خوار هم رحم ننمودند و ثابت کردند که هزران بار از مغول هم بی رحم ترند.
می دانم که چقدر سخت بر تو گذشت.
آری مادر من ، ای بلوچستان من ، ای سرزمین مردان، ای سرزمین خاکستری من فرزندانت بیدار گشته اند و برای غیرت و آزادی خویش بپا خواسته اند.
می دانم که زجرها در راهشان کشیدی ای سرزمین من ،می دانم که چشمه اشکت هم خشکیده است و دیگر بر کسی نمی توانی بگریی ،و دیگر هیچ ابری هم سالهاست که دیگر به حال زار ما نمی گرید .
انگار که همه سنگ دل شده اند.
اما نه ،گریه تا کی ،حسرت تاکی ،تحمل تا کی ؟
تو دیگر تنها نیستی دوران شرارت بسر رسید.
مادر من می دانم که اگر می خواستی با خشم و جودت همه جنایتکاران و اهریمنان را در یک آن به خاک و خون می کشیدی و باز هم به خاطر فرزندانت صبر نمودی.
و می دانم که این غم بزرگ را فقط تو می توانی تحمل نمائی ،و می دانم که آرام می گریی که کسی هق هق صدایت را نشنود که گل افشان گواه من است .
و می دانم که قدرت در هم شکستن و نابود کردن اهریمنان را داشتی که تفتان گواه من است.
و میدانم اگر می خواستی دریای غم بر سرشان آوار می نمودی همانطور که دریای عمان گواه من است.
و صبرت را می ستایم که ریگهای بیابان گواه من است.
و اینهمه را فقط و فقط به خاطر فرزندان بلوچت تحمل نمودی.
آری دیگر نوبت ماست.............
ای وجود ما ، هستی ما ، غرور ما ، بلوچستان ما.
الف از پهره از دوستان دلاور

اطلاعیه جدید سازمان جندالله ایران


بسمه تعالی

سازمان جندالله ایران اظهارات نقل شده به قول منبعی از وزارت خاجه انگلیس را در روزنامه گاردین مبنی بر نزدیکی و روابط این سازمان با حرکتهائی نظیر طالبان را به شدت تکذیب می نماید.
با توجه به همسایگی ایران با افغانستان مسیر ترانزیت مواد مخدر طبیعتا از مسیر بلوچستان به نقاط دیگر دنیا صورت میپذیرد و این نکته انکار ناپذیر است که از بدو انقلاب ایران بنابر مشکلات و فشار اقتصادی مردم قاچاق مواد مخدر در منطقه بلوچستان صورت میگیرد و طبق نظر جرم شناسی جامعه شناسان قانون کیفری غلط رژیم سبب شده که به این امر دامن زده شود و جامعه به فسادی روز افزون کشیده شود و رژیم آخوندی ایران از این نکته بهره برداری نموده و می نماید که جلوه جنبشهای مردمی را نزد هم میهنان و جهانیان مخدوش گرداند و همچنین با توجه به اینکه بلوچستان در سه کشور افغانستان، پاکستان و ایران قرار داشته علاوه بر نیروهای پشتون و تاجیک از قوم بلوچ نیز در گروه طالبان هستند و نیز نکته دیگری که حایز اهمیت است مردم این مناطق اکثر سنی مذهب می باشند و با همسایه بودن و یا از یک دین تبعیت کردن دلیلی بر داشتن مرام و نزدیکی این سازمان با گروه طالبان نمی باشد.

همانطور که سازمان قبلا اعلام نموده است و اکنون بر آن مصر می باشد این سازمان هیچ گونه وابستگی و نزدیکی با گروه طالبان نداشته و ندارد و حتی از لحاظ فکری و فیزیکی در مغایرت با آن می باشد و علیرغم این نکات سازمان بر عکس این گروه همیشه خواستار ارتباط و نزدیکی با سازمانهای بین المللی مدنی بوده و است و در مکاتبات ،مذاکرات و روابط خویش با بسیاری از این سازمانها مواضع خویش را روشن نموده است.
طبق اساسنامه سازمان جندالله ایران ،این سازمان خواهان براندازی رژیم ایران بوده و در کنار سایر اپوزیسیون مردمی ایرانی معتقد به مبارزه برای نابودی نظام فعلی و جایگزینی نظامی است که در آن حقوق کلیه هم میهنان ایرانی اعم از حقوق اقلیتهای قومی ، مذهبی و حتی اقلیتهای دینی مسیحی و یهودی ، زرتشتی و بهائی رعایت گردد و این فزون طلبی نیست بلکه بر طبق منشور حقوق بشر هر قومی حق تلاش برای احقاق حقوق پایمال شده خویش دارد.
سازمان معتقد است ، که علاوه بر فعالیت سیاسی و مسالمت آمیز قوه قهریه نیز برای ضربه زدن به این رژیم جور و فساد ضروری است و بدیهی است که در صحنه مبارزات جنبشهای مقاومت و آزادیبخش مردمی رژیمهای توتالیتر مثل ایران از انواع ترفندها در خدشه دار نمودن چهره این جنبشها استفاده میکنند و حتی در این امر از نویسندگانی سود جو و مغرض نیز استفاده می نمایند.
و این مقاله منتشر شده در گاردین هم از همان توطئه های رژیم در بدنام نمودن سازمان است که هر بار با رنگی طالبانی، القاعده ای و آمریکائی از وزارت اطلاعات رژیم آخوندی ایران صادر میگردد.
و بجاست که اشخاص حقیقی و حقوقی، کشورهای غربی همچون انگلستان که خود را علمداران توسعه عدالت ،دموکراسی و حقوق بشر می دانند و نیز رسانه های ارتباط جمعی معتبری همچون گاردین در مورد صحت و سقم مسائل بیشتر تفحص و توجه نمایند تا ناخواسته ناشر و مجری اینگونه اکاذیب و توطئه های رژیم نگردند.
سازمان بارها به نهادهای مدنی بین المللی که با آنان در ارتباط می باشد اظهار داشته است اگر فضای سیاسی حاکم بر ایران اجازه فعالیت به جنبشها و احزاب مردمی، مطبوعات و دگر اندیشان برای فعالیت آزادانه را می داد ،هرگز سازمان گرایش در به دست گرفتن اسلحه از خود نشان نمی داد و تلاش سازمان همیشه بر این امر بوده و است که اصلاحاتی در راستای قوانین و اصول بین المللی شناخته شده در جنبش و ساختار سازمان پدید آورد.
در هر حال سازمان در استفاده از قوه قهریه همیشه سعی داشته است که مرتکب اشتباهات و تندرویهای حرکتهای پیشین در منطقه نشود و طبق موازین و اصول جنبشهای مقاومت و آزادیبخش مردمی عمل نماید.

سازمان جندالله ایران


این پیام توسط روابط عمومی سازمان جندالله ایران به ایمیل دلاور ارسال شده است

Tuesday, October 03, 2006

جوانان حزب الفرقان اهل سنت ایران بار دیگر افتخار آفریدند

بسم الله الرحمن الرحیم قَاتِلُوهُمْ يُعَذِّبْهُمُ اللّهُ بِأَيْدِيكُمْ وَيُخْزِهِمْ وَيَنصُرْكُمْ عَلَيْهِمْ وَيَشْفِ صُدُورَ قَوْمٍ مُّؤْمِنِينَ
یکشنبه، 9 مهر ماه 1385 برابر با 2006-10-01
این اطلاعیه از طریق ایمیل به سايت حزب مردم بلوچستان رسیده است:
بعد از سانحۀ دردناک دارزین که در منطقه بم، کرمان رخ داد. دولت ولایت فقیه آن را جوازی برای ظلم و ستم بیشتر بر ملت اهل سنت بلوچستان دانست و نیروهای بسیاری برای سرکوبی مردم که هیچ گناهی به جز سنی بودن ندارند اعزام داشت و این نیروها به ظلم و ستم بیشتری به ملّت بی دفاع بلوچستان پرداخته تا کنون عده ای کثیری بی گناه در زندانها بسر می برند و عده ای را به بهانه های واهی اعدام نموده است و از بعضی هیچ گونه اطلاعی در درست نیست.
این نیروها به روستاهای اطراف شهرها پراکنده شده و چند وقت پیش عده ای از مردم را بدون هیچگونه جرمی گرفته و آنها را مجبور کردند که بگویند «اشهد ان علیا ولی الله» چنانچه سه برادر این جمله را تکرار نکرده با لت و کوب نیروهای ولایت فقیه روبرو شدند و آنها را بی رمق روی زمین رها کردند. و با این اعمال ننگین خود آدمی به یاد تفتیش عقاید قرون وسطی و صفوی های شاه اسماعیل می افتد.
که اهل سنت ایران 5 قرن پیش با جمعیت بیش از 40 میلیون نفر، با اعمال جنایتکارانه دولت صفویه در مدت 5 سال پیروان مذهب اهل سنت به 6 میلیون نفر رسید. دولت ولایت فقیه با برنامه دراز مدت 50 ساله خود می خواهد تا بنیان مذهب اهل سنت را از ایران ریشه کن کند. امّا جامعه اهل سنت، بیدار و همیشه آمادۀ حفظ عقاید اسلامی خویش می باشند و مبارزینی همچون حزب الفرقان اجازۀ انجام چنین عملی را به آنها نمی دهد. در بیانیه های قبلی خود هشدار دادیم اگر این نیروها خارج نشوند با عکس العمل شدید ما روبرو خواهند شد.
چنانچه نیروهای غیور حزب الفرقان شب گذشته مطابق با 5 مهرماه 1385 در غرب زاهدان منطقه «شورو» عملیات خود را بر روی نیروهای فاشیستی ولایت فقیه آغاز نمودند و در این عملیات تعداد 6 خودرو منهدم و جمع کثیری به هلاکت رسیدند و مجاهدین سالم و غانم به پایگاههای خود برگشتند و باز هم هشدار می دهیم تا اگر این نیروها به ظلم و ستم خود ادامه دهند بر سر آنها صاعقه وار حمله خواهیم کرد.
از شما علمای اهل سنت می خواهیم تا جوانان را تشویق به مبارزه نموده و آنها را از عقاید حقه شان آگاه نمایید و مردم را از همکاری با دولت ولایت فقیه بر حذر دارید و این مبارزه تنها برای مجاهدین حزب الفرقان فرض نیست بلکه برای تک تک شما علما فرض است و خود فریبی را بگذارید و آنچه که می دانید بیان دارید تا نعمت الله و عبدالحکیم گونه داعی اجل را لبیک گویید. و از شما جوانان می خواهیم تا در این مبارزه با ما همکاری نمایید و با آموزش در پایگاه های حزب الفرقان خود را برای مبارزه با نیروهای ولایت فقیه که زبانی جز زور نمی فهمند آماده نمایید.
ایران از شما اهل سنت بوده که این صفویه های شاه اسماعیل از شما غصب کرده اند و شما باید این سرزمین مغصوبه خود را از دستشان بگیرید و از عموم مردم می خواهیم تا هر قومی مردم خود را از جاسوسی بر حذر دارد و یا جاسوسانی که در بین شان هست از بین ببرند و الا ما مجاهدین همانگونه که دولت ولایت فقیه دشمن ماست این جاسوس ها هم از زمره آنان می باشند و از آنها میخواهیم تا دست از این اعمال ننگین و شوم خود بردارند و گرنه...!
به امید پیروزی حق بر باطل

فرازهائی در ملاقات با رهبر انقلابی بلوچستان امیر عبدالمالک بلوچ قسمت پایانی


مقداری مکث کرد و گفت چون ما تروریست نیستیم این فکر را نکرده ایم چون ما به همه کسانی که ایمان به خدا دارند و عمل صالح انجام میدهند و در صورت نیاز به داد مظلومان میرسند چه مسلح باشند و چه غیر مسلح جندالله میگوئیم یعنی کسانی که به خاطر خدا کار میکنند و اینکه ما اسلحه برداشته ایم دلیل داریم ما اهلسنت وبویژه قوم بلوچ تحت ظلم مطلق قرار گرفته ایم رژیم و ایادیش وارد خانه ما شده اند و بطرزی قلدرمنشانه با سرنوشت ملیونها ایرانی بازی میکنندمشتی نفهم و بی منطق به زور اسلحه بر ما مسلط شده اند و در خانه ما با امنیت و آسایش به سر میبرند و ما در جوی پر از وحشت و اختناق و با ترس و دلهره به سر میبریم این رژیم برای ما وضعی پر خفت و ذلت به ارمغان آورده است که هیچ کس حق ندارد کوچکترین انتقادی از اعمال غیر انسانی رژیم کند؟ آیا باید در برابر این همه بیعدالتی و ظلم و ستم سکوت کنیم ؟ آیا جنگیدن در چنین شرائط غیر انسانی که بر مردم ما تحمیل کرده اندعملی تروریستی به شمار می آید؟یا یک جنگ عادلانه و به حق و برای رفع ظلم از خود؟ما همین امروز آماده مذاکره هستیم البته به شرط عدالت ؟ما همین الان برنامه ای که حاوی همه مطالبات مردم بلوچ و اهلسنت ایران و دیگر اقلیتهای قومی هم هست روی میز رژیم میگذاریم .اگر صادقانه بپذیرد و به آن شکل قانونی بدهد و بمورد اجرا در آورد ما عاشق جنگ نیستیم اما جائی که منطق و سخن و گفتمان میسر نیست و از راه دیپلماتیک نمیتوان به حقوق دست یافت چاره ای جز جنگ نیست لذا ما در چنین موقعیتی نبرد با رژیم پست ایران را آغاز نموده ایم و تا اخرین قطره خونمان خواهیم جنگید تا پایه های رژیم را سست کرده و به این نظام طاغوتی خاتمه دهیم تا مردم خود سرنوشتشان را بدست گیرند ما دیگر زورگوئی و قلدری و تحقیر را نمیپذیریم ما این را هم اعلان میکنیم که با کردها ،با آذریها ، با عربها ، با ترکمنها و سایر ملت ایران که تحت ظلم و ستم هستند شریک غم و همدرد هستیم هر و قت لازم باشد در کنار آنها با رژیم خواهیم جنگید در تمامی مناطق اهلسنت در کنار اهلسنت مظلوم خواهیم ایستاد و خواهیم جنگید.
گفتم :رژیم در رسانه های خود شما را به عنوان مشتی دزد و قاتل و راهزن و اشرار معرفی میکند گفت:تنها این رژیم نیست که چنین میکند همه رژیمهای ظالم مبارزین علیه ظلمشان را چنین معرفی میکنند و از این بابت اصلا غمی نیست باتیستا دیکتاتور کوبا ،فیدل کاسترو و همراهانش را مشتی دزد و راهزن و اشرار تبلیغ میکرد اما وقتی اینها در مبارزه شان پیروز شدند به عنوان قهرمانان و ناجیان ملت شناخته شدند رژیم هر قدر میتواند بر علیه ما تبلیغات کند مردم خودشان بهتر میدانند که ما دزد و رهزن و اشرار نیستیم و این رژیم است که دارد شرارت میکند و دروغ میگوید.
این مبارز جوان که هنوز در بیست و چهار سالگی عمرش است آنچه را که میگفت باور داشت خیلی محکم ،راسخ و با یقین حرف میزد چیزی نظیر تزلزل و دوسوئی و ذبذبه در چهره اش اصلا مشاهده نمیشد .
چنین احساس میشد که این آدم برای رسیدن به اهدافش بدون کوچکترین تردیدی تا پای مرگ پیش میرود و همین قاطعیت و عدم تزلزل صفتی است که همه رهبران حقیقی جهان دارا بودند و این رهبر جوان هم این وصف را دارد توکل و اعتمادش بر الله جل جلاله و از خود گذشتگیش یاد سلف صالح را زنده میکرد.
خلاصه به نظر من آنچه خوبان این زمان به طورو متفرق دارند این شخص به تنهائی دارد و اگر بخواهیم با مبارزین این دور و زمان مقایسه کنیم در غرب با چه گوارا و در شرق با عبدالله اوجلان شباهت زیادی دارد.پایان.
دبر کل نهضت عدالت بلوچستان محمد آرمیان(لازم به ذکر است که این سفرنامه از مجله صدای عدالت با اختصار نقل شده است جهت مطالعه کامل آن به نشریه مراجعه نمائید.دلاور بلوچ)

گریه باران


کجایند آن ابرهای تیره و تار که به حال این مردم زار بگریند.

کجایند که در نکوهششان بغرند.

نه برای آنکه مظلومند بلکه بر عکس برای اینکه ظلم را در سرنوشتشان پذیرفته اند.

آنقدر بگریند که سیلابی از خشم و خروش حتی کوهها را هم فر گیرد.

که پس از آن هیچ پست فرومایه ای در این سرزمین پاک زنده نماند.

و شوره زار پستی را با خود بشوید و نیستی پر از هستی را برایمان باقی بگذارد.

و کجایند آن بادهای وزنده و طوفانهای خروشنده که درختان نا امیدی نامردی و نامردمی را از بن بر کنند،و گرده شیر مردی و عدالت را بر پهنای این سرزمین خالی از عشق و محبت پر کنند.

و کجاست آن آفتاب درخشان و سوزنده که تشعشعات زندگی بخش آزادی و برابری را بر در و دیوار شهرها و چهره این نامردها و زندگی بی فردا از این دریا تا آن دریا بتاباند.

+ نوشته شده در دوشنبه دهم مهر 1385ساعت 21:9 توسط دلاور

سرزمین خاکستری


مادر بلوچ و عزت آن است
سرزمین خاکستری من به رنگ قهوه ای غم
گناه من چیست ای هستی من
آری میدانم میگوئی بی عاریم،نا آگاهیم
اما ای وجود من، من بی عار نیم
و لیکن بغضی در دل دارم
که کوچک مینماید در برابر آن کوهی از غم
و صد البته باید بگویم از نا آگاهیم
که از این بابت در نهایت شرمساریم
و اکنون میدانم در باره ات ای زندگانیم.
و حالا با تمام وجود اعتراف میکنم از وابستگیم
آری من هم به مانند تو دیگر خسته ام از دژخیمان بی رحم
از بیگانگانی که آمدند بدون تعارف
و هدیه شان از برایمان چیزی نبود بجز وهم.
و از اینکه میبینم دهها سال است که می زیم
در تبعیض و نابرابری این نامردان بی رحم
و نیز میدانم که زندگی کردن بسی سخت است
بین یک مشت بی شرم و خود پرست
که ادعای حق پرستی میکنند وهستند پست تر از پست
نا مردانی که فکر میکنند سرزمین ما تا ابد از برایشان است
و بجز آنان ندارد هیچ سرپرست تا که دنیا هست
اکنون فریاد میزنم که این فکر کوته بینانه است
آری این فکر یک مشت زالوی دیوانه است
به خدا قسم این سرزمین دارد مردانی از جنس کوه و دشت
مردانی که زندگانی را بر خود حرام کرده اند تا که حتی یک نامرد در آن است
و قسم به بلوچستان و هر چه در آن است
که خداوند را به شهادت میگیرم که این سرزمین بلوچ بوده و هست
سرزمینی که در آن دریای آبی است
سرزمینی که در آن تفتان خاکستری است
سرزمینی که در آن گل افشان کهربائی است
سرزمینی که در آن ریگزار طلائی است
آری سخن برای گفتن بسیار هست
و تاریخ خواهد گفت که چه کسی رسوا بوده و هست
پس ای بلوچستان خسته از نامردان نامحرم پست
مژده باد بر تو که دیگر دوران خاموشی تمام شده است

نگارنده :الف رئیسی،از پهره(ایرانشهر)از دوستان دلاور

محکوم به ناکرده ها (گزارشی از یک مصاحبه)


بنده بطور اتفاقی یک روز با ایشان ملاقاتی داشتم به ایشان گفتم میخواهم مطلبی در مورد شما بنویسم، گفت: آقا تورا به خدا ما را به حال خودمان بگذار،همین دیروز از زندان آزاد شدیم، دوباره میخواهی ما را به زندان بفرستی ،ایشان که آثار ترس و وحشت در چهره اش نمودار بود از سخن گفتن طفره میرفت ،
من گفتم: آقا این که جرم نیست. در پاسخم گفت: آقا ما مرتبه اول هم بدون هیچ جرمی چند سال را پشت میله های زندان گذراندیم! اما اصرارهای پی در پی من ایشان را وادار به گشودن زبانشان کرد و شروع کرد:

آن روزها که گیر و بندها زیاد بود و نیروهای رژیم هر کس را میدیدند بنا حق میگرفتند و اگر کوچکترین عکس العملی از کسی صورت می گرفت به گلوله میبستند و به هیچ کس رحم نمیکردند آری دارم در مورد سالی که به اصطلاح نصرت آبار را پاکسازی میکردند سخن می گویم آنها نه به زن رحم میکردند و نه به مرد نه به جوان و نه به پیر و حتی به کودکان خردسال هم رحم نمیکردند ما هم که نوجوان بودیم از ترس اینکه مبادا بر خانه ها هجوم بیاورند و مادر و خواهر را ببرند هیچ از خانه بیرون نمیشدیم و در برخی جاهها ماموران پست فطرت رژیم چنین اعمال ننگینی انجام داده بودند ولی از آنجائی که قوم بلوچ قومی غیرتمند است به بسیاری از این مامورین درسهای عبرتناکی از سوی مبارزین بلوچ داده شد خوب بگذریم یک روز من سوار موتور سیکلت شدم تا بروم و از روستائی که اقربایم آنجا زندگی میکردند خبری بیاورم صد متری نرفته بودم که سگهای رژیم راه را بسته بودند من چون یقین داشتم که اینها من را میگیرند و میبرند و یا میکشند چون برای آنها این کار خیلی آسان بود. صدها جوان را در مسیر راهها با تیر خلاص به شهادت میرساندند و هزاران جوانی که دستگیر میشدند جز جوخه اعدام راهی دیگر در مسیرشان نبود برخی از قربانیان چوپانهائی بودند که از هیچ چیز خبری نداشتند آره من میشناسم چوپانهائی که توسط جلادان رژیم اعدام و یا گلوله باران شدند.
من چون از این چیزها با خبر بودم پا به فرار گذاشتم آنها بدون اندک مهلتی آتش گشودند و یک گلوله به من اصابت کرد و از موتور سیکلت افتادم و مامورین با چوب و قنداق تفنگ رسیدند این نامردها به حالت زخمی من رحم نکردند و با بدترین وضع من را مورد ضرب و شتم قرار دادند و من تاب خونریزی و زدنها را نیاورده بیهوش شدم شاید مرگم فرا نرسیده بود که من را نکشتند چون اصطلاحی به نام رحم در فرهنگشان وجود نداشت.
وقتی به هوش آمدم خود را در یک بازداشتگاه یافتم زخمم درد داشت اما مگر این درندگان میفهمیدند اگر آب میخواستم با لگد و لوله تفنگ به سر و صورتم میزدند بعد از گذشت چند روز که زخمم کمی بهتر شده بود چند قوی هیکل سراغم آمدند و من را به بازداشتگاه سپاه بردند هنگامی که در صحن بازداشتگاه داخل شدم چیزی دیدم که کاش قبل از دیدنش میمردم و ایکاش هرگز از مادر متولد نمیشدم چیزی که دیدنش برای هر بلوچ و هر مسلمان و هر انسانی که اندک شرفی دارد سخت است و تکان دهنده آری زنان و دختران بلوچی که از بس در انظار همه شکنجه شده بودند بیهوش اینجا و آنجا افتاده بودند نه چادری به سر و نه روسری ، در حای که پیراهنهایشان پاره پاره بود و جسم زنان بلوچی که به جز همسرانشان کسی ندیده بود و کسی چنین جراتی نمیکرد در صحن این بازداشتگاه در انظار همه قرار داشت تا غیرت و شرف بلوچ را به مبارزه بطلبند .فریادی سردادم
(اشک در چشمانش بود و نفسش از گریه بند میشد و نمیتوانست حرف بزند)
گفتم عزیزم ادامه دهید :
با فریادم مثل سگ به جانم افتادند و تا توانستند من را زدند و در حال نیمه اغما من را در تک سلول انداختند در سلول کناری یک دختر بلوچ بود که من به خوبی صدای گریه هایش را میشنیدم یک شب یکی از ماموران سپاه نوار آهنگران را روشن کرده و سراغ این خواهر مسلمان بلوچ آمد من به خوبی صدایش را میشنیدم دختر شروع به داد و فریاد کرد و میگفت نه نه با فریاهای دختر من فریادی زدم و با همان فریاد بیهوش شدم این لحظات برای من سخت ترین لحظات زندگی بود و با خودم عهد کردم که من باید از این پست فطرتها انتقام این همه جنایت و تجاوز را بگیرم .
چند روز کارشان فقط شکنجه من بود میزدند، به برق وصل میکردند، آویزان میکردند، ناخنهای من را درآوردند و...
یک روز من را بردند دفتر و گفتند ای بلوچ خر زیر این برگه را امضاء کن من که سواد داشتم گفتم چی هست گفت حرف نزن فقط امضاء کن و برو من قبول نکردم و باز زدنها و شکنجه ها شروع شد برای من پرونده ای درست کرده بودند که دو تن تریاک رد کردم و با باند اشرار همراه بودم و...و حکم اینها هم اعدام است من حاضر نبودم پای چنین برگه پر دروغی را امضا کنم و آنها هم حاضر نبودند من را آزاد کنند چند سری من را پیش قاضی شهر بردند مرتبه اول که رفتیم من خوش شدم که قاضی شاید به فریاد من برسد اما نه اشتباه فکر کرده بودم
قاضی گفت این کار ها را کردی من گفتم نه دستور داد 500 ضربه شلاق به کف پاهایم بزنند و میگفت باید قبول کنی من باز قبول نمیکردم و باز دستور میداد دویست ضربه دیگر تا اینکه من بیهوش میشدم و این کار تا دو سال ادامه داشت بالاخره چون از زبان من چیزی بیرون نیامد من را بلا تکلیف به زندان فرستادند.
اینجا بود که بخت با من یاری کرد و با یکی از سرشناسان منطقه که چند روزی زندانی بود ملاقات کردم و ازش خواستم به داد من برسد بنده خدا قول داد و بعد از کوششهای فراوانش دوتن تریاک و اشتراک با باند اشرار را از پرونده ام بیرون کرد و پیشم آمد و گفت بیشتر از این نمیتواند کاری کند و گفت بقیه را قبول کن تا حکم صادر گردد و برای همیشه در زندان نمانی منم قبول کردم و هفت سال دیگر پشت میله ها زندان گذراندم و با روحی رنجدیده و جسمی ناسالم از زندان بیرون شدم .
من به ایشان گفتم حالا چکار میکنید گفت الان مریضم ولی در همین حال حاضرم خونم را فدای آزادی وطن از دست این درندگان خون آشام کنم و همه جوانان را به مبارزه علیه ظلم و بیعدالتی و تجاوز و بیحرمتی و استعمار و استثمار فرا میخوانم همه دست در دست هم بگذاریم و با خون و قلم و همه توانائیهایمان ریشه این ظالمان را بر کنیم.

تهیه گزارش: دلاور بلوچ
لازم به ذکر است که این عزیز میگفت :(من نمیتوام هر آنچه دیدم بر زبان بیاورم ) من هم باید بگویم قلم از ذکر همه آنچه که این دوست بر زبان می آورد قاصر است و از این بابت از خوانندگان پوزش می طلبم.دلاور

قوم من رفته بخواب ؟


چکنم،
یا رب چه کنم؟
با کدام لهجه بگویم
سخنم،
که بفهمند مرا
درد جانسوز مرا
بشکافند:
این سینه پر سوز مرا
بنگاهند:
غمی را که زند موج
در دل من،
از بی حسی و پر خوابی این قوم.
آری قوم من رفته بخواب
هر چه زنم فریاد
ندهد هیچ جواب.

از:محمد آرمیان
+ نوشته شده در جمعه هفتم مهر 1385ساعت 17:59 توسط دلاور

مهمانهای ناخوانده

و سعی داشتندملت بلوچ را از سرزمینشان بی دخل کنندو خود حاکم بی چون و چرای منطقه شوند سیستانیها با نامهای مختلف بسیجی ،سپاهی، نیروی انتظامی و.. در طول بیست و هفت سال خون ملت بلوچ را مکیده اند. این مهمانهای ناخوانده با حمایت بیدریغ رژیمهای حاکم از مهمان نوازی بلوچ سوء استفاده نموده و شهر نصرت آباد سنجرانی که یکی از شهرهای تاریخی بلوچستان بوده را تبدیل به زابل کردند و به این اندازه حرصشان تکمیل نشده بلکه ادامه داده و پا به سوی دیگر مناطق بلوچستان گذاشتندو شهر زاهدان را به تصرف خود در آورده و نه تنها در حال پیشروی به سوی مکران هستندبلکه در تمام شهرها قدرت را در دست گرفته و در حال نابود کردن بلوچ و فرهنگ بلوچی هستند تمام سرمایه های استان به جیب آنها میرود و با سرمایه های بدست آمده از این سرزمین برای رشد و پیشرفت خود و خاتمه دادن بلوچ برنامه ریزی میکنندچنانچه استاندار مزدور و متعصب میخواهد با همین سرمایه ها زیارتگاهی برای چند مزدور پلید که توسط رزمندگان بلوچ به درک واصل شدندبنا کند و ملیاردها تومان از سرمایه ملت بلوچ را که خودشان در برخی مناطق از آب آشامیدنی محرومند صرف این عمل بیهوده نماید تا به ارزش سیستانیها مزدور بیافزاید این در حالیست که از بدو انقلاب تا حالا هزاران جوان بلوچ خونشان توسط این مزدوران ریخته وهیچ عکس العملی از سوی کسی نشان داده نشده است و حتی ملت بلوچ نمیتوانستند به تکفین ونماز جنازه فرزندانشان بپردازند و از ترس مزدوران رژیم پنهانا آنها را دفن میکردند تا مورد باز خواست قرار نگیرنداما برای کشته شدن چند مزدور مراسم آنچنانی برگزار میکنند و ملیاردها تومان که از خون بلوچها بدست آمده در این راستا هزینه میکنند.
دیگر بس است ملت بلوچ تا کی به این همه ظلم و ستم تن میدهید و تا که باید دیگران بر شما حکم برانند و با خون شما درخت وجود خود را آبیاری کنند.
نه آقای استاندار ما دیگر به شما اجازه ادامه جنایت نمیدهیم جوانان بلوچ آن سرداران و ملاهائی نیستند که شما با یک لیخند آنها را فریب میدادید اینها از لبخند مکارانه شما با خبرند و این مرتبه با خون خود درخت خودشان را آبیاری خواهند کرد و به شما درس عبرتناکی خواهند داد ما و جوانان ما به لبخند شما جنایتکاران نخواهیم خندید بلکه با گلوله به شما پاسخ خواهیم داد و با همان روشی که شما ما را تاراج کردید به شما پاسخ خواهیم داد و باز نصرت آباد سنجرانی را از چنگال شما در خواهیم آورد و شما مهمانان خائن را به دیار خودتان خواهیم فرستاد. به امید بلوچستانی آزاد و آباد برای بلوچ نه برای دشمنان.
دلاور بلوچ

Monday, October 02, 2006

درگيري مسلحانه بين مردان مسلح بلوچ و مامورين اطلاعات انتظامي ايرانشهر
شنبه، 8 مهر ماه 1385 برابر با 2006-09-30
به گزارش رسيده از ايرانشهرامشب ساعت بيست و يك و پانزده دقيقه مورخ 8/7/1385دو نفرمرد مسلح بلوچ سوار بر خودروي سواري پژو 405مقابل اداره اطلاعات نيروي انتظامي ايرانشهر با مامورين اطلاعات درگير شدند و درنتيجه سه نفر از مامورين براثر اثابت گلوله به شدت زخمي شده و يك نفر از مردان مسلح بلوچ هم زخمي شده است.
----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
ابراز نگرانی آمريکا از سرکوبی گروههای اقليت در ايران 28/09/2006آمريکا از آنچه که بدرفتاری دولت ايران با گروههای اقليت توصيف ميکند، از جمله آزار ايرانيان آذری ابراز نگرانی کرده است. جولی ريسايد سخنگوی وزارت امورخارجه آمريکا ميگويد آذری ها در جريان تظاهرات مسالمت آميز ماه مه، کتک خوردند، با آنها بدرفتاری شد و بازداشت شدند. خانم ريسايد گفت ايران زبان آذری را در مدارس ممنوع کرده و ضمن بدرفتاری با فعالان آذری آنها را زندانی کرده است. سخنگوی وزارت امورخارجه آمريکا گفت آمريکا عميقا نگران سرکوبی گروههای اقليت قومی و مذهبی ايران، از جمله آذری ها، کردها، عرب ها و ديگران است.خانم ريسايد به پرسش در باره اطلاعيه ای پاسخ ميداد که توسط گروه حقوق بشری عفو بين الملل منتشر شده است و در باره توقيف ها و بازداشت های فعالان حقوق بشر و گروههای اقليت از جمله ايرانيان آذری ابراز نگرانی ميکند.
http://www.voanews.com/persian

مرگ زبانها و پیامد ها
یکشنبه، 9 مهر ماه 1385 برابر با 2006-10-01
نسخه ای خواندنی برای مادران و پدران نسل جدید بلوچاخیرا در بعضی از خانواده های بلوچ و به قول معروف امروزی ! شاهد مرگ زبان بلوچی که در واقع هویت ملی بلوچ می باشد هستیم متاسفانه بعضی خانواده ها به جای صحبت به زبان مادری با فرزندان خود به اشتباه زبان دیگری را جایگزین کرده اند که اگر به همین صورت پیش روند دیگر به جز نام بلوچ چیزی از هویت و اصالتش برای نسل های دیگر باقی نمی گزارند کاش بدانید که بلوچ با زبان که در واقع هویت و اصالت ملتش است زنده می ماند .بلوچی منی و تئی شهدین زبان انت بلوچی اصل پرهنگ و دوام انت بلوچان گون بلوچی آشکار انت بلوچان بی بلوچی زیان و گار انت!! از قرن نوزدهم میلادی به این سوی دانشمندان علوم اجتماعی به ویژه زبانشناسان غالبا زبان را (ارگانسیم) یا موجودی زنده می دانند که پس از زایش و پشت سر گذاشتندوران طفولیت به رشد و بالندگی میرسد و ممکن است که بنا به دلایلی یا در روندی از زوال تدریجی رو به خاموشی رود و زبان دیگری جانشین آن شود .
از این فرایند با عنوان (تعویض) یا (تغییرزبان) یاد می شود تغییر زبان حالتی است که افراد جامعه ای دو زبانه یا چند زبانه از زبان بومی خود به نفع دیگری دست بکشند .که گاه از آن به عنوان مرگ زبان یاد می شود اصطلاح مرگ زبان به ویژه زمانی به کار میرود که اعضای آن جامعه زبانی تنها گویشگران آن زبان در دنیا باشند .بدیهی است که مرگ هر زبان با مرگ اخرین گویشگر ان زبان محقق می شود زبانشناسان اصطلاحات دیگری برای این پدیده ذکر می کنند که از جمله آنها می توان به حذف (زبان) و (انقراض) اشاره کرد.
منبع: بانوکانی توار
http://www.banokanitawar.blogfa.com
----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
پدران و مادران و زبان بلوچی
یکشنبه، 9 مهر ماه 1385 برابر با 2006-10-01
این روزها بسیار مد شده و راحت تر است که با فرزندان و اطرافیان فارسی یا اردو حرف بزنیم. آنسوی آبها چه بسا به عربی و انگلیسی حرف می زنند. بلوچ نه دیوان دارد و نه دستگاه که در مدارس به زبان بلوچی بخواند، بنویسد و یاد بگیرد. اکنون زمانی رسیده است که حتی شاید نتواند به بلوچی بیاندیشد....
آیا مرگ زبان بلوچی حتمی است؟ این را تنها و تنها خودمان - ما بلوچان - می توانیم پاسخ دهیم. از همان کودکی مادران می توانند لالائی و نازیئنک بلوچی برای نوزادان بخوانند، حداقل در محدوده زیستمان با فرزندانمان بلوچی گپ بزنیم.
این از عهده هر کس بر می آید. فردا دیر است.بلوچی مئی وتی نام و نشان انت .... "بلوچی مئی وتی شهدئین زبان انت"
بلوچی سبز باتنقشه روبرو نشاندهنده لهجه های زبان بلوچی در مناطق مختلف بلوچستان است و از منبع زیر گرفته شده است
titus.fkidg1.uni-frankfurt.de
----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
قوم من رفته بخواب
یکشنبه، 9 مهر ماه 1385 برابر با 2006-10-01
قوم من رفته بخواب هر چه زنم فریاد ندهد هیچ جوابچکنم، یا رب چه کنم؟با کدام لهجه بگویم سخنم، که بفهمند مرادرد جانسوز مرا بشکافند:این سینه پر سوز مرا بنگاهندغمی را که زند موج در دل من،از بی حسی و پر خوابی این قومآری قوم من رفته بخواب هر چه زنم فریاد ندهد هیچ جواب.از:محمد آرمیان----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
محکوم به ناکرده ها (گزارشی از یک مصاحبه)
یکشنبه، 9 مهر ماه 1385 برابر با 2006-10-01امشب میخواهم داستان سرگذشت یک بلوچ را که سالها بدون هیچ جرمی در بازداشتگاههای رژیم به سر برده و بهترین روزهای جوانیش را با نگاه کردن به در و دیوار تک سلولها و زندانها گذرانده وسالهای جوانیش را زیر شکنجه و اذیت و آزار روحی وجسمی به سر کرده و بقدری شکنجه داده شده که الان از امراض فراوانی رنج میبرد، کلیه هایش آسیب دیده، کمرش معیوب شده ،خلاصه بگویم هیچ جای بدنش سالم نیست و حالا بیشتر اوقات زندگیش را بر تخت بیمارستانها می گذراند.بنده بطور اتفاقی یک روز با ایشان ملاقاتی داشتم به ایشان گفتم میخواهم مطلبی در مورد شما بنویسم، گفت: آقا تورا به خدا ما را به حال خودمان بگذار،همین دیروز از زندان آزاد شدیم، دوباره میخواهی ما را به زندان بفرستی ،ایشان که آثار ترس و وحشت در چهره اش نمودار بود از سخن گفتن طفره میرفت ،من گفتم: آقا این که جرم نیست. در پاسخم گفت: آقا ما مرتبه اول هم بدون هیچ جرمی چند سال را پشت میله های زندان گذراندیم! اما اصرارهای پی در پی من ایشان را وادار به گشودن زبانشان کرد و شروع کرد: آن روزها که گیر و بندها زیاد بود و نیروهای رژیم هر کس را میدیدند بنا حق میگرفتند و اگر کوچکترین عکس العملی از کسی صورت می گرفت به گلوله میبستند و به هیچ کس رحم نمیکردند آری دارم در مورد سالی که به اصطلاح نصرت آبار را پاکسازی میکردند سخن می گویم آنها نه به زن رحم میکردند و نه به مرد نه به جوان و نه به پیر و حتی به کودکان خردسال هم رحم نمیکردند ما هم که نوجوان بودیم از ترس اینکه مبادا بر خانه ها هجوم بیاورند و مادر و خواهر را ببرند هیچ از خانه بیرون نمیشدیم و در برخی جاهها ماموران پست فطرت رژیم چنین اعمال ننگینی انجام داده بودند ولی از آنجائی که قوم بلوچ قومی غیرتمند است به بسیاری از این مامورین درسهای عبرتناکی از سوی مبارزین بلوچ داده شد خوب بگذریم یک روز من سوار موتور سیکلت شدم تا بروم و از روستائی که اقربایم آنجا زندگی میکردند خبری بیاورم صد متری نرفته بودم که سگهای رژیم راه را بسته بودند من چون یقین داشتم که اینها من را میگیرند و میبرند و یا میکشند چون برای آنها این کار خیلی آسان بود. صدها جوان را در مسیر راهها با تیر خلاص به شهادت میرساندند و هزاران جوانی که دستگیر میشدند جز جوخه اعدام راهی دیگر در مسیرشان نبود برخی از قربانیان چوپانهائی بودند که از هیچ چیز خبری نداشتند آره من میشناسم چوپانهائی که توسط جلادان رژیم اعدام و یا گلوله باران شدند.من چون از این چیزها با خبر بودم پا به فرار گذاشتم آنها بدون اندک مهلتی آتش گشودند و یک گلوله به من اصابت کرد و از موتور سیکلت افتادم و مامورین با چوب و قنداق تفنگ رسیدند این نامردها به حالت زخمی من رحم نکردند و با بدترین وضع من را مورد ضرب و شتم قرار دادند و من تاب خونریزی و زدنها را نیاورده بیهوش شدم شاید مرگم فرا نرسیده بود که من را نکشتند چون اصطلاحی به نام رحم در فرهنگشان وجود نداشت.وقتی به هوش آمدم خود را در یک بازداشتگاه یافتم زخمم درد داشت اما مگر این درندگان میفهمیدند اگر آب میخواستم با لگد و لوله تفنگ به سر و صورتم میزدند بعد از گذشت چند روز که زخمم کمی بهتر شده بود چند قوی هیکل سراغم آمدند و من را به بازداشتگاه سپاه بردند هنگامی که در صحن بازداشتگاه داخل شدم چیزی دیدم که کاش قبل از دیدنش میمردم و ایکاش هرگز از مادر متولد نمیشدم چیزی که دیدنش برای هر بلوچ و هر مسلمان و هر انسانی که اندک شرفی دارد سخت است و تکان دهنده آری زنان و دختران بلوچی که از بس در انظار همه شکنجه شده بودند بیهوش اینجا و آنجا افتاده بودند نه چادری به سر و نه روسری ، در حای که پیراهنهایشان پاره پاره بود و جسم زنان بلوچی که به جز همسرانشان کسی ندیده بود و کسی چنین جراتی نمیکرد در صحن این بازداشتگاه در انظار همه قرار داشت تا غیرت و شرف بلوچ را به مبارزه بطلبند .فریادی سردادم (اشک در چشمانش بود و نفسش از گریه بند میشد و نمیتوانست حرف بزند)گفتم عزیزم ادامه دهید :با فریادم مثل سگ به جانم افتادند و تا توانستند من را زدند و در حال نیمه اغما من را در تک سلول انداختند در سلول کناری یک دختر بلوچ بود که من به خوبی صدای گریه هایش را میشنیدم یک شب یکی از ماموران سپاه نوار آهنگران را روشن کرده و سراغ این خواهر مسلمان بلوچ آمد من به خوبی صدایش را میشنیدم دختر شروع به داد و فریاد کرد و میگفت نه نه با فریاهای دختر من فریادی زدم و با همان فریاد بیهوش شدم این لحظات برای من سخت ترین لحظات زندگی بود و با خودم عهد کردم که من باید از این پست فطرتها انتقام این همه جنایت و تجاوز را بگیرم .چند روز کارشان فقط شکنجه من بود میزدند، به برق وصل میکردند، آویزان میکردند، ناخنهای من را درآوردند و...یک روز من را بردند دفتر و گفتند ای بلوچ خر زیر این برگه را امضاء کن من که سواد داشتم گفتم چی هست گفت حرف نزن فقط امضاء کن و برو من قبول نکردم و باز زدنها و شکنجه ها شروع شد برای من پرونده ای درست کرده بودند که دو تن تریاک رد کردم و با باند اشرار همراه بودم و...و حکم اینها هم اعدام است من حاضر نبودم پای چنین برگه پر دروغی را امضا کنم و آنها هم حاضر نبودند من را آزاد کنند چند سری من را پیش قاضی شهر بردند مرتبه اول که رفتیم من خوش شدم که قاضی شاید به فریاد من برسد اما نه اشتباه فکر کرده بودم قاضی گفت این کار ها را کردی من گفتم نه دستور داد 500 ضربه شلاق به کف پاهایم بزنند و میگفت باید قبول کنی من باز قبول نمیکردم و باز دستور میداد دویست ضربه دیگر تا اینکه من بیهوش میشدم و این کار تا دو سال ادامه داشت بالاخره چون از زبان من چیزی بیرون نیامد من را بلا تکلیف به زندان فرستادند.اینجا بود که بخت با من یاری کرد و با یکی از سرشناسان منطقه که چند روزی زندانی بود ملاقات کردم و ازش خواستم به داد من برسد بنده خدا قول داد و بعد از کوششهای فراوانش دوتن تریاک و اشتراک با باند اشرار را از پرونده ام بیرون کرد و پیشم آمد و گفت بیشتر از این نمیتواند کاری کند و گفت بقیه را قبول کن تا حکم صادر گردد و برای همیشه در زندان نمانی منم قبول کردم و هفت سال دیگر پشت میله ها زندان گذراندم و با روحی رنجدیده و جسمی ناسالم از زندان بیرون شدم .من به ایشان گفتم حالا چکار میکنید گفت الان مریضم ولی در همین حال حاضرم خونم را فدای آزادی وطن از دست این درندگان خون آشام کنم و همه جوانان را به مبارزه علیه ظلم و بیعدالتی و تجاوز و بیحرمتی و استعمار و استثمار فرا میخوانم همه دست در دست هم بگذاریم و با خون و قلم و همه توانائیهایمان ریشه این ظالمان را بر کنیم.تهیه گزارش: دلاور بلوچلازم به ذکر است که این عزیز میگفت :(من نمیتوام هر آنچه دیدم بر زبان بیاورم ) من هم باید بگویم قلم از ذکر همه آنچه که این دوست بر زبان می آورد قاصر است و از این بابت از خوانندگان پوزش می طلبم.دلاور----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
خاطراتی از استاد زنده یاد عبدالحسین یادگاری
یکشنبه، 9 مهر ماه 1385 برابر با 2006-10-01با کمال تأسف خبر درگذشت استاد گرانقدر عبدالحسین یادگاری و تعدادی از اعضای خانواده اش در یک حادثه رانندگی دریافت شد. درگذشت استاد یادگاری، استاد و متخصص زبان و ادبيات انگلیسی، ضایعه بزرگ و جبران ناپذیري برای مردم ایران، ملّت بلوچ و تمام بلوچستان است. استاد یادگاری نه تنها استاد زبان انگلیسی بود بلکه شناخت و دانش علمی عمیق و گسترده ای از زبان مادری خویش داشت و یکی از صاحبنظران زبان، ادبیات و فرهنگ بلوچ بشمار می رفت.
استاد یادگاری معلمی دلسوز، با سواد و دانش گسترده، پداگوژی ماهر و دارای سرشتی انسانی بود که شاگردان او را با او دوست می کرد. همانند بسیار زیادی از تحصیلکرده های استان، من نیز از شاگردان استاد بوده ام و از دانش ایشان مستفیض گشته ام و در همین رابطه خاطراتی زیبا، آموزنده و فراموش نشدنی دارم که نقل خواهم نمود.
اولین آشنایی من با استاد یادگاری در دبیرستان داریوش در ایرانشهر صورت گرفت. دراین زمان (سال 1356) یادگاری دبیر زبان انگلیسی بود و من هم دانش آموز سال سوٌم رشته علوم تجربی که تازه از مشهد به ایرانشهر آمده بودم. در آن زمان رابطه معلٌم و دانش آموز بسیار پر طنش و مصنوعی بود امٌا من چند کلاس را بخاطر دارم که در درجه اوٌل بخاطر مهارت علمی و پداگوژیکی و در درجۀ دوٌم رفتار دوستانه معٌلمین آنها بسیار دوست داشتم و سعی می کردم که غیبت نکنم و همیشه سؤال داشته باشم. یکی از این کلاسها کلاس زبان انگلیسی بود که استاد یادگاری تدریس می کردند و دیگری کلاس شیمی بود که استاد گرامی حاج آقا غمشاد کردی دبیر آن بودند.
استاد یادگاری با چیره دستی و مهارتی که در زبان انگلیسی داشت کوشش می کرد که دستور زبان انگلیسی را با مثالهایی از زندگی روزمرٌه ما به ما یاد بدهد و بسیار اتفاٌق می افتاد که این مثالها باعث وجد و خنده ما می شد. امٌا همین باعث می شد تا ما کلمات مشکل و به نظر ما غیر قابل استفاده را یاد بگیریم. تشویق روش دیگر یادگاری برای یاد دادن بود. بیاد دارم که روزی استاد سرِ مرٌتب کردن جملات بهمریخته انگلیسی با من شرط بست. با همان لهن همیشه طنزآمیز امٌا دوستانه اش بمن گفت«بچء (بچٌه را بلوجی می گفت)، اگر توانستی این جملات را مرتٌب کنی جایزه می گیری». من هم که جملات را مرتٌب کردم خواستار جایزه شدم که او هم به قول خود وفا کرد. بعد از پایان دبیرستان من برای ادامه تحصیل به خارج از کشور رفتم و از قضا احتیاج به کمک استاد در رابطه با یک گواهی به زبان انگلیسی پیدا کردم. استاد از اینکه مرا در حال ادامه تحصیل دید بسیار وجد زده شد و با همکاری رئیس دبیرستان وقت مرحوم عزیزالله درسته گواهی مورد لزوم من را فراهم نمودند. او از من قول گرفت تا بالاترین مدارج تحصیلی را حاصل ننموده ام دست از تحصیل بر ندارم.
سوٌمین تماس من با استاد زمانی صورت گرفت که استاد سخت مشغول فعٌالیتهای ادبی در زمینه رشد و معرفی زبان بلوچی به جوامع اروپایی بود. سال 2000 میلادی بود و من که در این زمان در مرکز بین المللی تحقیقات سرطان در فرانسه مشغول گزراندن دورۀ فوق دکترا بودم خبر شدم که استاد به سوئد تشریف آورده اند. بلافاصله تلفنی با ایشان تماس گرفتم. با وجود اینکه چندین سال از آخرین ملاقاتمان گذشته بود فورأ صدایم را شناخت و گویا منتظر تلفن من بود. بدون مقٌدمه از من پرسید که آیا درست است که می گویند تو دکترای ات را گرفته ای و در سازمان بهداشت جهانی کار می کنی؟ گفتم که من مدیون زحمات شما هستم و بلی اکنون مشغول دورۀ فوق دکترا هستم. استاد گفت که شما به ملٌت بلوچ مدیون هستید نه به من، من فقط وظیفه ملٌی و اخلاقی خود را انجام داده ام. او به دعوت پروفسور کارینا جهانی و دانشگاه اوپسالا برای ایراد سخنرانی به استکهلم در سوئد آمده بود. به من گفت که قصد دارد بقیه عمرش را صرف شناخت، تحقیق و شناسایی زبان مادری اش یعنی بلوچی نماید و در این راه شناختش از زبان انگلیسی به او کمک فراوانی خواهد نمود.
آخرین ملاقاتمان در منزل من در اسلو (نروژ) انجام گرفت. این شب یکی از پربارترین و ارزشمندترین شبهای زندگی من بود که خاطراتی نادر با حضور اساتیدی بزرگ همچون استاد یادگاری و استاد عباس پروین و موسییقی دلنشین هنرمند بزرگ عبدالرحمان سوریزهی و شرکت دوستان گرامی دیگر بر جای گذاشته است. استاد یادگاری به همراه مرحوم استاد پروین و چندین تن از نخبگان و اساتید برای ایراد سخنرانی به استکهلم (سوئد) تشریف آورده بودند. سخنرانی استاد یادگاری در این کنفرانس و کنفرانس قبلی تاثیرات مثبت زیادی در شرکت کنندگان و خوانندگان موضوعات کنفرانس گذاشته بود. شرکت فعٌال استاد در شناخت، شناسایی، تحقیق و بحثهای زبان و فرهنگ ملٌت بلوچ باعث دلگرمی و تشویق و اعتماد به نفس بلوچهای مقیم خارج از کشور بود.
استاد پروین هم اندکی کوتاه پس از بازگشت از این سفر بعلت بیماری سرطان درگذشت. درگذشت این دو استاد خلأ پر نشدنی در فضای ادبی ایران و بخصوص ادبیات بلوچ بر جا گذاشته است که امیدواریم نسل کنونی و آینده جوانان بلوچ به آرمانهای این دو انسان دلسوز و با دانش که چیزی بجز اندیشه و کسب علم و آگاهی نبود وفادار مانده و راه نا تمام ایشان را ادامه دهند.